ارزش وقت و زمان
جوانی خود جزئی از عمرو زند گی است و لیکن دوره جوانی با توجه به اینکه ین زندگی جوشان و سر شار از عزم و اندیشه نافذ و مرحله و دروره قدرت و نیرومندی بین دو ضعف و سستی :کودکی و پیری است ،دارای ارزش ویژه و ممتازی است چون خداوند به وقت قسم خورده پس نشان می دهد که مهم است و از آن با خواست می کند
جوانی خود جزئی از عمرو زند گی است و لیکن دوره جوانی با توجه به اینکه ین زندگی جوشان و سر شار از عزم و اندیشه نافذ و مرحله و دروره قدرت و نیرومندی بین دو ضعف و سستی :کودکی و پیری است ،دارای ارزش ویژه و ممتازی است چون خداوند به وقت قسم خورده پس نشان می دهد که مهم است و از آن با خواست می کند ((فرقان۶۲/ابراهیم ۳۳.۳۴/سوره والعصر/والفجر)).
اهتمام و توجه قرآن کریم و سنت نبوی به وقت:
قرآن کریم و سنت نبوی از جنبه ها و جهات متعدد و به صورت های گوناگون توجه و عنایت به وقت این نعمت پر ارزش نموده اند .
جوانی خود جزئی از عمرو زند گی است و لیکن دوره جوانی با توجه به اینکه ین زندگی جوشان و سر شار از عزم و اندیشه نافذ و مرحله و دروره قدرت و نیرومندی بین دو ضعف و سستی :کودکی و پیری است ،دارای ارزش ویژه و ممتازی است چون خداوند به وقت قسم خورده پس نشان می دهد که مهم است و از آن با خواست می کند ((فرقان۶۲/ابراهیم ۳۳.۳۴/سوره والعصر/والفجر)).
آداب اسلامی ارزش وبهای وقت را مورد تأکید قرار می دهد:
فرایض و آداب اسلامی مانند نماز های روزانه _روزه _زکات _حج و اذان...این مطلب و معنی بزرگ را به اثیات می رسانند که ((وقت )) و هر مرحله ای از آن و هر جزئی از آن دارای ارزش و کوششی خاص است.
برخی از بزرگان سلف و پیشیینیان بزرگوار نماز های پنج گانه را ((ترازوی سنجش روز ))و نماز جمعه را ((ترازوی سنجش هفته ))و ماه رمضان را ((ترازوی سنجش سال ))و حج را ((ترازوی سنجش دوران عمر ))می نامیدند،زیرا بر این حریص بودند که آغاز روزشان درست و دقیق و سالم بگذرد و چون روز به سلامتی بگذرد توجه و اهتمامشان متو جه سلامتی در هفته و در ستی آن می شد.سپس به سلامتی سال شان چشم می دوختن و سرانجام به سلامتی همه عمرشان توجه می کردند و آنمهر مشیکن اعمال دوران زندگی شان بود.
خصایص و ویژگی وقت :
بر ما واجب است که این ویژگی ها را به درستی دریابیم و متوجه آنها باشیم و در پرتو این ویژگی ها با وقت و زمان بر خورد کنیم .
۱) سرعت انقضا و سپری شدن وقت:
وقت چون ابر به سرعت می گذرد و چون بادتندی روان است حواه وقت شادی باشد یا اندوه . به صورتی که در هنگام مرگ این همه عمر همچون ساعتی و لحظه ای در دنیا به نظر می رسد .((نازعات ۴۶ / یونس ۴۵ )).
۲) وقتی که گذشت بر نمی گردد و عوضی ندارد :
حسن بصری چه زیبا گفته : ((هیچ روزی نیست که سپیده بدمد و ندائی سر ندهد و انسان را مخاطب خود نسازد که : ای فرزند آدم ، من مخلوق تازه ای هستم و بر عمل تو گواهم پس از من توشه ای بیندوز زیرا چون گذشتم هرگز تا رستاخیز لر نمی گردم . ((پس چنین چیزی با هیچ چیز عوض نمی شود )).
۳) به راستی وقت گرانبهاترین چیزی است که انسان دارد :
با توجه به اینکه وقت وزد گذر است و گذشته ی آن هرگز بر نمی گردد و هیچ چیز جای آن را نمی گیرد و عوض ندارد پس وقت نفیس ترین و گرانبهاترین چیزی است که انسان دارد زیرا وقت ظرف هر عملی و هر تلاشی و هر چیزی است که انسان به دست می آورد نبا براین وقت در واقع چه برای افراد و چه برای جامعه سرمایه ی حقیقی است . حسن البنا گفته: (( در وقت زندگی است و زندگی انسان چز وقت چیز دیگری نیست )).
حكايتي درباره استفاده از فرصت ها و ارزش وقت
( آچاريا يكي از فلاسفه معاصر هندي است. وي درباره محدود بودن زمان زندگي، به ساعت هاي آخر زندگي اسكندر مقدوني اشاره مي كند.
«اسكندر مقدوني به روايت تاريخ، فرد بسيار جاه طلب و جهان گشايي بود كه در سي وسه سالگي درگذشت. روزي كه مرگ وي فرا رسيد، آرزو داشت كه فقط يك روز ديگر زنده بماند تا بتواند مادرش را ببيند. او نيازمند بيست وچهار ساعت زمان بود تا بتواند فاصله اي را كه سفر، ميان او و مادرش ايجاد كرده بود، از بين ببرد و به نزد او بازگردد به ويژه اينكه به مادرش قول داده بود، هنگامي كه تمام دنيا را تصرف كرد، به پيش او بازگردد و همه جهان را به او هديه كند. بنابراين، اسكندر از پزشكان خواست تا بيست وچهار ساعت مهلت براي او فراهم كنند و مرگش را به تأخير بيندازند. پزشكان به وي پاسخ دادند كه بيش از چند دقيقه به پايان عمر او باقي نمانده است و آنها نمي توانند كاري برايش انجام دهند. اسكندر گفت: «من حاضرم نيمي از تمام پادشاهي خود را يعني نيمي از دنيا را در ازاي فقط بيست وچهار ساعت بدهم. آنها گفتند: «اگر همه دنيا را هم به ما بدهيد، نمي توانيم كاري برايتان انجام دهيم. اين كار غيرممكن است».
در آن لحظه، اسكندر به بيهوده بودن تمامي تلاش ها و سختي كشيدن هايش پي برد و فهميد با آنكه كل دنيا را در دست داشت، قادر به خريد بيست وچهار ساعت وقت براي زندگي و ديدار مادرش نيست. او آن گاه دريافت كه سي وسه سال عمرش را چگونه به بيهودگي گذرانده است.
ارزش علم
ارزش علم بخاطر روشنگری اوست. بخاطر آنست که طریقی را که میخواهیم برویم و کاری را که میخواهیم انجام دهیم ابعادش را برای ما روشن مینماید و ما را از تحیر و سرگردانی خارج میسازد.
در مورد ارزش علم آیات و روایات فراوانی آمده است:
ارزش علم در قرآن
قرآن کریم در مورد ارزش علم میفرماید: هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ؛ آيا كسانى كه مىدانند و آیا آنانکه به سلاح علم مجهزند و آنانکه با نادانی دست به گریبانند برابرند روشن است که استفهام در این آیه استفهام انکاری است یعنی هرگز ایندو با هم مساوی نیستند.
در جای دیگر علم و دانش را علت کلی و اساسی آفرینش همه پدیدههای جهان معرفی کرده و میفرماید: اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛خداست که هفت آسمان را آفرید و زمین را همسان و همانند آن خلق کرد تا از علم و بصیرت برخوردار شوید، بصیرتی که شما را به قدرت و توانایی گسترده خدا رهنمون باشد.
نیز در جای دیگر امر تعلیم و آموزش به بشر را بر او منت گزارده و از الطاف خود به بشر به حساب آورده میفرماید: الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ؛ خدا کسی است که با قلم به بشر تعلیم داد. تعلیم داد به انسان آنچه را نمیدانست.
ارزش علم در احادیث
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در فضیلت علم میفرمایند: «لا شرف کالعلم»، هیچ شرافتی به پایه علم نمیرسد. نیز حضرت در جای دیگر میفرمایند: «خذ الحکمة ولو من اهل النفاق»، علم و حکمت را بیاموز، حتی از منافقین و دورویان.
از امام باقر علیه السلام نیز روایت شده که فرمودهاند: «عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین الع عابد»،عالمی که از علمش بهره برد بهتر از هفتاد هزار عابد است.
نیاز بشر به تعلیم
تعلیم، اساس و بنیادی است که قوام و پایداری دین و آیین بر روی آن استوار شده است. جامعه بشری از طریق تعلیم میتواند از کسادی و نابودی کالا و سرمایههای علمی پیشگیری کند. بنابراین تعلیم و انتقال اندوختههای علمی به دیگران از مهمترین عبادات و بلکه مؤکدترین واجبات کفایی است که هر فرد از جامعه باید در انتقال آن به دیگران احساس وظیفه و مسئولیت نماید.
تمدن و فرهنگ یک میراث بیولوژیکی نیست که نسلهای بعدی از نسلهای گذشته بگیرند؛ بلکه یک میراث اجتماعی است که باید فعالیت بشر برای حفظ و پیشبرد آن، مداومت و استمرار یابد.
اگر مردم هر عصری بخواهند معارف و معلومات و عقاید و راه و رسم خود را به نسلهای بعدی منتقل سازند، ناگزیرند مساعی و کوششهایی در راه تعلیم و تربیت خود مبذول دارند.
برخی اثرات علم آموزی در زندگی
اهمیت تعلیم و تعلم را میتوانیم خلاصه کینم در اینکه تعلیم و تعلم فرد را به کامیابی در اجتماع و بهتر نمودن سطح زندگانی اجتماعی و اقتصادی و کسب رفاه و آسایش موفق میسازد.
1.کسب علم، فرد را در اجتماع کامیاب میسازد؛ چون او را به مهارتها و عواطف و معارف و روش تفکر مناسبی که او را در جای خویش در اجتماع منسجم سازد مجهز مینماید و راه پیروزی را به روی او میگشاید و برای حل مشکلات شخصی، بهتر میتواند کوشش کند و برای بهبود بخشیدن اجتماعش تلاش کند. نیز در امور فرزندداری و شوهرداری و ارتباطات اجتماعی، موجب موفقیتهای چشمگیری میشود.
2.سطح اقتصادی فرد را بهبود میبخشد. کسب علم فرد را به مهارتها و معارف و اسلوبهای تفکر مجهز میسازد تا بتواند فرد به اجتماع خود بینا و به اعمالی که سودبخش است، آشنا شده و به قدرت و مهارت بهرهبرداری خود بیافزاید.
3.سطح اجتماعی فرد را بالا میبرد. با علم اندوزی بسیاری از افراد میتوانند از یک نوع طبقه خاص در اجتماع، به طبقه بهتر منتقل گردند؛ لذا تحصیل علم یکی از عوامل ایجاد حریت و آزادگی اجتماعی است. کمتر اتفاق میافتد که فرد بیسواد مانند افراد باسواد از آزادی اجتماعی برخوردار باشد.
4. عامل بهرهمند شدن فرد از مزایای عالی زندگی است. فرد در سایه تعلیم، بهره خود را از طریق ذوق ادبی و فنی و علاقه به زیبایی و ارزشهای روحی میگیرد که اینها عالیترین نعمتهای زندگی است.
5.نیز تحصیل علم چون باعث ترقی افراد جامعه میشود، بالطبع ترقی اجتماعی را نیز در پی خواهد داشت.
دانش
ايـا ! تـا تـوانى به دانش گراى بـود آبـرويت بـه هر دو سراى
اگر چنـد ترا به خروار زر است فـزودن به دانش سزاوار تر است
نـدانى كـه مال دشمن جان تست ولـى عـلم و دانش نگهبان تست
ز گفـتـار پيـغـمبر را سـتـين بـياموز عـلم را چو باشد به چين
بـه دانـا گراى و ز جـاهل گريز كه با علم صلح است و باجهل ستيز
دانش اندر دل چراغ روشن است (رودکی)
تا جهان بود از سر آدم فراز کس نبود از راز دانش بی نیاز
مردمان بخرد اندر هر زمان راز دانش را به هرگونه زبان
گرد کردند و گرامی داشتند تابه سنگ اندرهمی بنگاشتند
دانش اندردل چراغ روشن است وزهمه بدبر تن تو جوشن است
ادویه چیست؟
ادویه در زبان عربی جمع مکسر دواء میباشد و به گیاهان و طعم دهندههایی اطلاق میگردد که برای مقاصد خوراکی یا دارویی به کار میروند. از ادویهها برای تقویت مزه غذا و یا حتی داروها استفاده میشود.
در فرهنگهای مختلف گیاهان متعددی جهت طعم دادن به غذاهای مختلف به کار میرود و شاید راز تفاوت عمده در طعم غذاها در ملل مختلف علاوه بر نحوه پخت، به طور عمده به ادویهجات به کار رفته در آنها مربوط میشود.
به عنوان نمونه در آشپزی هندی به علت استفاده فراوان از انواع فلفل و طعم دهندههای گرم، طعم تند طعم غالب بر غذاها میباشد. یا در آشپزی چینی به دلیل بخار پز و یا آب پز نمودن غذاها و جهت ایجاد مزههای مطبوع در آنها از سبزیجات معطر نظیر ریحان و جعفری بیشتر استفاده میشود.
استفاده اقوام مختلف از انواع ادویه جات به شرایط اقلیمی آنها نیز بستگی فراوان دارد.
ادویه را بخشی از یک گیاه معطر تعریف می کنند که می تواند تنه درخت ( دارچین )، میوه ( فلفل سیاه ) و یا دانه ( جوزهندی ) باشد و بصورت درسته، خرد یا پودر شده برای عطر و رنگ بخشیدن به غذا مورد استفاده قرار می گیرد.
یک فرد آمریکایی به طور متوسط سالانه 1 کیلو و 600 گرم ادویه مصرف می کند که نیمی از آن فلفل و دانه خردل ( در سس خردل ) است و شاید دلیل استفاده زیاد از آنها، خاصیت ضد سرطانی شان است.
اثرات ادویه ها در سلامتی بدن
هر چند مقدار ادویه ای که در هر وعده با غذا مصرف می کنیم کم است، ولی ادویه جات تنوع طعم و رنگ فوق العاده ای به غذاها می دهند.
ادویه ها و گیاهان معطر علاوه بر اینکه مقدار کمی ویتامین ، املاح و فیبر به غذا اضافه می کنند، حاوی آنتی اکسیدان هایی هستند که عوامل تخریب کننده سلول ها یعنی رادیکال های آزاد را خنثی کرده و سطح سلامتی را ارتقا می بخشند.
ادویه های زیر توسط انجمن ملی سرطان به عنوان مواد ضد سرطان معرفی شده است:پونه ، آویشن ، رُزماری یا اَکلیل کوهی ، رازیانه ، زردچوبه ، زیره سیاه ، بادیون ، گشنیز، زیره سبز و ترخون . با اندازه گیری میزان آنتی اکسیدان ها مشخص شد، مواد آنتی اکسیدانی موجود در پونه حتی از ویتامین E ( یک آنتی اکسیدان قوی ) هم برای سلامتی بدن مفیدتر است.
بعضی ازانواع مشابه این ادویه جات مثل
زیره سبز ، رازیانه ، ترخونوزیره سیاه حاوی موادی بنام تِرپن هستند که مانع از رشد تومورها شده و مقدار کلسترول خون را کاهش می دهند. به ویژهترخون خاصیت ضد سرطانی خوبی دارد.
رنگ زرد
زرد چوبه به دلیل وجود ماده ای بنام کارسامین (CURCUMIN) است که در آزمایشات حیوانی مشخص شده که بر علیه بیماری آلزایمر عمل می کند.
از این رو به تازگی در ژورنال پزشکی NEW ENGLAND دانشمندان در حال تحقیق بر روی کارسامین هستند تا راه درمانی برای عارضه کیستیک فیبروز ( CYSTIC FIBROSIS ) پیدا کنند ، ولی تحقیقات انسانی در این زمینه محدود است.
فلفل سبز و زعفران سیستم ایمنی بدن را تحریک می کنند وجوزهندی و میخک ( البته در آزمایشگاه) از رشد میکروب ها جلوگیری می کنند.زنجبیل و فلفل قرمز از تشکیل تومورها جلوگیری می کند و اثرات ضد سرماخوردگی فلفل سبز نیز در حال بررسی است.
استفاده از دارچین در درجه سوم و بعد از فلفل و خردل قرار دارد. طی تحقیقی که سال گذشته انجام گرفت، تاثیرات مثبتی از دارچین در درمان دیابت دیده شد. این تحقیق نشان داد که مصرف 1 یا 2 قاشق چایخوری دارچین به شکل کپسول موجب کاهش قند خون ، تری گلیسیرید و کلسترول شد و از افت و خیز زیاد انسولین در یک گروه مبتلا به دیابت نوع 2 جلوگیری کرد.
مشکلی که با دارچین داریم این است که معمولاً در شیرینی جات و مواد حاوی چربی استفاده می شود. در حقیقت دارچین یک ادویه عالی برای طعم دادن به گوشت چرخ کرده و سبزیجات است. اسفناج خرد شده را می توانید با دارچین و کشمش تفت دهید و یا چوب دارچین را با چای دم کنید. دارچین ادویه خوبی برای طعم دادن به هلو ، موز ، سیب یا حتی ماست شیرین است. البته مصرف روزانه 1 یا 2 قاشق چایخوری دارچین با غذا کار خیلی راحتی نیست.
ادویه جات و گیاهان معطر قرن ها به عنوان دارو مورد استفاده قرار گرفته و می گیرند. ولی برای درمان صد در صد بیماری ها نمی توان به آنها اکتفا کرد، چون بسیاری از نتایج تحقیقات بر روی تاثیرات ادویه ها، در آزمایشگاه ها بدست آمده و هنوز به طور قطعی به اثبات نرسیده است. به علاوه مصرف زیاد گیاهان معطر و ادویه جات به دستگاه گوارشی بدن خصوصاً معده آسیب می رسانند.
در هر صورت با مصرف از ادویه جات هم می توان از فوائد آنها سود برد وهم بیشتر به غذاهای گیاهی تکیه کرد تا غذاهای گوشتی.
در نهایت اینکه :
رژیمی که سرشار از غذاهای گیاهی باشد، بدن را در برابر سرطان و بیماری های قلبی محافظت می کند و در این بین ادویه ها و گیاهان معطر نیز موثر هستند.
ادبيات پايداري
اشاره:
عنوان ادبيات پايداري معمولاً به آثاري اطلاق ميشود كه تحت تأثير شرايطي چون اختناق و استبداد داخلي، نبود آزاديهاي فردي و اجتماعي، قانونگريزي و قانونستيزي با پايگاههاي قدرت، غصب قدرت و سرزمين و سرمايههاي ملي و فردي و... شكل ميگيرند. بنابراين جانماية اين آثار با بيداد داخلي يا تجاوز بيروني در همة حوزههاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي و ايستادگي در برابر جريانهاي ضد آزادي است.
صرفنظر از ويژگيهاي كلي اين نوع ادبيات، آنچه وجه مميزة آن از ساير مقولههاي ادبي است، در پيام و مضمون آن نهفته است. بدين معنا كه آثاري از اين دست اغلب آيينة دردها و مظلوميتهاي مردمي هستند كه قرباني نظامهاي استبدادي شدهاند. اين آثار ضمن القاي اميد به آينده و نويد دادن پيروزي موعود؛ دعوت به مبارزه و ايستادگي در برابر ظلم و ستم، ستايش آزادي و آزادگي، ارج نهادن به سرزمين مألوف و شهيدان و جانباختگان وطن را در بطن خود دارند.
يكي از دغدغههاي اصلي نويسندگان و شاعران اين نوع ادبيات، بيهويتي نسلي است كه رفاه غربت، آنها را از درد و رنج ملت خويش غافل كرده است. از اين روست كه ميكوشند با طرح نمادهاي اسطورهاي ملي و تاريخي، عرق وطندوستي و دفاع از آب و خاك و تلاش براي رسيدن به وضع مطلوب (به جاي تن دادن به وضع موجود) را در افراد ايجاد كنند.
نخستين و بايستهترين گام در بحث و تحليل هر مقولهاي، شناخت جغرافيايي آن موضوع و ترسيم مرزهاي آن است. بيگمان براي بسياري از موضوعات، فراخنا و گسترهاي بيمرز ميتوان قائل شد و اين شيوهاي است كه در حوزة علوم انساني متداولتر است و البته جز گرهافكني در كار و ايجاد ابهام و سردرگمي رهآوردي ندارد. ادبيات مقاومت يا پايداري نيز مصون از اين خطرگاه نيست. ميتوان دامنة ادبيات پايداري را به هر نوع ايستادگي و رويارويي انسان كه در قالب شعر و نثر ظهور و بروز مييابد گسترش داد. در اين صورت سرودههاي نخستين انسان در ستيز با عناصر طبيعت و عوامل مرموز مؤثر در سرنوشت، نوشتهها و سرودههايي كه ستيز انسان با خويش و خواهشهاي شكننده و اسارتآفرين را باز ميگويند و همة آثاري كه به جنگهاي تاريخ ملتها برميگردند در قلمرو ادبيات پايداري قرار ميگيرند.
اما اين شيوة تحليل و تبيين و اعتقاد به چنين ميدان فراخ و بيمرزي نه علمي است و نه منطقي. از نظرگاه علمي، ادبيات پايداري به مجموعه آثاري اطلاق ميشود كه از زشتيها و پلشتيهاي بيداد داخلي يا تجاوزگر بيروني، در همة حوزههاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي؛ با زباني هنري (اديبانه) سخن ميگويد. برخي از اين آثار، "پيش از رخ نمودن فاجعه، برخي در ميان جنگ يا پس از گذشت زمان ـ به نگارش "تاريخ" آن ميپردازند"
كاربرد عنوان "ادبيات پايداري" بسيار جوان است و عمدتاً به سرودهها، نمايشنامهها، داستانهاي كوتاه و بلند، قطعات ادبي، طنزها، حسب حالها، نامهها و آثاري گفته ميشود كه در همين سده، نوشته و آفريده شدهاند و روح ستيز با جريانهاي ضد آزادي و ايستادگي در مقابل آنها را نشان ميدهند و متضمن رهايي و رشد و بالندگي جامعههاي انساني هستند.
ويژگيهاي كلي ادبيات مقاومت
بين ادبيات مقاومت با ديگر حوزههاي ادبيات، گذشته از بيان هنرمندانه، ويژگيهاي مشترك زير به چشم ميخورد:
1ـ بهرهگيري از نماد
آنچه اين نوع ادبيات را به استفاده از نماد ناگزير كرده است، نه فقط حاكميت فضاي اختناق، تهديد و ارعاب، كه زيبايي، ايجاز و قدرت در رساندن مراد و مقصود بوده است.
2ـ چهرة انساني عام داشتن
نمونههاي شاخص و برجستة ادب پايداري هرچند نمودها و نمادهاي قومي، منطقهاي و ملي را در خويش دارند، اما به دليل آنكه زبان وجدان عام بشري هستند، همة انسانها در هر زمان و مكان ميتوانند با آنها ارتباط دروني بيابند. به ديگر زبان ادبيات پايداري، فرازماني و فرامكاني است و هركس در همه گاه و همهجا ميتواند در آيينة آن آثار خود را بيابد يا چهرة سياه زشتكاران و اندوه نشسته بر چهرة دردمندان و شكوه ايستادن و ستيز با بيدادگريها را در آنها تماشا كند.
3ـ مشتركات ادبي، زباني، فكري
آثار ماندگار و موفق ادب پايداري همچون آثار بزرگ ادبي در حوزههاي ديگر، ميتوانند در قالب سبكهاي گوناگون تجلي يافته، از نظرگاه و ساختهاي گوناگون ادبي، زباني و فكري تحليل و ارزيابي شوند. اين آثار از زيباييهاي لفظي و معنوي سرشارند، از نظرگاه زباني قابل تحليل و تأملاند و از نظرگاه فكري و انديشگي، مضامين بلند و اصيل انساني در آنها متجلي است.
شاخصهاي ادبيات مقاومت
گذشته از وجوه مشترك با ديگر مقولههاي ادبي، وجوه بارز و متمايزي در ادبيات مقاومت ديده ميشود كه برخي از آنها عبارتند از:
1ـ ترسيم چهرة رنج كشيده و مظلوم مردم
مردم، قربانيان نخستين نظامهاي بيدادگر و استثمارپيشهاند. فقر، فساد، سرگرداني، مرگ و حتي جنايت محصول استبداد و بيداد است. ادب پايداري آيينة دردها، رنجمويهها، شروهها و مرثيههاي مردم است؛ مردمي كه گدازههاي درون را در خاكستر نگاهشان فرياد ميكنند و شاعر، شعرش را تفسير اين دردها ميسازد:
فلاتي بيباران
با علفچرهاي قحطيزدهاش
و گلهاي پراكنده
كه در جستوجوي خاربني دندانگير
بر خاكِ پوكِ سرخ سوختهاش
پوزه ميمالد
و چوپانبچهاي بيلبخند
كه با نيلبكش
چهار ترانة غمگين را
پيدرپي مينوازد
?
مرگي ساده و پردرد
در طبيعت زيبا و فقير
اين است سهم ما
از تمامي بوليوي!
2ـ دعوت به مبارزه
ادب مقاومت، پرخاشگر و تندخو و بيپرواست و دعوتكننده به قيام، ايستادگي و ايثار؛ دعوتي كه گاه به صورت فرياد اعتراض است و گاه در چهرة نبرد مسلحانه:
فريادهاي وطن را
بر گيتارهايتان بنوازيد
تا ترانههاي ناخوانده
چون خوني جوان
در رگها بجوشد
و عشق
چون زيباترين دختر بومي
در حلقة آزادي و بهار
دست بيفشاند
آرزوهاي سوخته
در حنجرههاتان تازه ميشود.
و سرودهاتان
زحمتكشان را رويينتن ميكند
ميراث تازيانهخوردگان را
ـ هرچه هست ـ
بر گيتارهايتان بنوازيد
زخمههاتان
پرواز كبوتراني خونرنگ
و آوايتان
جرعهاي خوش
براي عطشناك گلوي وطن است
عصيانهاي وطن را
بيآنكه نفس تازه كنيد
بر گيتارهايتان بنوازيد
3ـ بيان جنايتها و بيدادگريها
در نظامهاي مستبد و بيدادگر، شكنجه و تازيانه و زندان، خفه كردن فريادها در گلو، تبعيد و ترور، قانون است. "جواد جميل" شاعر عراقي در شعري با عنوان "ترور" ميگويد:
...صداي تقتق قدمهايشان بلند بود
صدايشان طعم مرگ ميداد.
و چشمهايشان چون چشمان وحوشي بود
كه شب جنگ آن را پوشانده باشد
ـ كيستند؟
ـ "اسم لازم نيست
آمدهايم تا چيزهايي را بشناسي."
و آرامش شب
با صداي تيري لرزيد
و ريسمان باريكي از خون
خاموشانه پيچيد
...
بر جسد زرد
يك تكه ورق پيدا كرديم
"تروريستها
نصّ قانون برايشان اجرا شد."
(جميل، ص 78)
و "جبرا ابراهيم جبرا" شاعري از سرزمين فلسطين در مجموعه شعر "در بيابانهاي تبعيد" از تبعيد و خيانت ميگويد:
بهارهاي پياپي را در بيابانهاي تبعيد ميگذرانيم.
با عشق خود چه كنيم
درحاليكه چشمانمان پر از خاك و شبنم يخزده است؟
4ـ توصيف و ستايش جانباختگان و شهيدان
مبارزان راه آزادي و ايثارگراني كه هستي خود را به ميدان نبرد آوردهاند و در شكنجهگاه يا ميدان مبارزه جان باختند، نماد عظمت و افتخار و الگوي فداكاري هستند:
اي قهرمانان!
اين خون شماست
در قلب من
كه چون شهابها فرو افتاد
و عشق مرا انگيخت
كدام پيكر با اين خون تطهير نمييابد.
(بخشي از شعر "شيپور شهيدان" از سنّيه ـ صالح شاعر مشهور سوري، در كتاب خاكستر تمدنها، ص 18)
و "حميد المختار" شاعر فلسطيني، در توصيف شكوهمندي شهادت شهيدان ميگويد:
وقتي او را به چوبة اعدام بستند
و به سويش آتش گشودند
همگي در خون تپيدند
اما او هنوز بر پاي ايستاده بود.
5ـ القاي اميد به آينده و پيروزي موعود
شاعر و نويسنده از پس ابرهاي تيرة يأس و سرخوردگي كه آسمان چشمان مردم تحت ستم و جور را فراگرفته است، به روشنايي افق فردا نظر دارند و ميكوشند با نويد دادن شكست بيترديد ستم و پيروزي عدالت، بارقة اميد را در قلبها روشن نگه دارند. اين رسالت در آثار منظوم و منثور شاعران و نويسندگان ديني با بهرهگيري از وعدههاي قرآني صورت ميگيرد و البته ساير شاعران و نويسندگان نيز به شيوههاي ديگر ميكوشند مردم را به پيروزي نهايي حق بر باطل اميدوار سازند.
"عدنان الضائغ" شاعر تبعيدي عراقي ميگويد:
كتابهاي تاريخ را ورق ميزنم
انگشتانم به خون آلوده ميشوند
هرگاه فصلي از سرگذشت خودكامهاي
به اتمام رساندم
نگهبانان به سوي فهرست سوقم دادند
تا در آنجا از ترس بلرزم
اي ژنرالها
اي ژنرالها
با رؤياهايمان چهها كه نكرديد؟!
با اينهمه چكمه
از گردنهايمان ميگذريد
درحاليكه ما هنوز
براي خورشيد دست ميتكانيم
6ـ ستايش آزادي و آزادگي
آزادي، آرمان آزاديخواهان است. ستيز با زندان، بند و اختناق و نيز آرزوي روزهايي كه خورشيد آزادي از پشت ابرهاي تيرة بيداد بدمد، فضاي شعر پايداري را پر كرده است. آزادي در ادبيات پايداري، فرشته است، پيامبر است، نسيم و سبزه و درخت و بهار است و شاعر هماره در جستوجوي آن، تا آن حد كه در آرزوي يافتنش، مرگ را به جان ميخرد و توصيه ميكند پس از مرگ، جسدش را در صحرا (نماد رهايي و گستردگي) بيفكنند. و هرگز در قبر (به دليل شباهت آن به زندان) قرار ندهند. "احمد الصافي النجفي" (1984ـ1977) شاعر عراقي در شعري با عنوان "آزادي جاودان" ميگويد:
پس از مرگم مرا در صحرا افكنيد، چه خوش است زندگي و مرگ من در صحرا
در قبر حبسم مكنيد چون كه از زندان، حتي پس از مرگ بيزارم
وقتي بدنم خورش كركسها و شيرهاي درّنده شود،
اجزاي پيكرم را خواهم ديد كه با من در هر سو در سير و سياحتند
چه سفر بينظيري است چنين سفري بعد از مرگ كه من در زندگي نيز به شوق آن جان ميدادم
7ـ ستايش سرزمين خود
شاعران و نويسندگان ـ بهويژه آوارگان و تبعيديان ـ در يادكرد سرزمين خود، به ستايش گذشتهها، مبارزات، مردم و حتي مظاهر ديار خود ميپردازند. در شعر شاعران فلسطين اين ويژگي با اندوهي بزرگ و گاه پرخاش به دشمن، بيش از شاعران ديگر سرزمينها ديده ميشود:
يافا، فردا موقع درو به نزد تو برميگرديم
همراه پرستو و بهار
و با دوستاني كه از تبعيدگاه و زندانها برميگردند.
در موقع چاشتگاه با چكاوكها
و مادران
اينجا پناهگاه شمارة بيست است
هنوز حال ما خوب است و خانواده
و دوستان آواره
از زاغههاي دور به خويشان سلام ميرسانند
"جبرا ابراهيم جبرا" شاعري از ناصرة فلسطين، خطاب به سرزمين خويش، از يادهاي كودكي و خاطرات پيش از غصب كشورش سخن ميگويد:
اي سرزمين ما، اي جايي كه جوانيمان در تو
مانند رؤيايي، در ساية درختهاي پرتقال
و ميان درختهاي بادام مزرعهها گذشت
ما را به ياد بياور، اينك كه
ميان خارهاي بيابانها
و كوههاي سنگلاخ سرگردانيم
8ـ طرح بيهويتي جامعه و تبعيديان
دوري از وطن و آوارگي، زيستن در غربت، بهويژه براي نسلي كه در غربت متولد ميشود، زمينهساز فراموشي سرزمين، كمرنگ شدن حساسيتهاي ملي و گاه فراموشي و تأثيرپذيري از فرهنگ بيگانه است. يكي از دغدغههاي نويسندگان و شاعران، بيهويتي نسلي است كه در غربت زيسته و امكانات غربت و تمتّع گرفتن از آنها رنج مردمش را از يادش برده است و ميكوشد با پناه بردن به توجيهات گونهگون، خود را به آنچه "هست" راضي نگه دارد.
9ـ طرح نمادهاي اسطورهاي ملي و تاريخي
هرگاه سخن از ملت و سرزمين به ميان ميآيد، اسطورهها و نمادهاي ملي نيز مطرح ميشوند. "شاعران مصر فقط به اسطورههاي عربي كه در ميراث عربي قديم وجود دارد، بهخصوص به داستانهاي الف ليله و ليله ـ هزار و يك شب ـ توجه دارند ولي شاعران ديگر عرب به اساطير كهن عربي اكتفا نميكنند، بلكه اسطورههاي ملل قديم جهان را نيز در شعرشان ميآورند. اسطورهها و نمادها پل پيوند گذشته و امروزند:
نياكان من آناناند كه سنگ اهرام را برافراشتند
و گلدستة اسلام را ساختند و ما در روزگار پرافتخارمان
آشتي را پايهگذاري ميكنيم. سوگند به اهرام و اسلام و آشتي
كه تو را خواهم كشت با همة شرنگهايي كه تلخزار روزگار
به من چشاند در خون تو شنا خواهم كرد
زمينهها، عوامل پيدايي و رواج ادب مقاومت
سرشت انسان، بدي را برنميتابد، از اينرو ناسازگاري خود را با بيداد و ناروا به اشكال مختلفي چون: اعتراض، پرخاش، ستيزهگري، رويارويي و مقابله نشان ميدهد. اما آنهنگام كه روح عناد با مظاهر زشتي و شر در كالبد كلمات دميده ميشود، ادب مقاومت جان ميگيرد. به ديگر سخن، ادب مقاومت، تجلي ستيز با بدي و بيداد با سلاح "كلمه" است. بر اين اساس از ديرباز انسان با اين سلاح بُرّا و كارآ به ميدان آمده و پيروزيهاي درخشاني را نيز رقم زده است. طنز، هجو (حتي هزل)، حبسيهها، نمايشنامهها، داستانها، سرودههاي روشنفكرانه و معترضانه همه و همه در اين حوزه قرار ميگيرند. برخي زمينههاي پيدايي ادب مقاومت را در عوامل زير بايد جستوجو كرد:
1ـ اختناق و استبداد داخلي و سلب آزاديهاي فردي و اجتماعي.
2ـ استعمار و استثمار قديم و جديد.
3ـ غصب قدرت، سرزمين و سرمايههاي ملي و فردي
4ـ تجاوز به حريم ارزشهاي فردي، ديني، اجتماعي، ملي و تاريخي.
5ـ قانونگريزي و قانونستيزي پايگاههاي قدرت.
6ـ جريانهاي ديني (مانند اسلام و مسيحيت و...) و غيرديني و مكتبهاي فكري، نظير ماركسيسم و...
حضور و وجود اين عوامل، گرچه همة شامّههاي قوي اجتماعي و ادبي و هنري را برانگيخت تا به ستيز با بيداد و بدي برخيزد و مردم را نيز ضد آن بشورانند، اما در اين ميان، نقش نويسندگان و شاعران در شكلگيري و رواج مقاومت ـ كه رساترين و تأثيرگذارترين شيوة مبارزه با بيداد و بيدادگر است، نمود و بروز چشمگيرتري دارد.
بدون شك تحقق اين دو ويژگي ـ يعني رسايي و تأثيرگذاري اثر ـ جز با بهرهگيري از همة ابعاد ادبي ميسّر نخواهد شد و نويسندگان و شاعران با آگاهي به اين مسئله و با بهرهگيري از شعور عميق خويش، زبان و واژگان خود را انتخاب كرده، انديشة برتر خويش را به تصوير ميكشند و اين، همان راز و رمز رسايي، تأثيرگذاري و سرانجام مانايي اين آثار است.
ادبيات پايداري در تاريخ اسلام
نخستين سرودههاي پايداري در تاريخ اسلام، قصايد ابوطالب(ع) در ستايش و دفاع از ساحت پيامبر و مسلمانان شكنجهديده است. "هنگامي كه ابوطالب(ع) ديد كار به سختي كشيده و هر قبيلهاي از قريش، افراد مسلمانشدة خود را شكنجه ميدهند و از دينشان باز ميدارند، در ميان بنيهاشم و بنيمطلب بن عبدمناف بهپاخاست و آنان را به حمايت از رسول خدا و نگهداري وي دعوت كرد. پس همگي جز ابولهب به وي پيوستند و دعوت وي را در حمايت از رسول خدا پذيرفتند و ابوطالب كه بدينكار شادمان شده بود قصيدهاي در فضل رسول خدا و مدح آنان گفت كه ابياتي از آن چنين است:
اذا اجتمعت يوماً قريشٌ لمفخرٍ
فعبد منافٍ سرّها و صميمُها
فان حصل اشراف عبد منافها
بني هاشم اشرافها و قديمها
و ان فخرت يوماً فان محمّداً
هوالمصطفي من سرّها و كريمُها"
(آيتي، ص 100)
يعني:
اگر روزي قريش براي مباهات و افتخار گرد آيند، عبد مناف روح و قلب آن است و اگر اشراف عبد مناف را بخواهيم، شرافت و پيشتازي در بنيهاشم است. اگر افتخار هاشم را بخواهيم، محمد مصطفي(ص) بزرگ و بزرگوار آنان است.
سرودههاي ابوطالب در هنگامة توانسوز شعب ابيطالب، گواه ايمان و اعتقاد عميق قلبي او به پيامبر است. نخستين سرودهاي كه در تاريخ اسلام در صحنة نبرد ثبت شده، از آنِ حمزه سيدالشهداست. پيامبر در ناحية "ابواء" ـ مدفن مادرش آمنه ـ به جنگ دشمنان شتافت ولي آنها گريخته بودند. در هنگام بازگشت، حمزه ـ چابكسوار اسلام ـ را مأمور كرد با سي تن سواره كه همگي از مهاجران بودند به مقابله با ابوجهل بشتابد. هرچند با وساطت شخصي به نام "مجد بن عمرو حنبي" جنگي درنگرفت، اما حمزه در شعري از اينكه در اين جنگ، پرچم فرماندهي را از دست پيامبر دريافت كرده و نخستين فرمانده سپاه مسلمانان شده، اينگونه سروده است:
بامر رسولالله اول خافقٍ
عليه لواءٌ لم يكن لاحَ من قبلي
لواءٌ لديه النصر من ذي كرامهٍ
الهٌ عزيزٌ فعله افضل الفعل
فلمّا تراءينا انا خوا فعقلوا
مطايا و عقلنا مدي غرض النّبل...
(سامي النشار، ص 39ـ38)
يعني:
به فرمان رسول خدا نخستين پرچم جهاد به عهدة من سپرده شده درحالي كه پيش از من چنين پرچمي به اهتزاز درنيامده بود. پرچمي كه پيروزي آن را صاحب فضلي عزيز يعني خداوندي كه حكمش برترين حكمهاست، تضمين كرده است. وقتي دشمنان ما را ديدند، بازنشستند و مركبها را بستند. ولي ما دامن همت بستيم و آمادة نبرد شديم.
در سرايا و غزوات، شاعراني چون "حسّان بن ثابت" به ستايش ياران پيامبر و هجو و بدگويي دشمن ميپرداختند. رجز صحابهاي چون "ابودجانه" و شخص علي(ع) (بهويژه در جنگ احزاب در مقابل "عمرو بن عبدود") از سرودههاي شكوهمند و رجزگونهاي است كه اهميت سرودههاي عصر پيامبر را در صحنههاي نبرد به خوبي نشان ميدهد. پيامبر اينگونه سرودهها را ميستود و به روايت "ابنهشام" وقتي "كعب بن مالك" در پاسخ به قصيدة "عبدالله بن زبعري" شعري به اين مضمون سرود كه قريش آمد تا "با خداوند ستيزه كند، پيداست كسي كه با خداوند ستيزه كند به يقين مغلوب خواهد شد"، رسول خدا به او گفت: "لقد شكرك الله يا كعب علي قولك هذا".(1)
سرودههاي عصر پيامبر در تحليلي كلي و نهايي داراي مضامين زير است:
1ـ معرفي و تبيين مكتبي كه پاسداري از آن حتي به بهاي مبارزه كردن تا پاي جان، ارزش دارد.
2ـ شناساندن چهرة پيامبر كه همچون سخن و سيره و مسائل وحي شده به او، صداقت محض است.
3ـ ايجاد روحيه در افراد براي جنگ كردن تا پيروزي و اميدوار كردن آنها به فرا رسيدن امداد الهي.
4ـ ايجاد سستي و فترت در روحية دشمن.
5ـ توصيف شهيدان و ارزش شهادت.
6ـ مرثيه و سوگ شهيدان.
7ـ هجو دشمنان (چرا كه پيامبر به شعرا ميفرمود: دشمنان را هجو كنيد) (اميني، ص 18ـ14)
گفتني است كه در عصر پيامبر و ائمه، شعر تنهاترين و اصليترين رسانهاي بوده كه به دليل انس و الفت با جامعه، كاركردي بسيار مؤثر داشته است. اگر پيامبر شعر نميسرود و نميخواند، ولي ساير امامان همگي به شعر ميپرداختند، چنانكه در جنگ صفين بخشي از پاسخهاي حضرت علي(ع) به نامههاي معاويه، شعرگونه است. شگفت است كه در نبرد سپاه علي(ع) با معاويه، زني به نام "اُم سنان" بر بلندي ميايستاد و با سرودههاي مهيّج خويش سپاه را به مبارزه تشويق ميكرد. داستان رويارويي اين زن با معاويه در تاريخ آمده است. (اعثم كوفي، ص 522ـ521).
زيباترين سرودههاي پايداري در تاريخ اسلام را بايد در حماسة شگفت و عظيم عاشورا جستوجو كرد. امام عاشورا خود، چه در مسير آمدن به كربلا و چه در عرصة نبرد، سرودههايي دارد كه هرچند برخي از آنها متعلق به شاعران بزرگ عرب مانند "يزيدبن مفرغ" است، اما عمدة آنها بديههسراييهايي هستند كه امام به مقتضاي حال و اوضاع سروده است. رجزهاي امام حسين(ع) در صحنة نبرد، همگي شورانگيز و شكوهمند، حماسي و استوار و سرشار از مفاهيم و مضامين عميق ايستادگي، پاكبازي و آزادگي است.
الموتُ خيرٌ من ركوب العار
والعارُ اولي من دخول النّار
"مرگ بهتر از پذيرفتن ننگ است و پذيرفتن ننگ بهتر از قبول آتش"
صحابه بزرگوار امام نيز در لحظة رويارويي با دشمن و جانفشاني در ميدان، رجز ميخواندند و سرودههاي آنان (كه ترجمان ايمان، خلوص و ازجانگذشتگي آنها بود) در ميدان طنين ميافكند.
رجزهاي كربلا كه با رجز امام حسين(ع) و خواندن شعر "فروه بن مَسَيك" آغاز ميشود مجموعاً 34 رجز است. اين رجزها كه كوتاه، كوبنده، ترسيمكنندة آرمان مبارزان و سمت و سوي مبارزات و در جهت ستايش از امام و تحقير دشمنان و در يازده مورد بيانگر تقابل ديني و رويارويي دو مذهب بوده، با نوعي مفاخره ـ رسم رجزخواني عرب ـ همراه بوده است. گاه نيز نمونههايي از رثا در آنها ديده ميشود. در رجزها، از حقانيت راهي كه مبارزان برگزيدهاند و بيدادي كه در مقابل آنها صف كشيده است. سخن به ميان ميآيد.
پس از كربلا، هرچند دشمن بر اين باور بود كه همهچيز پايان يافته است، اما گويي اين حادثه، خود آغاز راه بود، چنانكه خطبههاي شگفتآور و ستمبرانداز زينب(س) و امام سجاد(ع) نمونههاي درخشان ادب مقاومت در مقابل بيداد به شمار ميروند. پس از آن نيز سرودههاي "فرزدق" ـ بهويژه قصيدة مشهور ايشان در مقابل "هشام بن عبدالملك" ـ سرودههاي شاعراني چون "داوود بن عباس" يا "داوود سلمي" در سوگ شهيدان فخ، "اشبع بن عمرو سلمي" در رثاي حضرت رضا(ع)، مرثية "دعبل بن علي خزاعي" كه در رثاي فرزندش احمد سروده و در آن به هجو خلفاي عباسي و شهادت حضرت رضا(ع) اشاره كرده است، شعر "علي بن عباس رومي" در شهادت يحيي ـ از نوادگان زيدبنعلي(ع) ـ و سرودههاي شاعران بزرگ ديگر بارقههايي بود در شب بيداد كه چهرة ستمگر را رسوا و حقيقت پنهان را آشكار كرد. در تاريخ شيعه، ادب مقاومت جايگاهي رفيع و گسترده دارد كه بررسي آن نيازمند مجالي ديگر است.
ادبيات مقاومت در ايران
اگر از قرون اولية حضور اسلام در ايران، در پي يافتن نمونههاي ادب مقاومت باشيم، اولين نمونهها را در نهضت مشهور شعوبيه مييابيم. پس از شكست ايرانيان از اعراب مسلمان، گروهي با پرداخت جزيه و خراج، به آيين پدران خويش و فرهنگ گذشته وفادار ماندند و با پيروي از اديان كهن ايراني (زردشتي، مانوي و مزدكي)، آثار نسلهاي پيشين را كه به خط اوستايي يا پهلوي بود نگهداشتند.
گروه ديگري كه عمدة ايرانيان از آن گروه به شمار ميآيند به دين اسلام گرويدند و پس از آشنايي با زبان، فرهنگ و تمدن اسلامي و عربي در شئون مختلف حكومت، نفوذ كردند و به موقعيتهاي حساس و پستهاي كليدي دست يافتند.
متأسفانه فاتحان عرب، به دليل پيروزيهاي چشمگير و وسعت دامنة فتوحات به دامگاه غرور افتادند و گاه به احياي فرهنگ نژادپرستانهاي كه پيشتر زير گامهاي بلند اسلام فرو شكسته بود، به تحقير پرداختند. ديگران كه جلوههاي بارز اين تعصب كور و غرور ناروا را در عصر حكومت بنياميه ميتوان يافت. اين غرور تا به آنجايي رسيد كه بعضي از سفها و متعصبان عرب هيچكس از اعاجم را لايق فرمانروايي نميدانستند.(2)
اين تحقيرها، با روح اسلام كه ارزش را در تقوا، جهاد و علم ميجويد، مغاير بود. تحقيرشدگان ايراني كه با باورهاي ديني و اعتقادي ميزيستند، بيآنكه اين دين را رها كنند در مقابل افكار سلطهطلبانه و مغرورانة تحقيرگران ايستادند و با بيان مفاخر و آثار نياكان خويش و تحقير و پستانگاري عرب، به مبارزه با آنان پرداختند. نخستين ايراني كه در عصر اموي و در كشاكش تحقيرهاي بنياميه، زبان به بيان افتخارات اجداد خود گشود، "اسماعيل بن يسار" ـ از موالي بنيتميم، شاعر شعوبي عصر "عبدالملك بن مروان" و "هشام بن عبدالملك" ـ است كه در سال 101 درگذشت. وي روزي نزد "ابنهشام" قصيدهاي را برخواند كه برخي ابيات آن چنين است:
اصلي كريمٌ و مجدي لايُقاسُ به
و لي لسانٌ كحدّ السّيف مسمومٍ
احمي به مجد اقوامٍ ذوي حسبٍ
مِنْ كُلّ قومٍ تباج الملك معمومٍ...
من مثل كسريً و سابور الجنود معاً
و الهرمزان لفخرٍ او لتعظيمٍ
در اين سروده، شاعر، اصل خود را بزرگ و عظمت خود را غيرقابل قياس و زبانش را شمشيري بُرّنده دانسته و به پادشاهاني چون كسرا و شاپور و هرمزان باليده و افتخار كرده است.
گفتهاند اين اشعار آنچنان خشم هشام را برانگيخت كه دستور داد در آبش افكنند و او تا مرز خفگي پيش رفت. پس او را از آب گرفتند و به حجاز فرستادند.
"بشاربنبرد" ديگر شاعر متعصب ايراني است كه سرودههاي او در تحقير عرب و ستايش ايراني در جلد سوم "الاغاني" آمده است.
بازتاب شعوبيگري را در شعر "ابوالقاسم فردوسي" مييابيم:
ز شير شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جايي رسيدهست كار
كه تاج كياني را كند آرزو
تفو بر تو اي چرخ گردون تفو!
و از منصفان معاصر كه بازتاب شعوبيگري را در شعرش مييابيم، "ملكالشعراي بهار" است كه ميگويد:
(آيينهوند، 70)
انديشة شعوبيگري و مقاومت در مقابل تبعيضگرايي و ستمگري بنياميه و بنيعباس در ايران نهتنها در سرودهها كه در احاديث برساخته نيز ديده ميشود. حتي كتابهايي چون "فضائلالفرس" اثر "ابوعبيده معمر بن المثني" "المثالب" اثر "علان الفارسي الشعوبي" و "فضل العجم علي العرب" اثر "سعيد بن حميد البختكان" نوشته شد كه البته همگي از ميان رفتهاند و تنها قسمتهايي از آنها باقي مانده كه در كتابهايي چون "العرب ابن قتيبه"، "البيان و التبيين" جاحظ، "العقد" الفريد ابن عبد ربّه و "عيونالاخبار" ابن قتيبه آمده است. (پيشين، ص 73).
دفاع از اهل بيت(ع)؛ چهرهاي از ادب مقاومت
ايرانيان بيش و پيش از اقوام ديگر با اهل بيت آشنا و شيفته و باورمند آنها بودهاند. "كسايي مروزي" (شاعر قرن چهارم) در منقبت و ستايش و دفاع از امام علي(ع) ميگويد:
فهم كن گر مؤمني فضل اميرالمؤمنين
فضل حيدر، شيرمردان، مرتضاي پاكدين
فضل آنكس كز پيامبر بگذري فاضلتر اوست
فضل آن ركن مسلماني امام المتّقين...
سيصد و هفتاد سال از وقت پيغمبر گذشت
سير شد منبر ز نام و خوي سكين و تكين
منبري كآلوده گشت از پاي مروان و يزيد
حق صادق كي شناسد وآن زينالعابدين
مرتضي و آل او با ما چه كردند از جفا
يا چه خلعت يافتيم از معتصم يا مستعين
كآن همه مقتول و مسمومند و مجروح از جهان
وين همه ميمون و منصورند اميرالفاسقين
اي كسايي هيچ منديش از نواصب وز عدو
تا چنين گويي مناقب، دل چرا داري حزين؟
ابيات اين قصيده گواه رنج بزرگ او از ستايش سلاطين غزنوي (سكّين) و وصف زيبارويان (تكين) و فراموش شدن نام پيامبر و فرزندانش و غصب منبري است كه روزي جايگاه پيامبر بود. رنج و دردهاي خاندان پيامبر، خوشگذراني خلفاي عباسي و دشمني مخالفان، علاوه بر اينكه بيانگر غمهاي شاعرند، تصويري از اوضاع سياسي، اجتماعي و فرهنگي قرن چهارم ايران نيز به دست ميدهند.
شاعر بزرگ قرن پنج "ناصرخسرو قبادياني" از شاخصترين و برجستهترين شاعراني است كه از اهل بيت دفاع ميكند و فضايل و برتريهاي خاندان علي(ع) را برميشمارد:
بهار دل دوستدار علي
هميشه پر است از نگار علي...
از امّت سزاي بزرگي و فخر
كسي نيست جز دوستدار علي
فردوسي شاعر بزرگ همين عصر، خود را پيرو راه علي(ع) ميداند و ميگويد:
بر اين زادم و هم بر اين بگذرم
يقين دان كه خاكِ پيِ حيدرم
و اين در دوراني است كه اتهام به شيعه بودن، براي كشتن كافي بوده است و به تعبير "تاريخ بيهقي" انگشت در جهان كرده، قرمطي ميجستند.
حبسيه، نوعي ادب پايداري
در ادبيات فارسي، زندانسرودهها يا حبسيّاتي كه گاه توأم با سوز و آه و اندوه و گاه بيانگر شكوه پايداري شاعرند، فراوانند. سرودههاي "مسعود سعد سلمان"، "ناصرخسرو"، "خاقاني"، "ملكالشعرا"، "فرخي يزدي" و ديگر شاعران زنداني، آميزهاي از تأثّر، شكايت، انتقاد، سركشي و پايداري است. شاعران زنداني در ايران دو دستهاند:
1ـ آنانكه به علت مخالفت با حكومت و به جرم اتهامات سياسي، مورد تعقيب و بازداشت حكومت وقت قرار گرفتند، نظير "مسعود سعد سلمان"، "فلكي شرواني"، "مجيرالدين بيلقاني"، "ابوالمعاني نصرالله منشي"، "خاقاني"، "ملكالشعرا"، "فرخي يزدي"، "موسوي گرمارودي" و...
2ـ سخنوراني كه از نظر مذهب و اعتقاد با غالب مردم زمان خود اختلاف داشتند و به بيديني متهم شدند و حكومت وقت براي به دست آوردن دل عوام ـ نه به خاطر ايمان قلبي ـ در صدد آزار و زندان برآمد، نظير "بابا افضل"، "عين القضاة همداني"، "فضلالله حروفي"، "عمادالدين نسيمي"، "شجاع كاشاني"، "حياتي كاشاني"، "ابوالقاسم امري" و "محمدباقر خردهاي" (ظفري، ص 40)
ادب پايداري در عصر مشروطه و معاصر
دورة جديد، دورة آشنايي با فرهنگ و ادبيات اروپايي و اثرپذيري از آن است. بارزترين دوران ادب پايداري در ايران تا عصر انقلاب اسلامي، عصر مشروطه است. در اين دوره، گونههاي مختلف ادب چون داستان، طنز، شعر، تصنيف و نمايشنامه، عرصة ستيز با بيدادگري حكومت، رخوتزدگي جامعه، تبعيض و بيعدالتي، جهل و بيقانوني و گاه نيز ستيز با مظاهر ديني و شعاير مذهبي است. دو جريان روشنفكري غربي و شرقي در اين دوره شكل ميگيرد و شاعران و نويسندگان با ستايش وطن، گذشتههاي افتخارآميز، دعوت به مبارزه و تاختن به مظاهر بيداد و تمسخر آنها، در پي آفريدن فضايي تازه هستند. وجود روزنامهها در اين دوره امكان ارتباط را سادهتر ميسازد؛ چنانكه شعر طنزآميز "نسيم شمال" (سيداشرف الدين گيلاني) كه شعري ساده، روان و سرشار از واژگان مردمي است، از طريق روزنامهها به افواه عمومي راه يافت و زمزمة پير و جوان شد.
اي دل غافل بر احوال وطن خون گريه كن
خيز اي عاقل، به اين دشت و دمن خون گريه كن...
اي دريغا دستخوش شد كشور كاووس كي
آه و واويلا كه عمر مملكت گرديد طي
جاي رطل و جام مي، غولان نهادستند پي
جاي بلبل تكيه زد زاغ و زغن، خون گريه كن
(كليات جاودانه نسيم شمال، ص 429).
در اين دوره پديدهاي نو به نام تصنيف شكل گرفت كه در برانگيختن جامعه و طرح مفاسد دربار و حكومت و اختناق و ستم حاكم بسيار مؤثر بود. طنز موفق دهخدا با عنوان "چرند و پرند" و امضاي معروف "دخو" و داستانها و كتابهايي چون "كتاب احمد"، "سفينة طالبي"، "شرح زندگاني من"، "مسالك المحسنين"، و... نمونههايي موفق در ادب پايداري اين دورهاند كه در آگاهي و بيداري اجتماعي نقش بسزايي داشتند.
در دوران اختناق رضاخاني و حاكميت پهلوي دوم در همة حوزههاي ادبي ـ نثر و نظم ـ آثار رسواگرانه و روشنفكرانه فراوان است. اگر ويژگي آثار عصر مشروطه، صراحت در بيان است، شاخص آثار اين دوره ـ بهويژه در قلمرو شعر ـ بهرهگيري از نماد در انتقاد از جامعة فقير، ويران، بيدادزده و لبريز از اختناق و سانسور است. از اين روست كه مشاهده ميكنيم داستانها، نمايشنامهها و سرودهاي اين دوره همگي با زباني نمادين از اوضاع دردناك و تيرة ايران سخن ميگويند. در كنار آثار روشنفكرانه اين دوره كه عمدتاً متأثر از انديشههاي ماركسيستي يا غربي هستند، نويسندگان و شاعران ديني برجستهاي را نيز ميتوان يافت كه در حوزة شعر، داستان، نمايشنامه، يا ساير گونههاي ادبي، از فقدان آزادي و عدالت سخن گفتهاند. در سالهاي 56 و 57، اين آتش زير خاكستر كمكم جان گرفت و زمينه را براي اندكي صراحت در گفتار فراهم ساخت. همين آتش اشتياق براي آزادي بيان بود كه بعدها به آتشفشاني مبدل شد كه پيروزي 22 بهمن 57 را رقم زد، ادب مقاومت را ميان مردم كوچه و بازار كشاند و هنگامي كه با شور و التهاب انقلابي آنها درآميخت، به صورت زيباترين، مؤثرترين و رساترين شعارها تجلي يافت...
انقلاب اسلامي و ادبيات پايداري
ادبيات پايداري در عصر انقلاب اسلامي را به چند دوره ميتوان تقسيم كرد:
1ـ ادبيات پايداري در عصر قيام و حركت تا پيروزي بهمن 57.
2ـ ادبيات پايداري در دورة هشت سال دفاع مقدس.
3ـ ادبيات پايداري پس از جنگ هشت ساله.
4ـ ادبيات پايداري نهضتها و حركتهاي اسلامي، مانند انتفاضه، بوسني و...
جز پيامهاي برانگيزاننده و پرشور امام خميني(ره) كه آگاهيبخش، حركتآفرين و جهتدهنده است، شعارهايي كه در راهپيماييها بر زبان جاري ميشود يا به صورت نوشتههاي كوتاه بر ديوارها نقش ميبندد، نوعي "ادبيات پايداري" است كه نظير آن را در عصر مشروطه نيز ميتوان يافت، با اين تفاوت كه در سال 57 اين شعارها و سرودهها، سرشار از مضامين ديني بهويژه مضامين فرهنگ عاشوراست. آنچه در اين نوشتههاي "خودجوش" ديده ميشود ظرافت، ايجاز، برانگيزانندگي و طنز شگفتي است كه در عمدة شعارها و ديوارنوشتهها به چشم ميآيد. سرايندة بسياري از اين شعارها خود مردم هستند، گرچه گاه شاعران و نويسندگان برجستهاي نيز در پديد آمدن اين نوشتهها و سرودهها سهم و نقش داشتهاند، منتها حاكميت شرايط اختناق و ارعاب مانع از آن ميشد كه نام آنها در كنار سرودههايشان مطرح و شناخته شود. در فاصله سالهاي 56 و 57 بسياري از آثار نويسندگان و شاعران كه قبلاً فرصت و جرئت چاپ نيافته بود، به چاپ رسيد و با استقبال چشمگير مردم روبهرو شد و همين امر برخي ناشران سودجو را به چاپ اينگونه كتابها تحريض كرد.
روزنامهها و نشريات در سال 57 (كه فضا براي اندكي تنفس آزاد فراهم شده بود) به بيان ناگفتههايي پرداختند كه تا پيش از آن امكان طرح آنها نبود. روشنگريها و افشاگريهاي آنها در اين دوره، نقطة عطفي در تاريخ مطبوعات ما به شمار ميآيد.
ويژگيهاي ادبيات پايداري بين سالهاي 57 تا 59 (آغاز هشت سال دفاع مقدس)، به شرح زير است:
1ـ ستايش آزادي و آزادگي
2ـ ستايش مجاهدان و ستمستيزان
3ـ دعوت به وحدت، يكپارچگي و همدلي و پرهيز از تفرقه و گسستگي
4ـ محكوم كردن استبداد و بيداد داخلي و حاميان آن
5ـ ستايش جهاد، هجرت، شهادت و پاكبازي
6ـ مردمستايي بهويژه مردم محروم و فداكار
7ـ محكوم كردن زرپرستي، اشرافيت و روحية دنيازدگي و ثروتاندوزي
8ـ طرح الگوها و اسوههاي تاريخي بهويژه الگوهايي كه در تاريخ اسلام مطرح بودهاند، چون: ابوذر، سلمان، مالكاشتر و نيز مبارزان معاصر چون: ميرزا كوچك خان، سيدجمال اسدآبادي، شريعتي و...
9ـ بهرهگيري از اساطير شاهنامهاي و چهرههاي حماسي.
10ـ استفاده از عناصر حماسي، فرهنگي و ارزشي عاشورا.
11ـ ستايش چهرههاي تراز اول انقلاب بهويژه امام خميني(ره)، طالقاني و...
12ـ ايجاد روحية نشاط و اميد به آينده در افراد و ترسيم افقهاي پيروزي.
ويژگيهاي ادبيات پايداري قبل از هشت سال دفاع مقدس
1ـ بهرهگيري گسترده از قالبهاي نو (نيمايي و سپيد) در كنار قالب كلاسيك.
2ـ طولاني بودن اشعار به دليل داشتن زبان روايي (بهويژه سرودههايي كه به شرح رويدادهاي انقلاب ميپرداخت).
3ـ بُرّايي و درشتناكي كلمات و مهيّج بودن موسيقي كلام (كه براي القاي شور انقلابي در افراد قالب بسيار مناسبي بود).
4ـ گرايش به صراحت در داستانها به جاي استفاده از نماد.
5ـ رشد چشمگير ادبيات كودكان و داستانهاي كودكانه كه بسياري از آنها داراي موضوعات يكسان و حتي پرداخت نزديك به هم بودند.
6ـ آغاز سرودههاي نسبتاً موفق براي كودكان و نوجوانان (عمدتاً در قالب چهارپاره).
7ـ غلبة شعارگونگي بر ساير گونههاي گفتاري و وفور عناصر عاطفي در متن براي برانگيزاندن مخاطب.
8ـ حضور عناصر و مضامين ديني بهويژه شيعي در نوشتهها و سرودهها.
ويژگي بارز نخستين سرودههاي دفاع مقدس
با شروع هشت سال پايداري و ايثار، مطبوعات، رسانهها و تمامي آنچه به صورتهاي مختلف در جبههها نوشته يا سروده ميشد، حفظ و حمل بار سنگين "پايداري فرهنگي" را عهدهدار شدند. بر خلاف آنكه برخي تصور ميكنند در ادبيات اين دوره نوعي پرهيز يا ستيز با قالبهاي نو (نيمايي و سپيد) ديده ميشود، نخستين سرودههاي اين دوره در قالبهاي نو سروده شد. با مطالعة دقيق شش ماه آغازين جنگ، آمار سرودههاي نو بيش از سرودههاي كلاسيك سنتي است. ويژگيهاي بارز نخستين سرودههاي دفاع مقدس عبارتند از:
1ـ بهرهگيري گسترده از قالبهاي نيمايي.
2ـ انتخاب زبان روايي.
3ـ طولاني بودن سرودهها كه تا حدي از زبان روايي تبعيت ميكرد.
4ـ غلبة زبان رجز و شعار بر ساير گونههاي شعري.
5ـ بهرهگيري از زبان تصوير و آرايههاي بديعي.
6ـ بهرهگيري از آيات، روايات و گفتههاي حضرت امام(ره) (يا مضمون هرسه) كه نشان از حضور آشكار دو عنصر اساسي ـ اسلام و انقلاب ـ در فرهنگ ادبيات پايداري است.
7ـ تلفيق نمادهاي ملي (مانند كاوه، سياوش، درفش، البرز، خزر، ديو، اهريمن و...) و نمادهاي مذهبي و ديني و نمادهاي فرهنگ اسلامي (مانند عاشورا، كربلا، ذوالفقار، بدر و...) با يكديگر.
در سالهاي دوم و سوم دفاع مقدس (61ـ60) كمكم قالبهاي ديگر شعري فرصت ظهور و بروز يافت و در سالهاي 61 تا 65 موج رباعيسرايي و دوبيتيگويي همپاي مثنوي و غزل و نوسرودهها باعث شد كه شاعران درجة اول رباعيسرا و دوبيتيگو، اين دو قالب را رها كنند.
در سالهاي پاياني هشت سال دفاع مقدس، سرودههايي رواج يافت كه ميتوان آنها را شعر "ترديد و اعتراض" نام نهاد. در اين سرودهها نوعي دلواپسي و نگراني خاطر از كمرنگ شدن ارزشها، فراموش شدن دستاوردهاي عظيم مجاهدت و ايثار، رشد رفاهطلبي و عافيتگرايي و... به چشم ميخورد. اين ويژگي گاه با طنزي خاص همراه است. "سلمان هراتي" را آغازگر اين شيوه بايد دانست، شيوهاي كه بعدها كساني چون: "سيدحسن حسيني"، "قيصر امينپور"، "عليرضا قزوه" و تني چند از شاعران تا سالهاي پس از جنگ نيز آن را ادامه دادند.
ادبيات انقلاب، در حوزة نثر ـ بهويژه در دهة دوم ـ و در قلمرو شعر ـ بهويژه در دهة آغازين ـ داراي عناصري است كه شايسته است بهطور مستقل بررسي شود. گذشت دو دهه از عمر انقلاب، براي بررسي ادبيات انقلاب كافي است. گرچه برخي منتقدان به دليل نگرش خاص كه به انقلاب دارند و عمدتاً از سر ناباوري، برآنند كه انقلاب، ادبيات مستقل ندارد و بهترين آنها با اين استدلال كه هنوز زمان بررسي اين نوع ادبيات فرا نرسيده است، اين مهم را به آينده موكول ميكنند، درحالي كه همين افراد ادبيات پيش از اين دوره را زماني تحليل كردند كه حتي يك دهه از آن دوره فاصله نگرفته بودند.
ادبيات امروز انقلاب نميتواند هويتي مستقل و قابل بررسي نداشته باشد، مگر اينكه باور كنيم انقلاب فقط در شئون سياسي جامعه روي داده و مثلاً در قلمرو ادبيات هيچ اتفاقي نيفتاده است! و اين قولي است كه هيچكس بر آن نيست.
ادبيات انقلاب در حوزههاي شعر، داستان (كوتاه و بلند)، طنز ادبي و مطبوعات، همتهايي سترگ ميطلبد تا دقيق و عميق و بركنار از افراط و تفريط و به دور از دامچالههايي كه نگرشهاي خاص سياسي بر سر راه پژوهشگران و منتقدان اين حوزه ميگستراند، آن را تحليل، مطالعه، نقد و بررسي كنند. هرچند گامهايي در اين راه برداشته شده است اما به نظر ميرسد كليگويي راه به جايي نخواهد برد. لذا شايسته است پژوهشگران با تكيه بر مصاديق روشن و هزاران مجموعه شعر و داستانهاي كوتاه و بلند و صدها هزار سند موجود در مطبوعات، دريچة ادبيات امروز را به آفاقي روشن بگشايند و براي آن شناسنامة مستند و مقبولي صادر كنند.
منابع و ماخذ
- تاريخ پيامبر اسلام، آيتي، محمدابراهيم، انتشارات دانشگاه تهران، 1359.
- تاريخ پيامبر اسلام، آيينهوند، صادق، تاريخ پيامبر اسلام، مؤسسه اطلاعات، چاپ اول، 1372.
- اطلاعات، 11/12/1371، ش 19855، صفحة "بشنو از ني".
- اطلاعات، 28/9/1374، ش 20657، "شعرهاي معاصر جهان".
- اطلاعات، 20/3/1376، ش 21070.
- الفتوح، اعئم كوفي، احمد بن علي، ترجمة محمدبن احمد مستوفي هروي، به تصحيح غلامرضا طباطبايي مجد، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1372.
- الغدير، اميني [علامه]، محمدحسين، ترجمة محمدتقي واحدي، انتشارات كتابخانة بزرگ اسلامي، ج 3، 1362.
- گزيدهاي از شعر عربي معاصر، بدوي، مصطفي، ترجمة غلامحسين يوسفي و يوسف بكار، انتشارات اسپرك، چاپ اول، 1369.
- سانسورشدهها، جميل، جواد، ترجمة صابر امامي، انتشارات حوزه هنري، تهران، 1370.
- خاكستر تمدنها، ترجمة زهرا يزدينژاد، ناشر: نون و القلم، 1374.
- شعرهاي ممنوعة آمريكاي لاتين، درفكي، حسين (گردآورندگان و مترجم)، نشر امروز، 1363.
- زندگينامة شهيدان صدر اسلام، سامي النشار، علي، ترجمة سيد باقر ابطحي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1375.
- ادب مقاومت، شكري، غالي، ترجمة محمدحسين روحاني، نشر نو، تهران، 1366.
- حبسيّه در ادب فارسي، ظفري، وليالله، انتشارات اميركبير، چاپ اول، 1364.
- كليات جاودانة نسيم شمال، (سيداشرفالدين قزويني گيلاني)، به كوشش حسين نميني، انتشارات اساطير، 1371.
احترام و نیکی به پدر و مادر
احترام و نیکی به پدر و مادر یکی از اصول بسیار مهم و ارزشمند اخلاقی است که معصومین و ائمه هدی علیهم السلام در گفتار و کردار خود اهمیت و بهاء زیادی به آن داده اند وبرای روشن شدن این مطلب لازم است از جهات مختلف مورد ارزیابی و بررسی قرار گیرد:
الف: نیکی به پدر و مادر معنی وسیعی دارد
احترام به پدر و مادر معنی گسترده و وسیعی دارد به طور خلاصه هر شکل و ... هر نوع بی احترامی و هر چیزی که موجب ناخشنودی و نارضایتی آنها شود باید از آن دوری جست و در برابر آنها کاملاً خاضع و به خودش به آنها مودبانه و شایسته باشد و به تعبیر قرآن کریم:
« و لا تقل لهما اف»
ترجمه: به پدر و مادر اف نگو.
یعنی از ریزترین و کوچک ترین سخن و حرکتی که باعث آزردگی و بخش خاطر آنها گردد اجتناب کن.
واژه ی اف بی مقدارترین و سبکترین تعبیر نامودبانه است که برای ابراز درد با ناراحتی گفته می شود.
امام صادق علیه السلام فرمود:«لو علم الله شیئاً هو ادنی من اف لنهی عنه و هو من ادنی العقوق و من العقوق ان ینظر الرجل الی والدیه فیحد النظر الیها»
ترجمه: « اگر در آزردن پدر و مادر خداوند چیزی را کمتر از اف میدانست از آن نهی می کرد» و از جمله آزردن این است که انسان یا چشم خیره بآنها بنگرد. اف گفتن از کمترین و بی مقدارترین موراد آزردن است از مفهوم این روایت فهیمده یم شود که احترام و نیکی به پدر و مادر تا چه اندازه وسعت و گسترش دارد.
خلاصه این روایت بیانگر وسعت گسترش معنای بی احترامی به پدر و مادر است.
ب: احترام و نیکی به پدر و مادر از دیدگاه قرآن
در سیزده مورد ، قرآن کریم یاد از احترام و نیکی به پدر و مادر نموده و جالب اینکه در هفت مورد پس از دعوت به یکتایی و شکر خدا، بدون فاصله دعوت به احسان و تشکر از پدر و مادر می کند این مطلب بیانگر ارزش فوق العاده ی احترام به پدر و مادر است که بعد از اعتقاد به یکتای خدای منان مطرح و بیان شده است.
1-و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل الا تعبدون الا الله و بالوا لدین احساناً و ذالقربی» (3)
ترجمه: « به یادآورید زمان اینکه از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدای یگانه پرستش نکنید و به پدر ومادر و نزدیکان ... نیکی کنید».
در این آیه سخن از پیمان است که خداوند از بنی اسرائیل گرفته و آنها را بواسطه ی شکاستاندن این پیمان شدیداً مورد سرزنش قرار میدهد در این پیمان چندین مطلب آمده است من جمله دو مورد ذیل:
1-پیمان می گیرد که خدای یگانه را پرستش کنید و در برابر هیچ بتی سر تعظیم فرود نیاورد.
2- نسبت به پدر و مادر احترام ونیکی کنید.
برنامه ای برای زنده ماندن ملت ها
این آیه شریفه شأننزول آن درباره ی یهود است و در عین حال یک سلسله قوانین کلی و عمومی را برای همه ی ملل دنیا در بردارد، عوامل زنده ماندن، بقاء و سرافرازی ملت ها و رمز شکست آنان را یادآور میشود .
الف: ازدیدگاه قرآن، سرافرازی و سربلندی ملتها در صورتی امکان پذیر است که خود را به قوی ترین قدرت و ریشه دارترین نیرو متکی سازند و در هر فراز و نشیبی زندگی با او مرتبط باشد واز او مدد جویند به قدرت تکیه کند که فنا و زوال در او راه نداشته باشد.
اگر چنین کنند از هیچ کسی ترس و وشت نخواهد داشت و پیروزی و موفقیت آنها تضمین شده است و معلوم و هویدا است که چنین مبدئی جز آفریدکار جهان نخواهد بود آری این تکیه گاه خداوندا ست.
ب: و از طرف دیگر ، برای بقاء و جاودانگی ملت ها هم بستگی خاصی بین ملت ها و افراد لازم است این عمل در صورت ممکن است که هر کس و هر فردی نسبت به پدر و مادر که شعاع زندگی آنها ست و بعد نسبت به خویشاوندان و اقربا و بعد از آنها نسبت به تمام افراد اجتماع و جامعه احترام بگذارد و با نیکی رفتار کند تا اینکه : همه بال و پر یکدیگر باشند.
2- و اعبدوالله و لاتشرکوا به شیئاً و بالوالدین احسانا!»
ترجمه: « و خدا را بپرستید و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید! و به پدر ومادر نیکی کنید...»
در آیه فوق چندین مورد از حقوق اسلامی اعم از حق الهی و بندگان او و آداب معاشرت با مردم اشاره شده است.
1-نخست مردم را به عبادت و پرستش ذات باری تعالی و ترک شرک و بت پرستی که ریشه ی اصلی تمام برنامه های اسلامی است دعوت می کند دعوت به توحید و یگانه پرستی روح را پاک و نیّت را خالص، اراده را قوی و تصمیم را برای انجام هر کاری و برنامه ی مفیدی محکم می سازد از آنجا که آیه بیانگر یک سلسله از حقوق اسلامی است قبل از همه حقوق خداوند بر مردم را اشاره نموده و فرمود: « واعبدوالله و لا تشرکوا به شیئاً»
2- به جق پدر و مادر اشاره کرده و توصیه میکند: « نسبت به آنها نیکی کیند» « و بالوالدین احسانا»
کمتر موضوع در قرآن مثل حق والدین مورد تاکید قرار گرفته است اینکه حق والدین در چندین مورد بعد از دعوت به پرستش خدای یگانه قرار می گیرد بیانگر اهمیت آن است علاوه بر این از چنین تعبیرهایی مکرر استفاده می شود میان یگانه پرستی و احسان والدین ارتباط و پیوندی وجود دارد و در حقیقت این چنین هم است چون بزرگترین نعمت، نعمت هستی و حیات است که در درجه اول از ناحیه خدا است و در مراحل بعد به پدر وادر ارتباط دارد ، زیرا فرزند بخشی از وجود پدر ومادر است.
بنابراین ترک حقوق پدر و مادر، هم دوش شرک به خدا است.
3-« قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً»
ترجمه:« بگو بیائید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برای تان بخوانم اینکه چیزی را شریک خدا قرار ندهید و به پدر ومادر نیکی کنید...»
در این آیه به بخشی از محرمات الهی اشاره شده و جالب توجه این است که شرک به خدا و احترام به والدین را در ردیف اول قرار داده و احترام به والدین را بعد از شرک بیان می کند.
نخست می فرماید به آنها بگو: بیائید تا آنچه را خدا بر شما تحریم کرده است برایتان بخوانم و بر شمارم « قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم»
1-«اینکه هیچ چیز را شریک و هم تای خدا قرار ندهید» «الا تشرکوا به شیئاً»
2- «نسبت به پدر ومادر نیکی کنید» « وبالوالدین احساناً»
اگر در بیان محرمات الهی از شرک شروع می شود و نکته رمز قرآن این است که در واقع شرک سرچشمه اصلی همه ی مفاسد اجتماعی است و ذکر نیکی به پدر و مادر بلافاصله بعد از مبارزه با شرک و قبل از دستورهای مهمی همانند تحریم قتل نفس و اجرای اصول عدالت می آید دلیل بر اهمیت فوق العاده ی حق پدر و مادر در دستورهای اسلامی است این موضوع وقتی روشن می شود که می بینیم به جای تحریم آزار پدر و مادر که هم آهنگ با سایر تحریم های این آیه است موضوع احسان و نیکی کردن، ذکر شده است یعنی نه تنها ایجاد ناراحتی برای آنها حرام است بلکه علاوه بر آن احسان و نیکی در مورد آنان نیز لازم و ضروری است.
4- وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولاً کریما» (اسراء/23)
ترجمه: « پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکی کنید هرگاه یکی از آن دو یا هر دوی آنها نزد تو به سن پیری برسد کمترین اهانت بآنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو».
و اخفض لهما جناج الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا» (اسراء / 24)
ترجمه: و بالهای تواضع خویش را از محبت و لطف، در برابر آنها فرود آر بگو: پروردگارا همانگونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده.
احترام گذاشتن به ديگران
هر انساني براي خود احترامي قائل است . زماني كه به عقايد ،كارها وسلیقه هاي افراد در حد ومحدوده خودشان احترام بگذاريم وسعي نكنيم هميشه در پي رد كردن آنها برآييم ديگران ما را به رسميت مي شناسند چرا كه مردم عادتا با كسي كه به آنان احترام بگذارندونسبت به ايشان ابرازتوجه وقدرداني كنندانس والفت مي گيرندپس براي جلب مردم آنچه مي خواهند بايد به آنان بخشيد . بديهي است كه مردم براي دوستي ورزيدن با افراد مال و منزل نمي خواهند بلكه صرفاً خواهان احترام و بزرگداشت خود از سوي آنان مي باشند . چرا كه مردم خود را دوست دارند و هر كس براي خودش جهاني دارد مملو از آراء وعقايد و نظرات متعددي كه همين عقايد انسانها رااز هم جدا مي كند و دنياي هر فردي براي خودش محترم است پس كسي كه به آنان احترم بگذارد و به عقايد آنان توجه نمايد . دوست مي دارند وكساني را كه عقايد آنان را ناديده گرفته و به شخصيت آنان احترام نمي گذارند نزد آنان هيچ محبوبيتي ندارد .
ممكن است بپرسید چگونه به مردم احترام بگذاريم ؟ چگونه نشان دهيم كه به آنان توجه داريم ؟
جواب اينكه همان طور كه بيان شد هر انساني داراي خصلت يا رفتار و با عقيده و بعدي است كه شايسته ستايش و تمجيد است وظيفه ماست كه اين جنبه هاي خوب را بيابيم و او را به سبب داشتن آنها تمجيد نماييم . و اگر هم قصد داريم به رد و اصلاح رفتار و افكار كسي بپردازيم بايد از راه مناسبي استفاده كنيم . درابتدا بايد به جنبه هاي شخصيتي طرف مقابل تا حدودي آگاه شويم ظرفيت او را بسنجيم و آرام آرام او را به اشتباهي آگاه سازيم و در صورت نياز راه مناسب را به او پيشنهاد كنيم . در اينجاست كه او را از قصد و نيت نوعدوستي خود آگاه كرده و خود را براي محبوبيت آماده مي كنيم .
نكته ديگر كه دراين زمينه بايد توجه كنيم اين است كه احترام به انسانها را نامشروط جلوه دهيم . احترام نامشروط به اين معناست كه اگر تصميم گرفتيم با فردي كه خطايي از او سرزده و يا باعث نا راحتي ما شده است برخورد كنيم قادر باشيم درحين برخورد همچنان وي را يك انسان ارزشمند و قابل احترام بدانيم و اين احساس را به او منتقل كنيم چنين عملي سبب شكل گيري يك رابطه صميمي ، ايمن و اثر بخش مي گردد
نتيجه آن كه براي بدست آوردن محبوبيت در نزد ديگران وجذب قلوب ديگران بايد بياموزيم كه چگونه ، خواه در مسائل كوچك و كم اهميت و خواه در مسائل بزرگ و پراهميت به مردم احترام بگذاريم و اين محبوبيت حاصل نمي شود مگراينكه :
☼ به همگان احترام بگذاريم و هيچ فردي را كوچك نشماريم .
حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايند : مردم يا برادر ديني تويند ويا در آفرينش همانند تو هستند .
☼ فروتني و پرهيز از تكبر
☼ داشته هاي مردم را ناچيز ودست كم نگيريم . نبايد دانش خود را زياد پنداشت و دانش ديگران را اندك و بي ارزش ، حتي اگر دانش بسيار يا ثروت فراوان و يا صفاتي داشته باشيم كه ديگران از آن بي بهره اند .
☼ همان طوركه دوست داريم ديگران به ما احترام بگذارند ما نيز همان گونه به آنها احترام بگذاريم . چرا كه وقتي انتظار احترام از مردم داريم بايد به آنها احترام بگذاريم آن گونه كه آنها دوست دارند .
اثرات از دست دادن خون روي بدن
مرحله I : از دست روفتن كمتر از 15% خون بدن
چگونگي پاسخ بدن: فعال شدن مكانيسم هاي جبراني (بخصوص پاسخهاي سيستم عصبي سمپاتيك، نظير انقباض عروق) براي حفظ هومئوستاز بدن.
اثرات روي بيمار: بيمار هوشيار است، فشار خون در حد طبيعي است. نبض طبيعي يا كمي افزايش يافته است.
كيفيت نبض قوي و پر است. عمق و تعداد تنفس، رنگ و درجه حرارت پوست و برون ده همگي طبيعي هستند، زمان پر شدن مجدد كاپيلرهاي زير ناخن طبيعي است. (زير 2 ثانيه) (شكل 1)
مرحله II : از دست دادن كمتر از 30% خون بدن
چگونگي پاسخ بدن: بارورسپوترها، كاهش بازگشت خون وريدي و برون ده قلب را دريافت كرده، موجب بروز پاسخهاي سمپاتيك قوي مي شوند.
اثرات روي بيمار: ممكن است بيمار كانفيوز و ناآرام شود. بدليل شنت خون به طرف ارگانهاي حياتي بدن، پوست رنگ پريده، سرد و مرطوب مي شود. برون ده ادرار نيز به همين دليل كم مي شود. چون ساير علائم و نشانه ها در اين مرحله مربوط به تحريك واگ است، كاهش برون ده ادرار مي تواند اولين علامت هيپوولمي باشد. فشار سيستوليك ممكن است بالا رود يا پايين بيفتد. اما اكثراً به دليل انقباض عروقي، يا بالا مي رود يا در حد طبيعي باقي مي ماند. فشار نبض (اختلاف بين فشار سيستوليك و دياستوليك) كم مي شود. پاسخهاي سمپاتيك منجر به بروز تاكيكاردي مي شود. كيفيت نبض ضعيف است. به دليل تحريكات سمپاتيك، ريت تنفس بالا مي رود. زمان پر شدن مجدد عروق طبيعي است. (شكل 2)
مرحله III: از دست دادن كمتر از 40% خون
چگونگي پاسخ بدن: مكانيسمهاي جبراني فشار بيشتري وارد مي كنند، اما موفق به بهبود وضعيت نمي شوند. براي مثال، انقباض عروقي، ديگر بيشتر از اين نمي تواند فشار دياستوليك را نگهدارد، به طوري كه اين فشار به تدريج شروع به كاهش مي نمايد. برون ده قلب و پرفيوژن بافتي نيز به كاهش ادامه مي دهند، به طوري كه كم كم مسئله حفظ حيات مطرح مي شود. حتي در اين مرحله نيز مي توان بيمار را با درمان مقتضي نجات داد. (شكل 3)
اثرات روي بيمار: بيمار كانفيوزتر، ناآرامتر و مضطرب تر مي شود. علائم كلاسيك شوك هيپوولميك ظاهر مي شود (تاكيكاردي، كاهش فشار خون، تاكي پنه، و انتهاي سرد و مرطوب). پر شدن مجدد كاپيلرهاي زير ناخن، با كمي تأخير صورت مي گيرد (بيشتر از 2 ثانيه) ، برون ده ادرار شروع به كاهش مي كند.
مرحله IV : از دست دادن بيشتر از 40% خون بدن
چگونگي پاسخ بدن: انقباض عروقي جبراني، حالا يك عامل مشكل زا محسوب مي شود، زيرا باعث صدمه به پرفيوژن بافتي و اكسيژناسيون سلولي مي گردد.
اثرات روي بيمار: بيمار حالت لتارژيك، خواب آلوده و بهت زده پيدا مي كند. علائم شوك آشكارتر مي شود. فشار خون به كاهش ادامه مي دهد. فشار نبض كم مي شود. (البته اگر فشار دياستوليك به شدت سقوط كند، ممكن است زياد شود). آناليز گازهاي خون شرياني، اسيدوز متابوليك و آلكالوز تنفسي را نشان مي دهد. پر شدن مجدد كاپيلرهاي زير ناخن با تأخير زياد صورت مي گيرد (بيشتر از 3 ثانيه) ، بيمار ممكن است شديداً آنوريك باشد (برون ده ادرار كمتر از 20 ميلي ليتر در ساعت). كاهش جريان خون به مغز و ساير ارگانها، به طور خطرناكي ممكن است منجر به نارسايي و مرگ ارگان شود. (شكل 4)
اثر موسيقي بر يادگيري انسان
مقدمه
موسيقي يك نياز فيزيولوژيك، روحي، جسمي، احساسي، اجتماعي و رواني انسان است و از اين طريق انسان به آرامش خاطر وصف ناپذيري مي بخشد و همانگونه كه انسان بايستي به نيازهاي اصلي و انساني خود از قبيل گرسنگي، تشنگي و ... پاسخي مطلوب و معقول بدهد، براي روح خود نيز بايد آرامش خاطري قابل توجه پيدا كند.
به زعم بسياري از روان شناسان و روانپزشكان موسيقي مي تواند تأمين كننده اين نياز روحي انسان باشد. موسيقي قوه تخيل، حافظه، اساس و ادراك آدمي را به گونه اي كاملاً شگرف تحت تأثير خويش قرار مي دهد.
آموزش موسيقي كلاسيك موجب بزرگتر شدن بخش هايي از مغز مي شود به طوري كه حجم ماده خاكستري مغز موسيقي دانها نسبت به افراد معمولي بيشتر است. از اثرات مهم موسيقي افزايش فعاليت سيستم اتونوم و سيستم ايمني بدن است. همچنين گوش دادن به موسيقي باعث افزايش رشد جنين و رشد ذهني كودك بعد از تولد مي شود. طي تحقيقات اخير ثاب شده كه موسيقي بر روي نوزادان زودرس نيز تأثير مثبت دارد. امروزه تأثير موسيقي بر روي درد زايمان به اثبات رسيده و باعث كاهش درددر مرحله اول زايمان مي شود. همچنين موسيقي ترشح هورمون پروژسترون را افزايش داده و در نتيجه باعث كاهش احتمال سقط جنين مي شود.
موسيقي مي تواند در كاهش اضطراب بيماران موثر باشد. كيفيت آرام بخشي موسيقي از ديرباز شناخته شده است. موسيقي موجب كاهش تعداد ضربانهاي قلب و عميق شدن تنفس شده و داراي اثرات مثبت بر روي اضطراب و تسكين درد مي باشد. همچنين در هنگام عمل جراحي در زايمان بيهوشي گوش دادن به موسيقي بيمار را آرام مي كند. محققان معتقدند شنيدن موسيقي بهبود علائم ناشي از افسردگي و اضطراب ناشي از سرطان در بيماراني كه تحت شيمي درماني قرار گرفته اند موثر است. همچنين موسيقي درماني در درمان آلزايمر، دمانس، آسيب هاي مغزي. ناتوانيهاي جسمي، اسكيزوفرني، پاركينسون و غيره كاربرد دارد.
موسيق به دو طريق در درمان افسردگي موثر است. باعث تحريك نيمكره هاي مغز شده و باعث تقويت و تحليل ارتباط در اين نيمكره مي گردد و استفاده از دو دست در موسيقي فعاليت هر دو نيمكره را در برداشته به مثابه بازتواني عمل مي كند. استفاده از موسيقي موجب آرامش، بهبود توانايي محاسبه ذهني و كاهش اثرات ذهني ناشي از استرس هاي وارده مي شود. صداي موسيقي باعث ارتباط موثر بين پزشك و بيمار خصوصاً در درمان بيماري هاي رواني مي گردد.
موسيقي فقط براي بيماران نيست بلكه روي افراد سالم نيز مي تواند اثرات بسيار داشته باشد از جمله افزايش احساس خوب مديريت استرس كاهش درد بيان احساس افزايش حافظه بهبود ارتباطات بهبود بازتواني هاي فيزيكي افزايش احساس خود ارزشمندي همچنين موسيقي باعث تقويت مهارتهاي تصميم گيري و استقلال شده و مهارتهاي حل مشكل، كنترل موقعيتهاي زندگي، قدرت حل تضادها، مهارتهاي سازشي و حمايت ازا فكار و احساسات سالم را افزايش مي دهد. علاوه بر آن ايجاد تغييرات مثبت در خلق و خود اشكال مثبت رفتاري و حل تضادهاي رواني از اثرات مثبت موسيقي مي باشند.
آموزش تلقینی از طریق موسیقی
کلاس آموزش زبان انگلیسی ، شروع میشود. کلاس جالبی که قرار است با یک روش آموزشی ویژه کار خود را انجام دهد. روش آموزش تلقینی. تالاری روشن است، با هوایی مطبوع و آراسته به تابلوهای نقاشی زیبا و گیاهان سبز. دانشآموزانی که بر روی صندلیهای راحت نشستهاند، خود را برای گوش دادن به یکی از سنفونیهای هایدن آماده میکنند. با آغاز طنین نخستین نغمههای موسیقی ، صدایی بلند میشود، صدای استاد زبان انگلیسی که متنی را به زبان انگلیسی میخواند.
بتدریج بر قدرت صدا افزوده میشود و بعد صدا آرام میگیرد و کم کم به صورت زمزمه در میآید و متوقف میشود و بار دیگر با شدت اوج میگیرد و در مجموع با موسیقی در حال پخش هماهنگی دارد. این روش آموزش از سال 1997 در کشور فرانسه متداول شده و بر مبنای روش آموزشی تلقین شناسی که در دهه 60 در بلغارستان ابداع شد، انجام میگیرد.
تاریخچه روش آموزش تلقینی
در سال 1954 ، رواندرمانگر بلغاری ، گئورکی لوزانف ، به نقش اساسی تلقین در شتاب بخشیدن به امر یادگیری و به خاطر سپاری پی برد. دوازده سال پس از آن ، مرکز تلقین شناسی در صوفیه گشوده شد و روش آموزش تلقینی بوجود آمد. این یک روش تجربی بود که در آن ، کنشهای مفید و سودمند عوامل تلقینی بر روی حافظه به اثبات میرسید و طی سالها به صورت یک سیستم آموزشی در آمد که اکنون در تمام جهان بویژه در آموزش و فراگیری زبان کاربرد دارد.
خانم فانی سافری که این روش را در فرانسه رواج داده است، میگوید: به لطف این روش ، میتوان پایههای یک زبان خارجی را به صورت خوشایند و با راحتی خیال ، در عرض پنج هفته آموخت. اصول اولیه آن فراگیری با لذن و میل ، در نبود کنشها و ناراحتیهای اعصاب است. در این روش ، انسان بطور تمام و کمال مورد خطاب قرار میگیرد و ارتباطهای تلقینی معلم و شاگرد به زیر کنترل در میآید.
اثر تلقین در آموزش
هیپولیت بر نهایم یکی از پزشکان فرانسوی اواخر قرن گذشته ، بر این باور بود که ، همه چیز تلقینی است. از نظر گئورکیلوزانف اثر تلقین در روابط ما با محیط زیست و پیرامون ما بسیار مهم و اساسی است و اگر آن را در آموزش به کاربریم، نیروی خفته و پنهان در وجود ما را بیدار و آشکار میکند. طبق پژوهشهایی که فروروانشناسان (Paraoychologues) روسی به عمل آوردهاند، ما عمدتا فقط 10 درصد نیروی بالقوه مغز خود استفاده میکنیم و بقیه به صورت روش آموزش ذخیره غیر فعال باقی میماند. با استفاده از روش آموزش تلقینی ، میتوان بر روی فعالیت روانی ضمیر ناخودآگاه اثر کرد و ذخیرههای داخلی بالقوه را آزاد نمود.
لوزانف مینویسد: انسان ، ماشین سیبرنتیک بدون هیجان و عاطفه نیست. اصولا رفتار ، قدرت تسلط ، صدا ، حرکات ، نگاهها ، آهنگ بالا و پایین صدای آموزگار و همچنین جو خوشایند و آرام و محیط هماهنگ ، از عوامل تلقینی بسیار عمده و اساسی به حساب میآِیند. لوزانف ادامه میدهد: این عوامل اگرچه در نگاه اول چندان مفهومی ندارند، اما مجموعهای را تشکیل میدهند که نیروی درک را به والاترین درجه آن ارتقا میدهند. زیرا سازواره ما به محرک های آن عوامل بطور ناخودآگاه واکنش نشان میدهد. فردی که با روش آموزشی تلقینی تدریس میکند، تنها به نیروی تعقل کلامی تکیه نمیکند، بلکه به بان تن و درک عمومی ، زندگی دوباره میبخشد.
بازگشت به کودکی برای آزموزش بهتر
این بازگشت به درک پیش زبانی ، از مرحلهای عبور میکند که لوزانف آن را کودک گردانی یا نوباوه گردانی مینامد. لیزا هرباک ، مدیر و مسئول مدرسه آموزش تلقینی در فرانسه میگوید: در آموزش دادن سنتی بسیار تحلیلی ، فقط یک قسمت از مغز ما تحریک میشود. از سویی ساکت نگه داشتن دایمی یک قسمت دیگر از خود ما ، کاری است غیر ممکن. بنابراین باید بین اندیشه و تعقل و هیجان و عواطف ، آشتی و هماهنگی ایجاد نمود و در امر آموزش در محیطی خوشایند و لذت بخش ، بازآموزی کرد.
نیروی تجسم و تخیل و نیروی ابتکار و خلاقیت را آزاد گذاشت تا خود را تبیین کنند و به مردم کمک کرد تا از عوامل محدود کننده بگذرند، فشار عصبی را از خود دور کنند و حالت خودانگیختگی و سادگی ، صداقت و طبیعی بودن کودکانه را بازیایند. با این روش به خاطر سپردن مداوم یک موضوع پر حجم ، مثلا حدود 2000 واحد لغوی طی 150 ساعت تدریس یعنی دو برابر بیشتر از آنچه که در دوره آموزش معمولی میآموزیم، به سرعت و بدون کوچکترین سختی انجام میپذیرد. ابزار آموزش تلقینی بسیار گوناگون هستند، از جمله: حرکات صورت تقلید ، ترانه و سرود ، رقص ، نقش بازی کردن ، کارهای طنز آلود و....
همه اینها باعث فرو ریختن موانعی که بر سر راه فراگیری وجود دارد، میشوند. موسیقی نیز در این میان نقشی عمده بر عهده دارد، زیرا بین دو نیمکره مغز ارتباط برقرار میکند و نیمکره راست مغز ، که در نظام آموزشی سنتی فراموش شده بود، را نیز مجددا فعال میکند. اگر چه محرکهای کلامی و شفاهی بوسیله نیمکره چپ ضبط و ثبت میشوند، که کار محاسبه ، تحلیل و ... را انجام میدهد، امواج صوتی به سوی نیمکره راست مغز گسیل میشوند که محل هیجانات و عواطف و خلاقیت است.
موزیک ، به خاطرسپاری دراز مدت را تسهیل میکند.
لیزا هرباک تاکید میکند: هنگامی که بدن در حالت استراحت و آسایش باشد، ظرفیت یادگیری به حد بیشینه خود میرسد و هم اکنون کتابهای جدید درسی به صورت کنسرت و جلسات موسیقی ارائه میشوند. موسیقی با آشتی دادن و هماهنگ کردن نیروی تعقل و نیروهای هیجانی و تحریک پذیری ، پذیرش و کسب مواد زبان شناختی را تسهیل میکند. پژوهشهایی که توسط لوزانف انجام گرفتهاند، اثر و نفوذ مثبت موسیقی ، بویژه موسیقی پیش کلاسیک یا باروک ، را بر روی فعالیت زیست برقی مغز و قلبی- عروقی به اثبات رسانیده است.
الکتروآنسفالوگرامهایی که در حین کنسرتها انجام گرفتهاند، نشان دادهاند که در امواج آلفای مغز افزایش بسیاری مشاهده میشود. این امواج بطور متداول نشانگر حالت استراخت مغز یا خواب عمیق هستند. همچنین کاهشی در تعداد ضربان نبض و پایین آمدن مختصر فشار خون ملاحظه شده است. این کنسرتها منطبق با لحظات فراگیری عمیق و مداوم هستند.
اثبات ولايت علي (ع) در آيات قرآن و حديث
راه هاي اثبات امامت علي (ع) وفرزندانش به عنوان جانشين پس از رسول اكرم (ص).
در اين مطلب قصد داريم به بررسي اثبات حقانيت علي (ع) و فرزندانش به عناون جانشينان پيامبر اكرم (ص) بپردازيم.
اين مطلب مخصوصا براي برادران اهل سنت تهيه شده است و تمامي نكته هاي آن صد در صد مورد تعييد علماي بزرگ اهل تسنن همچون طبري ، رازي ، ثعلبي ، قشيري ، خوارزمي ، ابن حجر ، ابن كثير ، احمد بن حنبل ، سنن بيهقي و... مي باشد.
راه هاي تعيين جانشيني علي (ع)
1-اولين بار تعيين جانشين در مراسم دعوت خويشان بود كه در آنجا پيامبر اكرم به حاضرين اعلام كرد كه علي (ع) به عنوان جانشي و وصي اوست.
ضيامب اكرم چنين فرمود : همانا اين ، برادر من ، وصي من و جانشين من در ميان شما خواهد بود ؛ فرمانش را بشنويد و از او اطاعت كنيد.
2- نزول آيه ولايت
در يكي از روزها ، نزديك ظهر فرشته وحي آمد و اين آيه را از سوي خداوند براي پيامبر آورد :
ولى شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند .
پس از نزول آيه ، پيامبر اكرم (ص) برخاستند و در حالي كه آيه را ميخواندند شتابان به سوي مسجد آمدند و پرسيدند :
آيا كسي در حال ركوع صدقه داده است ؟
فقيري انگشتري در دست داشت ، به حصرت علي (ع) كه در حال نماز بود ، اشاره كرد و گفت :
آري اين مرد در حال ركوع ، انگشتري خود را به من بخشيد.
صداي تكبير ياران بلند شد و رسول خدا (ص) ستايش خدا را بجاي آورد.
3- نزول آيه تطهير
ام سلمه گويد : روزي ايشان در خانه استراحت مي كردند كه دختر بزرگوارشان فاطمه زهرا (س) وارد شد. پيامبر ايشان را به كنار خود دعوت كرد. پس از او به ترتيب علي (ع) ، حسن (ع) و حسين (ع) آمدند. رسول خدا آنان را نيز پيش خود خواند و سپس چنين دعا كرد :
" خدايا اينان اهل بيت من اند ؛ آنان را از هر پليدي و ناپاكي حفظ كن! "
در همين زمان فرشته وحي آمد و اين آيه نازل شد :
خدا اراده كرد كه آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را از هر گونه پليدي و ناپاكي كاملا پاك و پاكيزه گرداند .
ام سلمه گويد من هم پيش رفتم تا در اين افتخار سهيم باشم كه رسول خدا فرمود :
اي ام سلمه ، نه ، تو هسمر مني و عاقبت نيكويي داري اما اينان اهل بيت من اند.
نكته ( چون در آن زمان فقط اين پنج تن از اهل بيت بودند و حضور نداشتند اين پ نفر نام برده شده اند اما در حاهاي ديگر اسامي تمامي اهل بيت آمده است.
4- حديث جابر
وقتي آيه ي اى كسانى كه ايمان آوردهايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نيكفرجامتر است.
نازل شد ، جابر بن عبدالله انصاري به ايشان گفت : " يا رسول الله ، ما خدا و پيامبر ايشان را شناختيم . لازم است كه اولوالامر " را هم بشناسيم ."
رسول خدا (ص) فرمود :
" اي جابر ، آنان جانشينان من و امان بعد از من اند. نخستين آنان علي ابن ابي طالب است و سپس به ترتيب : حسن ابن علي ، حسين ابن علي ، علي ابن حسين ، محمد ابن علي – كه در تورات به باقر معروف است- و تو هنگام پيري او را خواهي ديد و هر وقت او را ديدي سلام مرا به او برسان. پس از او جعفر ابن محمد ، موسي بن جعفر ، علي بن موسي ، محمد بن علي ، علي بن محمد ، حسن بن علي و پس از ايشان فرزندش مي باشد كه هم نام و هم كنيه من است . اوست كه از نظرها پنهان ميشود و غيبت او طولاني ميگردد تا آنجا كه عده اي كه فقط ايمان راسخ و استوار بر او دارند ، بر عقيده او بافي مي مانند.
5- حديث منزلت
پيامبر اكرم (ص) نيز بارها به امام علي (ع) مي فرمود :
تو براي من به منزله هارون براي موسي هستي ؛ با اين تفاوت كه بعد از من پيامبري نيست.
6- حديث ثقلين
پيابمر اكرم (ص) بارها در روزهاي آخر عمر خود مي فرمود :
من در ميان شما دو چز گرانبها مي گذارم ؛ كتاب خدا و عترت اهل بيتم را. تا وقتي كه به اين دو تمسك جوييد هرگز گمراه نم شويد و اين دو هيگ چاه از هم جدا نمي شوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
7-حديث غدير
در روز 18 ذي حجه سال ده هجري پس از پايان مراسم حج كه به حجه الوداع معروف شد و اينكه حدود 120 هزار نفر شركت كرده بودند پيامبر همه را جمع كرد و در محلي به نام غدير خم اين آيه نازل شد :
اى پيامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرساندهاى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مىدارد آرى خدا گروه كافران را هدايت نمىكند
با تامل در اين آيه در ميابيم :
1- خداوند ماموريتي را به پيامبر محول كرده است و اكنون از او ميخواهد تا آن را انجام دهد.
2- اهميت اين ماموريت به اندازه تمام رسالت ايشان است. ( پس نميتوان احمقانه فكر كرد و گفت كه ايشان ميخواستند بگويند من علاي رو دوست دارم . چون هم اينكه همه اين رو ميدونتسن و هم اينكه گفتن اين جمله لازم نبود كه همه افراد يعني اونايي كه رفتن و اونايي كه نرسيدن رو جمع كرد تا فقط بهشون گفت من علي (ع) رو دوست دارم پس حتما مسئله مهم تري بوده است)
3-انجام دادن اين ماموريت خطرهاي بزرگي را به همراه دارد ، ولي خود خداوند محافظ جان پيامبر است.
4- كساني هستند كه نميخواهند اين ماموريت انجام شو.د و اين خطر ها از جانب آنهاست.
5- بيان خداوند به گونه اي است كه تعجيل در انجام مامورت را از پيامبر اكرم (ص) را خواسته است.
سپس پيامبر اكرم (ص9 نماز ظهر را بجا آورد و سپس در يك سخنراني مهم و مفصل چنين گفتند :
اي مردم چه كسي به مومنان از خودشان سزاوار تر است ؟
گفتند خدا وپيامبرش بر ما ولايت و سرپرستي دارد.
سپس فرمود :
هر كس كه من مولا و سرپرست اويم علي نيز مولا و سرپرست اوست.
و در پايان سخنراني از حاظرين خواست تا مطالب گفته شده را به اطلاع غايبين برساند.
سوال من از برادران اهل تسنن اين است كه :
1- چرا مراسم غدير خم همزان با بزرگترين اجتماع مسلمانان برگزار شد؟
2- چرا خداوند انجام ندادن اين ماموريت را مساوي با انجام ندادن رسالت قرار داد؟
3- ايا ميتوان گفت معني " مولا" به معني دوست است ؟ آيا در اسين صورت ، نرساندن اين پيام ميتواند با عدم رسالت برابر باشد؟
4- تبريك و تهنيت مردم مخصوصا سه خليفه به علي (ع) پسا از پايان مراسم نشانه چيست؟
اثبات خلافت و جانشینی علی(ع) در کتب معتبر اهل سنت:
احادیثی که بزرگان علمای اهل سنت در کتب خود نقل کرده اند و صریح است در اینکه علی ابن ابیطالب علیه السلام، خلیفه بلافصل خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله و سلم ست و آنها بسیار زیاد است. تنها برای واقعه غدیر خم ۸۹ حدیث از کتب معتبر اهل سنت موجود است.
آیة الله حاج آقا رضا مدنی کاشانی در کتاب الخلافه هشتاد حدیث را از میان انبوه احادیث نقل شده از کتب اهل سنت آورده است که در اینجا گلچینی را از آن احادیث نقل می کنم.
حدیث اول:
در فرائد السمطین فی تفصیل مناقب المرتضی و الزهرا والسبطین،کتاب خطی موجود در دانشگاه تهران صفحه 149 تالیف علامه الشیخ ابراهیم بن محمدبن ابی بکر بن حمویه الجوینی المتوفی سنه 722 که با سلسه سند خود نقل می کند از سعیدبن جبیر و او از عبدالله بن عباس که میگوید قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: إن خلفائی و اوصیائی و حجج الله علی الخلق بعدی الإثنی عشر اولهم اخی و آخرهم ولدی : قیل یا رسول الله صلی الله علیه وسلم و من اخوک قال علی ابن ابیطالب علیه السلام قیل فمن ولدک قال المهدی الذی یملأها قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما و الذی بعثنی بالحق بشیرا لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذاک الیوم حتی یخرج فیه ولدی المهدی ینزل روح الله عیسی بن مریم فیصلی خلفه و تشرق الارض بنور ربها و یبلغ سلطانه المشرق والمغرب.
یعنی رسولخدا (ص) گفت بدرستیکه خلفای من و اوصیای من و حجتهای خدا بر خلق بعد از من دوازده نفرند اول آنها برادرم و آخر آنها فرزندم. گفتند : یا رسول الله کیست برادر تو فرمود علی ابن ابیطالب گفته شد کیست فرزند تو فرمود مهدی آنچنانکه پر میکند زمین را از عدل و داد همچنانکه پر شده باشد از جور و ظلم .قسم به خدایی که مرا مبعوث گردانید که براستی و حقیقت بشارت دهنده باشم مطیعان را بإجر و ثواب، اگر باقی نماند از دنیا مگر یکروز البته طولانی خواهد گردانید خداوند این روز را تا آنکه خروج کند در آن روز فرزندم مهدی و نازل شود عیسی بن مریم و نماز بخواند پشت سر او و روشن شود زمین به نور پروردگارش و برسد سلطنت او به مشرق و مغرب.
حدیث دوم:
در کتاب فرائد السمطین صفحه 115 کتاب خطی موجود در دانشگاه تهران است.
پس از ذکر سلسه راویان نقل می کند از ابن عباس که یهودی بر پیغمبر خدا وارد شد و گفت ای محمد سوال می کنم تو را از چیزهایی که در سینه من خلجان پیدا کرده مدت زمانی پس اگر جواب دهی مرا از آن سوالات اسلام اختیار می کنم بدست تو پس سوالات خود را بیان کرد و جواب شنید تا آنکه یهودی گفت خبر ده مرا از وصی خودت کیست؟ پس هیچ پیغمبری نیست مگر آنکه برای او وصی ای است.چنانکه موسی بن عمران قرار داد وصی خود یوشع بن نون را.پس پیامبر گفت:بلی وصی من و خلیفه بعد از من علی ابن ابیطالب است و پس از آن دو سبط من حسن و حسین و پس از آن نه نفر از صلب حسین علیهم السلام ائمه ابرارند پس گفت ای محمد اسم آنها را برای من بیان کن فرمود وقتیکه حسین از دنیا برود فرزندش علی، و پس از او فرزندش محمد پس از او فرزندش جعفر پس از او فرزندش موسی پس از او فرزندش علی پس از او فرزندش محمد پس از او فرزندش علی پس از او فرزندش حسن پس از او فرزندش حجه ابن الحسن علیهم السلام . پس اینها دوازده نفر امامند به تعداد دوازده نفر نقبای بنی اسرائیل.....
حدیث سوم:
در کتاب لسان المیزان جلد دوم طبع حیدر آباد الدکن صفحه 14 نقل کرده از ابن عباس که بدرستیکه من شنیدم از رسول خدا (ص) در حالیکه گرفته بود دست علی را میفرمود این علی اول کسی است که به من ایمان آورده و اول کسی است که مصافحه کند با من در روز قیامت و اوست فارق بین حق و باطل پس اوست یعسوب( امیر) مومنین چنانچه مال امیر ظلمه است و علی است صدیق اکبر و اوست خلیفه بعد از من.
این حدیث در میزان الاعتدال جلد یک صفحه 316 نیز آمده است.
حدیث چهارم:
در کتاب شرح ارجوزه سعدیه از علامه السعدی الخزرجی الأبی الیمانی الشافعی المتوفی 1024 (ایشان در کتاب احقاق الحق جلد 4 صفحه 287 نیز این حدیث را نقل کرده است)
که پیغمبر خدا (ص) فرمود: سلام کنید به علی به امارت مومنین .
حدیث پنجم:
کتاب مناقب از فقیه ابی الحسن علی بن محمد الشافعی معروف به ابن المغازلی الواسطی متوفی در سال 483 بعد از بیان سلسله راویان می نویسد: رسول خدا (ص) فرمود هر کس مزاحمت علی را فراهم کند در امر خلافت بعد از من پس او کافر است و به تحقیق محاربه کرده با خدا و رسول او و کسی که شک کند در علی پس او کافر است.
اتم و تركيب هاي شيميايي
شیمی مطالعه ساختار خواص ترکیبات و تغییر شکل مواد است. این علم مربوط میشود به عناصر شیمیایی و ترکیبات شیمیایی که شامل اتمها، مولکولها و کنش و واکنش میان آنهاست. جدول تناوبی و فهرست ترکیبات را هم مشاهده کنید.
تئوری اتمی پایه و اساس علم شیمی است. این تئوری بیان میدارد که تمام مواد از واحدهای بسیار کوچکی به نام اتم تشکیل شدهاند. یکی از اصول و قوانینی که در مطرح شدن شیمی به عنوان یک علم تأثیر بسزائی داشته، اصل بقای جرم است. این قانون بیان میکند که در طول انجام یک واکنش شیمیایی معمولی، مقدار ماده نیز تغییر نمیکند. (امروزه فیزیک مدرن ثابت کرده که در واقع این انرژی است که بدون تغییر میماند و همچنین انرژی و جرم با یکدیگر رابطه دارند.
این مطلب به طور ساده به این معنی است که اگر ده هزار اتم داشته باشیم و مقدار زیادی واکنش شیمیایی انجام پذیرد، در پایان ما همچنان بطور دقیق ده هزار اتم خواهیم داشت. اگر انرژی از دست رفته یا بدست آمده را مد نظر قرار دهیم، مقدار جرم نیز تغییر نمیکند. شیمیکنش و وامنش میان اتمها را به تنهایی یا در بیشتر موارد به همراه دیگر اتمها و به صورت یون یا مولکول (ترکیب) بررسی میکند.
این اتمها اغلب با اتمهای دیگر واکنشهایی را انجام میدهند. (برای نمونه زمانیکه آتش چوب را میسوزاند ترکیبی است از اتمهای اکسیژن موجود در هوا و اتمهای کربن و هیدروژن درون چوب). گاهی اوقات نیز نور بر آنها تأثیر میگذارد. (یک عکس بر اثر تغییراتی که نور بر روی مواد شیمیایی فیلم ایجاد میکند، شکل میگیرد.)
یکی از کشفیات بنیادین و جالب این بود که اتمها رویهمرفته همیشه به نسبت برابر با یکدیگر ترکیب میشوند. شن سیلیسی دارای ساختمانی است که نسبت اتمهای سیلیکون به اکسیژن در آن یک به دو است. امروزه ثابت شده است که استثناهایی در زمینه قانون نسبتهای معین موجود دارد.
یکی دیگر از کشفیات کلیدی شیمی این بود که زمانیکه یک واکنش شیمیایی رخ میدهد، مقداری انرژی که بدست میآید یا از دست میرود همواره یکسان است. این امر ما را به مفاهیم مهمی مانند تعادل، ترمودینامیک و دینامیک میرساند.
شیمی فیزیک بر پایه فیزیک پیشرفته (مدرن) بنا شده است. اصولاً میتوان تمام سیستمهای شیمیایی را با استفاده از تئوری مکانیک کوانتوم شرح داد. این تئوری از لحاظ ریاضی پیچیده بوده و عمیقاً شهودی است.به هر حال در عمل و بطور واقعی تنها بررسی سیستمهای ساده شیمیایی قابل بررسی با مفاهیم مکانیکی کوانتوم امکانپذیر است و در اکثر مواقع باید از تقریب استفاده کرد.(مانند تئوری کاری دانسیته). بنابر این درک کامل مکانیک کوانتوم برای تمامی مباحث شیمی کاربرد ندارد؛ زیرا نتایج مهم این تئوری (بخصوص اربیتال اتمی) با استفاده از مفاهیم ساده تری قابل درک و بکارگیری هستند.
با اینکه در بسیاری موارد ممکن است مکانیک کوانتوم نادیده گرفته شود، مفهوم اساسی که پشت آن است یعنی کوانتومی کردن انرژی، چنین نیست. شیمیدانها برای بکارگیری کلیه روشهای طیف نمایی به آثار و نتایج کوانتوم وابسته اند، هرچند که ممکن است بسیاری از آنها از این امر آگاه نباشند. علم فیزیک هم ممکن است مورد بی توجهی واقع شود. اما به هر حال برآیند نهایی آن (مانند رزونانس مغناطیسی هستهای) پژوهیده و مطالعه میشود.
یکی دیگر از تئوریهای اصلی فیزیک مدرن که نباید نادیده گرفته شود نظریه نسبیت است. این نظریه که از دیدگاه ریاضی پیچیده است، شