مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 1459
  • بازدید دیروز : 2206
  • بازدید کل : 13043122

انسان كامل از ديدگاه اسلام


 

بسمه الله الرحمن الرحیم

الحمد رب العالمین , باری الخالق اجمعین و صلاه و سلام علی عبدالله و رسوله و جبیه و حافظه و سبیه و مبلغ رساله سیدنا زبینا و مولانا ابن القاسم محمد و الله الطیبین الطاهرین المعصومین

و اذا بتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك لبناس

اماماً قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين

موضوع بحث انسان كامل از ديدگاه اسلام است . انسان مانند بسياري از چيزهاي ديگر كامل و غير كامل دارد و بلكه معيوب و سالم دارد و انسان سالم هم دوقسم است : انسان سالم كامل و انسان سالم غير كامل . شناختن انسان كامل يا انسان نمونه ازديدگاه اسلام از آن نظر براي ما مسلمين واجب است كه حكم مدل و الگو و حكم سرمشق را دارد اگر ما انسان كامل اسلام رانشناسيم قطعاً نمي توانيم يك مسلمان تمام و يا كامل باشيم .

راههاي شناخت انسان كامل از نظر اسلام :

شناخت انسان كامل از نظر اسلام دو راه دارد : يك راه اين است كه ببنيم قرآن در درجه اول و سنت در درجه دوم انسان كامل را چگونه توصيف كرده است . مسلمان كامل يعني انساني كه در اسلام به كمال رسيده باشد و مومن كامل يعني انساني كه در پرتو ايمان به كمال رسيده باشد . بايد ببينيم قرآن يا سنت انسان كامل را به چه مشخصاتي بيان كرده اند و چه خطوطي براي انسان كامل كشيده اند . راه دوم شناخت انسان كامل از راه بيانها نيست كه ببنيم در قرآن وسنت چه آمده است بلكه از اين راه است كه افرادي عيني را بشناسيم كه مطمئن هستيم آنها آنچنان كه اسلام و قرآن مي خواهد ساخته شده اند ووجود عيني انسانهاي كامل اسلامي هستند . پيغمبر اكرم (ص) و حضرت علي (ع) نمونه اي ازانسانهاي كامل هستند . شناخت علي شناخت انسان كامل اسلام است اما شناخت علي نه شناخت شناسنامه اي علي شناخت علي يعني شناخت شخصيت علي نه شخص علي درهر حدي كه شخصيت جامع علي (ع) را بشناسيم انسان كامل اسلام را شناخته ايم .

شيعه يعني كسي كه علي را مشايعت مي كند يعني انسان با لفظ شيعه نمي شود با مشايعت است كه انسان شيعه مي شود مشايعت يعني همراهي شيعه علي يعني مشايعت كننده عملي علي .

اگر انسان كامل اسلام را از راه بيان قرآن و سنت و از راه شناخت پرورده هاي كامل قرآن نشناسيم نمي توانيم راهي را كه اسلام معين كرده برويم و يك مسلمان واقعي و درست شويم و همچنين جامعه ما نمي تواند يك جامعه اسلامي باشد .

فرق كمال و تمام :

در زبان عربي دو كلمه وجوددارد كه نزديك به يكديگر ولي از لحاظ معني ضد يكديگرند يكي از دو كلمه «كمال » و ديگري « تمام » است . در قرآن آمده است : « اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي : امروز دين شما را برايتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم . كمال در جهت عمودي بيان مي كنند وتمام را در جهت افقي وقتي شي درجهت افقي به نهايت خود برسد ميگويند تمام شد و زماني كه در جهت عمودي بالا برود ميگويند كمال يافت . پس يك انسان تمام داريم و يك انسان نيمه تمام . انسان تمام مي تواند كامل باشد تا به حد نهايي كه انسان از آن بالاتر وجود ندارد برسد و او را انسان كامل كامل كه حد اعلاي انسان است بناميم .

تعبير انسان كامل :

اولين كسي كه در مورد انسان تعبير انسان كامل را مطرح كرد عارف معروف محي الدينعربي اندلس طائی است محي الدين عربي پدر عرفان اسلامي است . مولوي يكي از شاعران مكتب محي الدين است . محي الدين مرد عربي نژاد از اولاد حاتم طائي و اهل اندلس ( اسپانيا امروز ) بود . همه مسافرتهاي او در كشورهاي اسلامي بود و در شام ازدنيا رفت . اينكه عرفان اسلامي به صورت علمي آنهم علم بسيار غامض در آمده است محصول كار محي الدين و شروح صدرالدين قزنوي ( از شاگردان محي الدين ) است . افكار محي الدين به وسيله صدرالدين فزنوي به مولوي انتقال يافت .

 

عيبهاي جسمي ورواني :

انسان دو چيز دارد : « شخص » دارد و « شخصيتي » تني دارد و روحي ، جسمي دارد ورواني ، حساب روان از حساب جسم جداست . كساني كه منكر اصالت روح هستند و تمام خواص روحي را اثر مستقيم بلاواسطه سلسله اعصاب انسان مي دانند اساساً حكمي ندارد همه چيز تابع جسم است ازنظر اينها اگر روان بيمار باشد حتماً جسم بيمار بوده كه روان بيمار است . علم امروز به آدم كم عقده رواني دارد بيمار ميگويند يعني در دستگاه رواني او اختلال پيدا شده است . بدون اينكه اختلالي در دستگاه جسمي او پديد امده باشد و لهذا اين نوع بيماريها را از راه جسم نمي توان درمان كرد . مثل كسي كه داراي عقده رواني « تكبر » است . امروز ثابت شده كه تكبر واقعاً بيماري است .

گاهي نيز بيماري جسمی از راه رواني معالجه مي شود وگاهي نيز بيماري رواني از راه جسم معالجه مي شود . النفس و البدن يتعاكسان ايجاباً و اتمدادا : بدن در روان اثر ميگذارد و روان در بدن و بدن كار مستقل از روان انجام مي دهد و روان هم كار مستقل .

درجايي ديگر قرآن مي فرمايد : في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا : در دل و روحشان بيماري است قلب در قرآن همان روح و روان انسان است . ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنين : ما قرآن را براي شفا و رحمت ، براي مومنين فرستاديم قرآن شفاي مومنين است .

امير المومنين مي فرمايد : الا و ان من البلاء الفاقه از جمله بلا يا و شدايد فقر است . و اشد من الناقه مرض البدن و از فقر بدتر مريضي بدن است و اشد من مرض البدن مرض القلب و از بيماري تن بدتر و شديدتر بيماري دل وقلب انسان است .

آفات روح انسان :

از نظر روانشناسي محروميتها منشأ بيماريهاي رواني ميشود يعني منشأ بسياري از عقده هاي رواني و بيماريهاي رواني انسان ، احساس مغبونيتها و محروميتهاست . آدم حسود وقتي خير و نعمتي را در ديگران مي بيند همه آرزويش اين است كه از اوسلب نعمت شود درباره خودش فكر نمي كند . انسان سالم غبطه دارد نه حسد . اگر يك انسان هميشه در فكر اين باشد كه خودش جلو بيفتد سالم است اين دليل بر عيب نيست اما اگر كسي هميشه در اين انديشه باشد كه ديگري عقب بيفتد بيماري است مريض است .

 

 

انسان مسخ شده :

شنيده ايد كه مي گويند در ميان امم سالفه مردمي بودند كه در اثر اينكه مرتكب گناهان زياد شدند مورد نفرين پيغمبر زمان خود واقع و مسخ شدند يعني به يك حيوان تبديل شدند مثلاً به ميمون ، گرگ و . . . اين را مسخ مي گويند . اگر انسان از نظر جسمي مسخ نشود تبديل به يك حيوان نشود به طور يقين ازنظر روحي و معنوي ممكن است مسخ شود يعني تبديل به يك حيوان شود . قرآن از « بل هم اضل » يعني از مردمي كه از چهارپا هم پست تر هستند جسم خوك با روح آن تناسب دارد وانسان ممكن است تمام خصلتهايش خوك باشد اگر انساني اينگونه باشد از انسانيت مسلخ شده و در معني و باطن و نزد چشم حقيقت بين و در ملكوتواقعا يك خوك است . شخصي مي گويند : با امام زين العادين (ع) در صحراي عرفات بوديم از آن بالا نگاه كردم ديدم صحرا از حاجي موج مي زند به امام عرض كردم مااكثر الحجيج امام فرمود : ما اكثر الفجيج و اقل الحجيج چقدر فرياد زياد است و چقدر حاجي كم است آن شخص ميگويد من نميدانم امام چه كردو چه چشمي را در من بينا كرد وقتي به من گفت حالا نگاه كن ديدم صحرايي است پر از حيوان يك باغ وحش كامل كه فقط يك عده انسان هم در لابه لاي اين حيوانها دارند حركت مي كنند . در سوره مباركه نباء مي خوانيم : يوم ينفخ في الصور فتأتون افواجا و فتحت المساء و فكانت ابوابا و سيرت الجبال فكانت سرابا در روز قيامت مردم گروه گروه مبعوث و محشور مي شدند كه فقط يك گروه از مردم به صورت انسان محشور مي شوند و يا در جايي ديگر مي فرمايد يحشر الناس علي نيانتهم : مردم در قيامت مطابق منويات و مقاصد و خواسته ها و مطابق خصلتها و صفات واقعي شان محشور مي شوند .

قران به موجودهايي كه در دنيا پول جزء وجودشان شده و غير از پرستش اين فلز « پول »كار ديگري نداشته اند مي گويند همين پولها او را در آن دنيا داغ مي كنند آتشهاي جهنم او هستند .

 

 

 

علت تفاوت كمال در انسان با ساير موجودات :

كامل درهر موجودي با موجود ديگر متفاوت است مثلا انسان كامل غير ازفرشته كامل است . در حديث آمد كه خلايق مجدي خلق عالم راسه گانه آفريد يك گروه از نور مطلق آفريده شده اند و گروه ديگر حيوانات است از خشم وشهوت آفريده شده اند و خدا انسان را مركب آفريد . تفاوت انسان با فرشته به دليل همان تركيب ذاتش است كه در قرآن آمده است انا خلقنا الانسان من نطفه امتاج نبتليه ما انسان را از نطفه آفريديم كه در آن مخلوطهاي زيادي وجوددارد انسان را از نطفه اي كه مجموعي از شجها يعني استعدادهاي گوناگون و تركيبات گوناگون است خلق كرديم و به همين دليل اورا درمعرض امتحان قرار داديم ولي موجودهاي ديگر چنين شايستگي را ندارند . بنابراين از اين بيان قرآن معلوم مي شود كه «كامل انسان » امشاج بودن با « كامل فرشته » فرق مي كند .

لزوم هماهنگي در رشد ارزشها :

كمال انسان در تعادل و توازن است انساني كامل است كه به سوي يك استعداد گرايش پيدا نكند و استعدادهاي ديگرش را محمل و معطل نگذارد و همه را در يك وضع متعادل و متوازن همراه هم رشد دهد مقصود از هماهنگي در اينجا اين است كه در عين اينكه همه استعدادهاي انسان رشد مي كند رشدش رشد هماهنگ باشد علي (ع) انسان كامل است براي اينكه « همه ارزشهاي انساني » و به طور هماهنگ در او رشدكرده يعني هر سه شرط مذكر را دارا است .

روح انسان دائماً در حال جذر و مد است از اين طرف و آن طرف كشيده ميشود جامعه هانيز گاهي به اين طرف و آن طرف كشيده مي شوند البته منشاء كشيده شدن جامعه ها ممكن است افراد يا جريانهاي ديگري باشد مثلاً جامعه ها از راه گرايش صددرصد به باطل كشيده نمي شوند بلكه از راه افراط يك حق به فساد كشيده مي شوند انسانها نيز مثل جامعه هستند گاهي يك گرايش در آنها رشد كرده و گرايشهاي ديگر به حد كافي رشد نمي كنند و انسان كامل انساني است كه همه گرايشها در آن رشد كند .

 

نمونه هايي از افراط در رشد يك ارزش خاص :

1- عبادت :

عبادت يك ارزش واقعي است ولي اگر مراقبت نشود جامعه به حد افراط به سوي اين ارزش كشيده ميشود يعني اسلام فقط مي شود عبادت كردن به مسجد رفتن ، نماز خواندن ، روزه گرفتن ، غسل كردن و . . . اگر جامعه در اين مسير به حد افراط برود همه ارزشهاي ديگر آن محو مي شود . به پيغمبر اكرم (ص) خبر دادند كه عده اي از اصحاب غرق درعبادت شده اند ناراحت و عصباني به مسجد رفتند و فرياد كشيدند : ما بال اقوام چه مي شود گرودهمايي را شنيده ام چنين افرادي درامت من پيدا شده اند من كه پيغمبر شما هستم اين طور نيستم همه شب تا صبح را عبادت نمي كنم قسمتي را استراحت مي كنم قسمتي را كار مي كنم و همه روزها روزه نمي گيرم كساني كه اين كارها را پيش گرفته انداز سنت من خارجند .

2- خدمت به خلق :

يكي از ارزشهاي قاطع و مسلم انسان كه اسلام آن را صد درصد تائيد مي كند و واقعاً ارزش انساني است خدمتگزار خلق خدا بودن است . بعضي فكر مي كنند شكم خلق خدا را سير كنند و تنشان را بپوشانند تازه به خلق خدا خدمت كرده اند در صورتي كه به يك حيوان خدمت كردهاند چون اين اميال حيواني است خدمت به انسان ارزش والايي است ولي انسان به شرط انسانيت علاوه بر خدمت به جسم انسان بايد روح آن نيز خدمت كند . پس اينكه انسانيت يعني خدمت به خلق وهيچ ارزش ديگري ندارد باز يك نوع افراط است .

3- آزادي

آزادي ديگر از بزرگترين و عاليترين ارزشهاي انساني است و به تعبير ديگر جزء معنويات انسان است و معنويات يعني چيزهايي كه مافوق حد حيوانيت است بعضي افراد مي گويند بشريت و بشر يعني آزادي و غيراز آزادي ارزش ديگري وجود ندارد يعني مي خواهند تمام ارزشها را در يك ارزش كه نامش آزادي است محو كنند مثل ارزش عدالت ، ارزش حكمت ، ارزش عرفان را فراموش كرده اند .

 

4- عشق :

گاهي عشق مثل آنچه كه د رعرفان و تصوف و در غزليات عرفاني ماهست تنها ارزش انساني ميشود

فرشته عشق نداند كه چيست قصه مخوان بخواه جام وگلابي به خاك آدم ريز عرفا كه گرايششان به ارزش عشق است اصلاً گرايش ضد عقل دارند و رسماً با عقل مبارزه مي كنند حافظ مي گويند

صوفــي از پرتونـي راز نهانـي دانـست گوهر هر كس از اين لعل تواني دانست

شرح مجموعه گل مرغ صحر داند و بس كه نه هر كو ورقي خواند معاني دانست

مي خواهد بگويد فقط و فقط عارف با مركب عشق به عرفان حق ميرسد پس از نظراينها اساساً انسان در انسانيت عبارت از عشق مي شود و عقل به دليل اينكه عقال و پايبند است به كلي محكوم مي شود .

اوصاف حضرت علي (ع) :

وقتي شب مي شود و خلوت شب فرا ميرسد هيچ عارفي به پاي او نمي رسد آن روح عبادت كه جذب شدن و كشيدن شدن به سوي حق و پرواز به سوي خداست با شدت در او رخ مي دهد مثل آن حالتي كه انسان در مطلبي داغ مي شود علي در حالت عبادت آنچنان گرم مي شود و آن عشق الهي چنان شعله ور مي شود كه اصلاً گويي در اين عالم نيست خود حضرت علي (ع) اين گروه از آدمها را اين چنين تعريف ميكند : با مردمند و با مردم نيستند در حالي كه با مردند روحشان به عاليترين مقامها وابسته است در حال عبادت تير را از بدنش بيرون مي آورند ولي او آنچنان مجذوب حق و عبادت است كه متوجه نيميشود حس نميكند . آنچنان در محراب عبادت مي گريد و به خودمي پيچد كه نظيرش را كسي نديده است . درباره حضرت علي گفته اند : در محراب عبادت بسيارگريان و در ميدان نبرد بسيار خندان است . قرآن اينچنين انساني را مي خواهند : ان ناشئه الليل هي اشد و طا و قاوم قبلا ان لك في النهار سبحا طويلا : شب را براي عبادت بگذار و روز را براي شناوري در زندگي و اجتماع . علي (ع) گويي يك شخصيت روز و يك شخصيت ديگري در شب داشت . حافظ مي فرمايد :

روز در كسب هنركـــوش كه مي خـــوردن روز دل چون آيينه در زنگ ظلام اندازد

آن زمان وقت مي صفح فروغ است كه شب گرد خرگاه افق پرده شام انـــدازد

 

درد انسان ازديدگاه هاي مختلف :

مي دانيم كه درباره حقيقت وماهيت انسان اختلاف نظرهايي وجود دارد به طور كلي دو نظر به اساسي در مقابل يكديگر قرار گرفته اند : نظريه « روحيون » و نظريه « ماديون »

بر اساس نظريه روحيون انسان حقيقتي است مركب از جسم وروان و روان انسان جاويدان است وبا مردن اوفاني نمي شود . نظريه دوم اين است كه انسان جز همين ماشين بدن چيز ديگري نيست و با مردن به كلي نيست و نابود مي شود و متلاشي مي شود بدن يعني متلاشي شدن شخصيت انسان . درباره يك مسئله ديگر هيچگونه اختلاف نظري نيست و آن اين است كه يك سلسله اموروجود دارند كه در عين اينكه از جنس ماده و ماديات نيستند و ميشودآنها رامعنويات گذاشت به انسان ارزش و شخصيت ميدهد انسان بودن انسان به اين امور است يعني اگر اين معاني رااز انسان بگيرند هيچ فرقي با حيوان ندارد . سعدي مي گويد :

تن آدمي شريـــــف است به جــان آدميـــت نه همين لباس زيباست نشان آدميت

اگر آدمي به چشم است و زبان و گوش و بيني چه ميان نقش ديوار و ميان ادميـــت

آدم بودن يك سلسله صفات و اخلاق ومعاني اي است كه انسان به موجب آن ها انسان مي شود و ارزش و شخصيت پيدا مي كند و ارزشهاي انساني ناميده ميشود . انحرافاتي كه براي فرد و جامعه پيدا مي شود دو نوع است يكي خرافاتي است كه ضد ارزشها در مقابل ارزشها ايستادگي مي كند مثل آنچه كه ظلم در مقابل عدل ياخداشناسي و بي بند وباري در مقابل عبادت و خداپرستي مي ايستد بيشتر انحرافات بشر به اين صورت است كه همانطور كه دريا جزومد دارد گاهي يك ارزش از ارزشهاي بشر رشد سرطان مانندي مي كند بطوريكه ارزشهاي ديگر را محو مي كند . مثلاً گاهي مي بينيم يك فرد در جامعه آنچنان به زهدگرايش پيدا مي كند و در زهد محو ميشود كه همه چيز براي او مي شود « زهد » انساني كه فقط يك عضوش مثلاً بيني اش رشد مي كند و عضوهاي ديگر از رشد باز مي مانند .

 

 

درد وفوائد آن :

معيار اصلي انسانيت آن چيزي است كه از آن به « درد داشتن » و « صاحب درد بودن » تعبير مي شود فرق انسان و غير انسان دراين است كه انسان صاحب درد است معيار انسانيت كه درد داشتن است مگر مي شود كه درد چيز خوبي باشد بايد بگوئيم ما ميان درد و منشاء درد اشتباه مي كنيم مثلاً درمورد زخمي كه در معده يا روده هست كه انسان دردش را احساس مي كند آنچه بد است وجود آن زخم است يا ضايعه اي است كه درمعده يا روده وجود دارد ولي درد در عين اينكه انسان راناراحت ميكند موجب آگاهي و بيداري براي انسان است . اگر درد در بدن انسان نمي بود احساس درد نمي كرد اولاً هيچگاه ازدرد اطلاع پيدا نمي كرد و آگاه نمي شد و ثانياً اين درد مثل يك مامور نافذالحكم انسان را وادار به چاره جويي مي كند و او رامامور مي كند كه زود در فكر حل مشكل بر آيد مولوي در اينجا چقدر شيرين مي گويد :

حسرت و زاري كه در بيماري است وقت بيماري همه بيداري اسـت

پس بدان اين اصل را اي اصل جو هر كه را درد است او برده است بو

هــر كــه او بــيـدارتــر پــر دردتر هـــر كــه او آگاهتــر رخ زردتـــر

بي درد مساوي بالختي بي حسي بيشعوري و بي ادراكي و احساس درد مساوي است با آگاهي و بيداري و شعور وادراك در مثل است كه مي گويند : « انسان اگر سقراطي باشد نحيف و لاغر بهتر است از اين كه خوكي باشد فربه .» يعني اگر انسان دانا و دانشمند باشد ولي محروم بهتر است از اينكه مانند يك خوك همه نوع وسايل برايش فراهم باشد ولي هيچ چيز را نفهمد . آن كس كه به مقام انسانيت برسد و ارزش درد داشتن و حساس بودن را درك كند هرگز نمي گويد : « دشمن جان من است عقل من و هوش من » بلكه كلام پيغمبر(ص) را مي گويد : صديق كل امريء عقله و عدوه جمله : دوست راستين هر كس عقل و هوشياري او و دشمن واقعي هر كس جهل وناداني اوست . خطرعمده سرطان از اين جهت است كه بيخبري يعني بدون درد وارد مي شود بنابراين اين كه ارزش ارزشها در انسان درد داشتن است را نميشود به اين عنوان كه درد بد چيزي است رد كرد .

درد انسان :

وقتي صحبت از درد در انسان مي كنيم مقصود داشتن دردسر و يا درد پا نيست بلكه مقصود عرفا آن دردي است كه در انسان سراغ دارند و دائماً آن را تقديس مي كنند وآن درد خداجويي است و يكي از برتريهاي انسان نسبت به فرشته همين درداست كه انسان درددارد ولي فرشته بدون درد است . طبق نظر اسلام انسان يك حقيقيت است كه نفخه الهي در او دميده مي شود و از دنيا ديگر آمده و با انساني كه در طبيعت وجود دارد تجانس كامل ندارد . انسان در اين دنيا يك نوع احساس غربت و احساس بيگانگي با همه موجودهاي عالم مي كند چون همه فاني و متغير و غير قابل دلبستگي هستند ولي انسان دغدغه جاودانگي دارد اين درد همان است كه انسان را به عبادت و پرستش خداو راز ونياز و به خدا نزديك شدن و به اصل خود نزديك شدن مي كشاند . مولوي انسان را تشبه به ني كرده كه او را از نيستان بريده اند و او دارد دائماً ناله و فرياد مي كند و فريادش براي فراق است

بشنــو از نـي چون حكايــت مي كنـــد وز جدايي ها شكايت مي كند

كــز نـيـستــان تــا مــرا ببريـده انـــد و ز نفيرم مرد و زن ناليده اند

سيــــنــه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگويم شرح درد اشتـيــاق

مولوي در جاي ديگر مي گويد :

پـيـل بـــــايــد تــا خسبد اوستــان خــواب بينــد خطه هندوستــان

خر نبيند هيچ هنــدوستان به خــواب خر زهندوستان نكرده است اغتراب

مي گويند فيل را كه از هندوستان مي آورند بايد دائماً به سرش بكوبند و اگر نكوبند به ياد هندوستان مي افتد ولي الاغ هرگزهندوستان را به خواب نمي بيند چون غريب هندوستان نيست و او را از آنجا نياورده اند پس مولوي مي خواهد بگويد انسان است كه دغدغه بازگشت به عالم ديگر را دارد دردعرفان دارد ، درد بازگشت به سوي حق و به سوي خدا دارد درد مناجات و وصال حق را دارد .

 

 

درد انسان دركلام امير المومنين :

حضرت علي ( ع ) به كميل مي فرمايد : ياكميل بن زياد ان هذه القلوب اوعيه فخبرها او عاها فاحفظ عني ما اقول لك : دل انسان به منزله ظرف است بهترين ظرفها آن است كه ظريفش بيشتر باشد يا بهتر نگهداردي كند . افرادي هستند كه علم حقيقي در نهايت بصيرت آنها هجوم آورده و به مقام يقين كالم رسيده اند به روح يقين اتصال پيدا كرده اند و فاصله اي با روح يقين ندارند آن چيزهايي كه براي اهل ترف و ماده پرست ها خيلي سخت است براي آنها رام و نرم است آنچه براي نادانها به وحشت است يعني حلوت با حق براي آنها مايه انس است صحبوالدنيا بابد ان ارواحها معلقه بامحل الاعلي : اينها در دنيا با مردم همراهند ولي با روحهايي كه مجذوب عالم بالا هستند درد علي و به تعبير ما دردهاي عرفاني علي و دردهاي عبادتي علي يك مسئله بسيار واضح و روشن است كارش در عبادت به جائي مي رسد كه آنچنان از خود بي خود ميشود و گرم محبوب و معشوقش مي شود كه از آنچه در اطراف او مي گذرد بي خبر است حتي اگر تيري از بدنش بكشند احساس نمي كند . اين درد انسان است يعني درد جدائي از حق و آرزو و اشتياق تقرب به ذات او و حركت به سوي او و نزديك شدن به او تا انسان به ذات حق نرسد اين دلهره و اضطراب از بين نمي رود قرآن مي فرمايد :« الا بذكر الله تطمئن القلوب بدانيد كه فقط و فقط با يك چيز از اضطراب و دلهره آرام مي گيرد اين درد بشر به وسيله يك چيز است كه آرامش پيدا مي كند و آن ياد حق و انس با ذات پرورگار است حضرت علي (ع) در دعاي كميل مي فرمايد : اللهم اغفرلي الذنوب التي تحبس الدعا : خدايا آن گناهاني كه سبب مي شود دعا كردن من حبس شود و درد دعا كردن و مناجات كردن از من گرفته شود بيامرز . اين است كه مي گويند دعا براي انسان هم مطلوب است هم وسيله . يعني دعا هميشه براي استجابت نيست و اگر استجاب هم نشود استجاب شده است دعا خودش مطلوب است .

 

 

درد انسان نسبت به خلق خدا :

مي گويند معيار انسانيت انسان به اين است كه درد ديگران راداشته باشد يعني ناراحتيهاي كه متوجه ديگران است و هيچ به شخص او مربوط نيست در اودرد ايجاد مي كند او غمخوار ديگران است به قول سعدي

مـن از بــيـنوائـي روي زرد غــم بـيـنــوايــان رخــم زرد كــرد

اگر درد ديگران و غمخوارگي در كسي پيدا شد از گرسنگي ديگران خوابش نمي برد گرسنگي براي خودش از گرسنگي ديگران آسانتر است . مي گويند اين درد انسان است ، دردي است كه به انسان شخصيت و ارزش مي دهد و اين است منشاء همه ارزشهاي انساني هر چيزي كه بازگشتش به احساس مسئوليت انسان و درد انسان انسانهاي ديگر باشد آن را انساني مي دانند و هر چيز غير از اين باشد آن را انساني نمي دانند باز اين محو شدن ارزشها در يك ارزش ديگر است . ازنظر معيارهاي اسلامي انسان كسي است كه درد خدا را داشته باشد و چون درد خدا را دارد درد انسانهاي ديگر را هم دارد .

قرآن راجع به پيغمبر اكرم (ص) مي فرمايد : فلعلك باخع نفسك علي اثارهم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسنا پيغبر آنچنان براي هدايت و سعادت مردم و نجات آنان از اسارتها و گرفتاريهاي دنيا و آخرت حريص است كه مي خواهد خود را هلاك كند خطاب مي رسد كه چه خبر است ؟ مثل اينكه مي خواهي خود را به خاطر مردم تلف كني . يا در جايي ديگر قرآن مي فرمايد : مردم پيغمبري از ميان شما و از جنس شما براي شما آمده است اولين خصوصيتش اين است كه عزيز عليه ماعنتم دغنت يعني شفقت ، رنج و ناراحتي رنجهاي شما بر او ناگوار است و او درد شما را دارد پس مسلمان كيست ؟ مسلمان كسي است كه هم درد خدا داشته باشد و هم درد خلق خدا را . همه سخن از هم دردي است از درد ديگران را احساس كردن است از اينكه همانند حضرت علي زيستن است و مثل او درد ديگران همانند درد خودش احساس كردن است .

 

درد مطلوب :

درد ديگران داشتن لذيذ است درد هجران حق هم لذيذ است بوعلي سينا در اشاره به اين مسئله كه گاهي يك چيز درد هست ولي در عين اينكه درد است لذيذ است مثال مي آورد اين نوع درد نظيرش خارش بدن است كه بدن خارش دارد و انسان وقتي خارش مي دهد خوشش مي آيد اين درد درد تلخي نيست . دردي كه جان را مي سوزاند ، اشك را جاري مي كند اما غم محبوب است غم مطلوب است چطورمي شود وقتي به ما بگويند مجلس ذكر مصيب امام حسين (ع) برقرار است مي خواهيم به آنجا برويم انسان تادلش نسوزد و درد نگيرد اشك نمي ريزد ولي درعين حال انسان دلش مي خواهد اين درد را احساس كند واين اشك را بريزد وقتي اين قطرات اشك مي ريزد انسان صفائي رااحساس مي كند كه آن درد ديگر در مقابل اين چيزي نيست اين درد انسانيت است . شاعر عرب مي گويد :

و لذاكانت النفوس كباراً تعمت من مرادها الاجسام

روحها وقتي بزرگ شد واي به حال آن بدنها روح وقتي بزرگ شد و روح همه بدنها شد و درد همه را احساس كرد كارش به آنجا مي كشد كه مجازات مي بيند براي غافل ماندن از حال بندگان همانند حضرت علي (ع) كه وقتي از كوچه اي مي گذرد و زني را مي بيند كه مشك به دوش گرفته است به سرعت خودرا به جلو انداخته ومي گويد خانم اجازه بدهيد كه شما را كمك كنم و مشك را گرفته و به خانه پيرزن مي رود و به آن زن مي گويد كه چرا خودتان آب كشي مي كنيد زن مي گويد شوهرم در ركاب علي عليه ابن ابيطالب كشته شد و من هستم و چند يتيم علي وقتي به خانه برگشت تا صبح نخوابيد و استغفار كرد كه چرا از حال آن زن غافل مانده است و صبح با مقداري آذوقه به در خانه زن مي رود و يتيمها را روي زانو نشانده و نوازش مي كند . خدايا تو را قسم مي دهيم به حقيقت علي ابن ابيطالب كه درد اسلام را در دل ما ايجاد كن احساس همدردي با خلق خدا را در ما ايجاد كن ما را از پرتو نور ولايت علي (ع) بهره مند فرما .

 

 

درد خداجوئي در انسان :

بسياري از علماي معرفه النفس جديد همه به اين مطلب اعتراف دارند كه در انسان چيزهائي يافت مي شود كه با حسابهاي مادي اين دنيا قابل توجيه نيست و نشان مي دهد كه حساب ديگري دركار است . پيغمبر اكرم مي فرمايد : من عرف نفسه فقد عرف ربه هر كس خودش را بشناسد خدا را مي شناسد . قرآن كريم مي فرمايد : سنريهم اياتنا في الآفاق و في انفسهم ما نشانه هاي خود را در آفاق عالم يعني در عالم طبيعت ارائه ميدهيم و در نفوس خود مردم چيزهائي كه با اينكه بشري است و تعلق به همين عالم دارد ولي با ساختمان مادي انسان درست نميشود غير مادي است ثانياً اين چيزهايي كه ملاك انسانيت انسان است وملاك شخصيت و فضيلت انساني انسان است به دست طبيعت ساخته نمي شود فقط و فقط به دست خود انسان ساخته ميشود . انسان خودش دروازه معنويت است و از دوازده وجود خود به عالم معنايي برده است چنانچه امام هشتم حضرت علي بن موسي الرضا ( ع ) مي فرمايد : لا يعرف هنالك الا بما هيهنا : آنچه در عالم معنا هست از راه آنچه در درون انسان است شناخته مي شود كه اين خودش يك مسئله اي است . بعضي از عرفا تكيه شان روي درد غربت انسان ودر عدم تجانس و بيگانگي انسان با اين جهان است چرا كه انسان حقيقتي است كه از اصل خود جدا شده و دور مانده و از ديناي ديگر براي انجام رسالتي آمده است و اين دورماندگي از اصل است كه در او شوق و عشق و ناله واحساس غربت آفريده است از بهشت رانده شده و به عالم خاك آمده است و مي خواهد بار ديگر به آن بهشت موعود خودش باز گردد . درد انسان فقط در خواست درد دوري از حق است و ميل او ميل بازگشت به قرب حق وجوار رب العالمين است انسان به هر مقام و كمالي برسد باز احساس مي كند كه به معشوق خود نرسيده است .

 

 

 

انسان طالب كمال مطلق :

انسان هميشه طالب آن چيزي است كه ندارد وقتي همان چيز رادارا شده و دلزدگي برايش پيدا مي شود و اين يك امر غير منطقي است . افلاطون مي گويد : انسان هر معشوقي كه دارد ابتدا با يك جذبه و عشق و وهم فراوان به سوي او ميرود ولي همين كه به وصال رسيد عشق در آنجا دفن مي شود و آغاز دلزدگي و تنفر . انسان موجودي است كه نمي تواند عاشق فاني باشد نمي تواند عاشق نيستي باشد كه به زمان و مكان محدود است . انسان عاشق كمال مطلق است عاشق ذات حق است يعني عاشق خداست همان كسي كه منكر خداست عاشق خداست حتي منكرين خدا كه به خدا فحش ميدهند نمي دانند كه در عمق فطرت خود عاشق كمال مطلقند ولي راه را گم كرده اند . پيغمبران نيامده اند كه عشق خدا و عبادت را به بندگان ياد دهند چون اين فطري هر انساني است بلكه آمده اند كه راههاي كج وراست را نشان دهند آمده اند بگويند اي انسان توعاشق كمال مطلق هستي خيال مي كني كه پول براي تو كمال مطلق است خيال ميكني مقام ، زن و . . . براي توكمال مطلق است درد انسان آن دردخودايي است كه اگر پرده هاي اشتباه از جلو چشمش كنار رود و معشوق خود را پيدا كند به صورت همان عبادتهاي عاشقانه اي در مي آيد كه در علي (ع) سراغ داريم .

قرآن مي گويد : اگر بشر خيال مي كند كه با رسيدن به ثروت و مقام به آسايش مي رسد اشتباه كرده است قرآن نمي گويد دنبال اينهانرويد مي گويد اينها را بايد تحصيل كرد اما اينها به بشر آسايش نمي دهد فقط ياد خداست كه دلها را آرامش مي دهد بسياري از مكاتب تكيه شان روي دور ماندن انسان از اصل خوداست . بعضي مكاتب مي گويند درد انسان درد خداست بعضي مي گويند : درد انسان درد خلق خداست و بعضي ديگر مي گويند درد انسان درد خدا و خلق خداست . در واقع انسانيت درد خداست ، درد انسان از درد خدا داشتن است .

 

 

سير انسان كامل از نظر عرفا :

عرفا ميگويند سير انسان كامل در چهار سفر رخ ميدهد :

1- سفر انسان از خود به خدا

2- سفر انسان همراه خدا درخدا ( يعني شناخت خدا )

3- سفر انسان همراه خدا نه به تنهايي به خلق خدا

4- سفر انسان همراه باخدا در ميان خلق خدا براي نجات خلق خدا

لزوم همراه بودن گرايشهاي بروني ودروني :

اگر بنا شود از جاده معتدل اسلام خارج شويم چه فرقي مي كند كه عبادتگزاري جامعه گريز باشيم ياجامعه گراي خدا گريز خداونددر آيه آخر سوره فتح مي فرمايد : صحابه و تربيت شدگان پيغمبر در مقابل دشمنان حقيقتشديد قوي و با صلابت و محكم هستند و در مقابل در ميان خود يك پارچه عطوفت و مهرباني ، يگانگي و وحدت هستند اين است رشد گرايشهاي انساني .

ذلك مثلهم في التوريه و مثلهم في الانجيل كزرع اخرج شطاه : قرآن مي فرمايد جامعه حكم يك گياه را دارد كه در اول ضعيف و كوچك است ولي بعد رشد مي كند و رشد مي كند به طوري كه همه كشاورزان را به حيرت وشگفتي وا ميدارد .

خداوند درجايي ديگر مي فرمايد : عبادت كنندگان ستايش كنندگان وروزه گيرندگان همانهايي هستند كه مصلح جامعه خودهستند ودرجامعه امر به معروف ونهي از منكر مي كنند . يعني هم به ارزشهاي دروني خود پرداخته و هم به ارزشهاي بيروني خود كه مربوط به جامعه است پرداخته اند . در اوصاف اصحاب حضرت حجت آمده است كه : در شب را همانند شب كه به سراغ آنها ميروي گويي سراغ يك عده راهب رفته اي ولي روز كه سراغشان مي روي گوئي سراغ يك عده شير رفته اي .

 

 

قدم اول اين است كه به خداي خودنزديك شويم و با نزديك شدن به خداي خودمان است كه آنوقت ساير مسئوليتهايمان و از آن جمله مسئوليتهاي اجتماعي را مي توانيم به خوبي انجام دهيم كوشش ميكنيم كه اين گرايشهاي يك جانبه را كه هميشه اسلام دچار اين درد گرايشهاي يك جانبه ملت خويش بوده است كنار بگذاريم تا دين دچار اين بيماري گرايش يك جانبه نشود .

ارزش عبادت را هرگز كم نگيريم در لحظات آخر كه امام صادق ( ع) در حال رفتن بودند همه خويشان را جمع كردند چشمهايشان را براي آخرين بار باز كردند و يك جمله گفتند : لن تنال شفاعتنا مستخفا باصلوه شفاعت ما شامل كسي كه نما ز را كوچك بشمارد نمي شود . فالموت في حياتكم مقهورين والحياه في موتكم قاهرين : زندگي آن است كه بميريد و پيروز باشد و مردن آن است كه زنده باشيد و محكوم ديگران حضرت علي ( ع ) نمونه از انسان است كه كمالات معنوي در حد اعلي و بسيار بالا در او رشد كرده است هنگامي كه از كار مردم فارغ مي شد به راز ونياز عاشقانه و عابدانه اش مي پرداخت و مي گفت خدايا تو از هر انيسي براي اولياء خودت انيس تر هستي يعني با هيچ انيسي مانند تو انس نمي گيرم انيس من توئي وقتي با هر كه غير تو هستم تنها هستم فقط وقتي با تو هستم با كسي هستم . كساني كه به تو اعتماد مي كنند مي بينند از هر كس ديگري حاضرتري براي اينكه به سراغ كساني كه به تو اعتماد مي كنندمي روي خدايا تو دوستان و عاشقانت را در آن سر ضميرشان مشاهده مي كني و از باطن ضميرشان آگاهي اسرارشان پيش تو پيداست و دلهايشان پيش تو پرواز ( فرازي از خطبه هاي نهج البلاغه ).

 

 

 

 

نظريات مكاتب مختلف درباره انسان كامل :

هر صاحب مكتبي نظريه اي درباره انسان كامل دارد هرمكتبي خصلتهايي را براي انسان كامل بيان مي دارد در اينجا به بررسي چند مكتب در مورد انسان كامل مي پردازيم .

مكتب عقل :

يك نظر در مورد انسان كامل نظر عقليون يا اصحاب عقل است يعني نظر كساني كه به انسان بيشتر از زاويه عقل مي نگريسته اند وگوهر انسان را همان عقل او مي دانسته اند برخي فلاسفه قديم مانند ابوعلي سينا داراي اين طرز تفكر بوده اند و كفته اند انسان كامل يعني انسان حكيم و كمال انسان در حكمت انسان است . مقصودشان از حكمت « دريافت كلي صحيح از مجموع هستي » كه غير از علم است زيرا علم دريافتي است از بخش از هستي حكمت از نظر فيلسوفان يعني اطلاع كلي از سراسر هستي و از مجموع اندام عالم به طوري كه در آينه ذهن حكيم سراسر هستي و اندام عالم منعكس مي شود .

هر آن كس ز دانش برد توشه اي جهاني است بنشسته در گوشه اي

منظور از اين شعر ان است كه انسان خودش يك جهان در برابر جهان بشود ولي آن جهان ، جهان عيني و اين جهان جهان عقلاني و فكري . انسان كامل ، عقيده فلاسفه انساني است كه عقلش به كمال رسيده باشد و نقش اندام هستي در ذهنش پيدا شود . با قدم فكر و قدم استدلال و قدم برهان و قدم منطق حركت كند . به عقيده فلاسفه دو حكمت وجود دارد : حكمت نظري يعني شناخت عالم از طريق صورتها و ذهن و حكمت عملي تسلط كامل عقل انسان بر همه فرائض و همه قوا و نيروهاي وجود خود .

اگر انسان در حكمت نظري عالم را با فكر و استدلال درك كند و درحكمت عملي عقل را بر نفس مسلط كند بطوري كه نفس و قواي نفساني تابع عقل باشند اين انسان يك انسان كامل است و اين مكتب عقل و حكمت است .

مكتب عشق :

مكتب عشق همان مكتب عرفان است كمال انسان را در عشق كه مقصود عشق به ذات حق است و در آنچه كه عشق انسان را به آن مي رساند مي داند اين مكتب برخلاف مكتب عقل مكتب حركت است اما حركت صعودي و عمودي نه حركت افقي اين حركت به سوي خداست . مكتب عشق اساساً مكتب عقل را تحقير مي كند مكتب عشق براي رسيدن به كمال عقل را كافي نمي داند و مي گويد ذات و جوهر انسان روح است و روح از عالم عشق است و جوهري است كه در آن جز حركت به سوي حق چيز ديگري نيست . حافظ ميگويد :

بهاي باده چون اهل چيست جوهر عقل بيا كه سود كسي برد كاين تجارت كرد .

عرفا هميشه مستي را بر عقل ترجيح داده اند توجيه آنها وحدت وجود است توحيدي است كه اگر انسان به آنجا برسدهمه چيز شكل ديگري پيدا مي كند . در اين مكتب انسان كامل در آخر عين خدا مي شود و در حقيقت خود خدا مي شود و از خودش فاني مي شود و به خدا مي رسد .

مكتب قدرت :

مكتب قدرت فقط بر قدرت تكيه دارد و انسان كامل در اين مكتب يعني انسان مقتدر و كمال يعني كمال قدرت . در يونان قديم گروهي بودند كه اينها را « سوفسطائيان » مي گويند اينها را كمال صراحت اين مطلب را بيان كرده اند كه اصلاً حق يعني زور ، هر جا كه زور هست حق هم هست و هر جا كه قدرت هست حق همان قدرت است و ضعف مساوي با بي حقي و ناحقي اينها معتقدند كه انسان تمام تلاشش بايد براي كسب زور و كسب قدرت و قوت باشد . اين مكتب را يكي دو قرن اخير نيچه فيلسوف آلمان احيا و دنبال كرد و در كمال صراحت اعلام كرد كه : دين را ضعفا اختراع كرده اند براي اينكه قدرت اقويا را محدود كنند و خيانتي كه عقيده او دين به بشر كرده است مفاهيمي نظير بخشش ، رحم مروت ، انسانيت را بين مردم پخش كرده و بعد اقويا گول خورده اند و مجبور شده اند از قدرت خود بكاهند .

 

مكتب ضعف :

بعضي ديگر در حد افراط قدرت را تحقير كرده اند و اساساً كمال انسان را در ضعف او دانسته اند . از نظر اينها انسان كامل يعني انساني كه قدرت ندارد زيرا اگر انسان قدرت داشته باشد تجاوز مي كند سعدي در يكسري از شعرهاي خود چنين اشتباهي كرده است و مي گويد :

من ان مورم كــه در پـــايــم بمالنــد نه زنبورم كه از نيشم بنالند

كجا خود شكــر ايــن نعمــت گــــزارم كــه زور مردم آزاري نــدارم

اگر آدم زور داشته باشد و آزاري نداشته باشد جاي شكر دارد الا اگر زور نداشته باشد و آزار هم نداشته باشد مثل اين مي شود كه شاخ ندارد و شاخ هم نمي زند اگر شاخ داشته باشي و شاخ نزني آنوقت هنر كرده اي سعدي در جاي ديگر مي گويد :

بديدم عابدي در كوهســـاري قناعـت كرده از دنيابه غـــاري

چرا گفتم به شهر اندر نيايي كه باري بند از دل برگشـــائــي

بگفت آنجا پري رويان نغزند چو گل بسيار شد پيلان بلغزنــد

خداوند در قرآن مي فرمايد : اي انسان تو هم يوسف باش تمام امكانات و شرايط براي كامجويي فراهم شده و حتي راه فرار بسته است ولي درعين حال عفت خود را حفظ كند و درهاي بسته را به روي خود باز مي كند . اما يوسف چه مي كند دست به سوي خدا بر ميدارد و مي گويد : رب السجن احب الي مما يدعونني اليه : پروردگارا زندان براي من از آنچه اين زنها مرا به سوي آن دعوت مي كنند بهتر است خدايا مرا به زندان بفرست ولي به چنگال اين زنها گرفتار مكن . بنابراين كمال انسان در ضعف نيست كمال انسان در اين است كه انسان در بلاها و گرفتاريها باشد اما هرگز خود راگرفتار اين بلاها وسختيها نكند .

 

 

مكتب محبت ( مكتب معرفت ) :

مكتب محبت يامكتب معرفت مكتب ديگري است كه دراين مكتب محور همه كمالات انسان خودشناسي است اين مكتب مي گويد خودت را بشناسي . پيغمبر هم گفته است : من عرف نفسه عرف ربه

گاندي در كتابي به نام اين است مذهب من مي گويد : من از مطالعه كتاب « او پانيتاها » ، « كتابي قديمي هندي كه حاوي افكار وانديشه هاي بسيار بالا است » به سه اصل پي بردم كه اين سه اصل براي من يك دستورالعمل زندگي بود . اولين اصل گاندي اين است : تنها يك حقيقت در عالم وجود دارد و آن شناختن نفس است خودت را بشناس گاندي بر اساس همين مطلب به قدري زيبا به دنياي فرنگ حمله مي كن و ميگويد : فرنگي دنيا را شناخته و خودش را نشناخته و چون خودش را نشناخته هم خودش را بدبختكرده است و هم دنيا را . اصل دوم : هر كه خود را شناخت خدا را هم مي شناسد و ديگران را هم مي شناسد و اصل سوم : فقط يك نيرو وجود دارد و آن نيرو تسلط بر خويشتن است هر كس برخود مسلط شد بر همه چيزهاي اطراف خود مسلط مي شود . در فلسفه هندي مساله مراقبه مطرح است مساله در خودفرو رفتن و آنهم به وسيله رياضتها شاخه و كارهاي جوآيها مطرح است . اساس فلسفه هند بر شناختن نفس و مراقبه و طرد خاطرات و كشف حقيقت خود است و ا زشناختن خود محبت پيدا مي شود . انسان كامل در اين مكتب يعني انساني كه خود را بشناسد اگر خود را شناخت بر خود مسلط مي شود و بعد كه بر خود مسلط شد نسبت به ديگران محبت پيدا ميكند .

دو مكتب ديگر :

دو مكتب ديگر وجود دارد كه به جنبه هاي اجتماعي گرايش پيدا كرده اند تا به جنبه هاي فردي يكي انسان كامل را انسان بي طبقه ميداند و معتقدند كه اگر انسان در طبقه اي باشد مخصوصاً در طبقه هاي عاليتر هميشه يكي انسان معيوب است و بلكه درجامعه طبقاتي هيچوقت انسان سالم وجود ندارد و انسان كامل در اين مكتب انساني بي طبقه است انساني كه با انسانهاي ديگر فرق دارد . مكتب ديگر مكتب اگزيستانسياليسم تكيه اش بيشتر بر روي آزادي و آگاهي و مسئوليتهاي اجتماعي است از ديدگاه اين مكتب انسان كامل یعنی انسان آزاد ، آگاه ومتعهد و مسئول و لازمه آزادي حالت پرخاشگري و عصيانگري است .

 

 

مكتب برخورداري :

اين مكتب كه به مكتب قدرت خيلي نزديك است مي گويد انسان كامل انسان حكيم است واگر ميخواهي به كمال انساني خودت برسي كوشش كن كه بر خوردار باشي هر چه ازمواهب خلقت بيشتر برخوردار باشي كاملتر هستي اصلاً انسان كامل يعني انسان برخوردار طرفداران اين مكتب معتقدند كه علم هم ارزش براي انسان يك ارزش وسيله اي است نه ارزش ذاتي به علم براي انسان از اين جهت خوب است كه وسيله تسلط انسان بر طبيعت است و انسان بهتر مي تواند از طبيعت بهره ببرد و از آن برخوردار شود .

انسان كامل از ديدگاه اسلام :

يكي از مظاهر كمال انسان در اسلام طرز مواجهه اوبا مرگ است اگر مرگ در راه انجام مسئوليت فرا رسد براي انسان سعادت است . امام حسين (ع) صبح عاشورا اصحابش فرمود: ماالموت الا تنظره تعير بكم عن البوس و الضراء الي الجنان : مرگ جز يك پل كه از رويش مي گذريد چيز ديگري نيست اصحاب من ! ما يك پلي پيش رو داريم كه بايد از آن عبور كنيم اين پل نامش مرگ است از اين پل كه رد شويم ديگر رسيده ايم به آنجا كه قابل تصور نيست . انسان كامل يعني انساني كه حوادث روي او اثر نمي گذارند همانند علي (ع) كه مراحل اجتماعي را از پايينترين شغل يعني عملگی تا عاليترين شغل يعني زمامداري و خلافت طي كرده است العلي الوردي مي گويد علي ( ع ) فلسفه كارل ماركس را نقض كرده براي اينكه در در كوخ همانجور ور زندگي كرد كه در كاخ و در كاخ همانجور زندگي كردكه در در كوخ به اين انسان كامل مي گويند حضرت علي ( ع ) در آخرين روزهاي خود مي فرمايد : ميان خوارج ( مارقين ) و اصحاب معاويه ( قاسطين ) فرق است . بعد از من خوارج را نكشيد اينها با اصحاب معاويه فرق دارند اينها حق را مي خواهند ولي احمقند ولي اصحاب معاويه حق را مي شناسند و با آن مبارزه مي كنند

اسلام است كه نمونه هاي مانند حضرت علي ( ع ) را داشته است كه در همه اعصار و قرون سرمشق جوانمردي و انسانيت بوده اند مانند امام حسين ( ع ) كه هر لحظه به مرگ نزديك ميشد چهره اش خندانتر بود چون به تنها معبودش نزديكتر ميشد .

روابط اقتصادي داخلي و بين المللي به حدي توسعه يافته و پيوسته در حال گسترش است كه بدون توجه به مكانيزم هاي حقوقي نمي توان به درستي به اعمال تجارتي مبادرت نمود .

آنچه مسلم است روح تجارت بر اساس اعتماد و اعتبار استوار است و قانونگذاران تمام توان خودرا براي ايجاد هر چه بيشتر اين حس اعتماد و اعتبار به كار برده و مي برند . هنگامي كه از مقوله ورشكستگي سخن به ميان مي آيد بي ترديد وضعيت نامطلوب و حالت تاجري پريشان و مضطرب به ذهن تبادر مي گردد در حالي كه مسائل بس دقيقتري وجود دارد .به عنوان مثال ممكن است طلبكاراني گرفتار دام توطئه و نيرنگ تاجري كه با توسل به مقررات حاكم بر ورشكستگي قصد پايمال كردن حقوق آنها را دارد شوند امروزه قوانين راجع به ورشكستگي در بسياري از اصول در همه جا يكسان است ولي بر حسب اوضاع و احوال كشورها و نظر سنجي يا ارفاقي كه نسبت به شخص ورشكسته مي شود تفاوتهايي مشاهده مي گردد . پرسر و استاد دانشكده حقوق پاريس قوانين دول مختلف را در مورد ورشكستگي به سه دسته تقسيم مي كند .

1- گروه لاتين 2- گروه ژرمني 3- گروه انگلو ساكسون .

1- گروه لاتين

اختصاصات عمده اين گروه عبارت است از اين كه اولاً ، مديون هايي غيرتاجر مشمول مقررات ورشكستگي نيستند ثانياً پس از ختم تصفيه محجوريت و آثار ورشكستگي در اهليت شخص ورشكسته باقي مي ماند و فقط پس از اعاده حيثيت به طريق خصوصي شخص به حال سابق خود بر ميگردد . فرانسه ، بلژيك ، روماني مصر و يونان را مي توان در اين گروه محسوب داشت .

2- گروه ژرمني :

اختصاصات اين گروه اين است كه اولاً ترتيب تصفيه منحصر به تاجر نبوده و هر بدهكاري كه نتواند بدهي خود را بپردازد مشمول مقررات آن خواهد بود ثانياً قوانين اين گروه بر اين مناسبت كه آثار ورشكستگي را از لحاظ اهميت شخص تاجر محدودبه

  انتشار : ۴ دی ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 1511

دیدگاه های کاربران (0)

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما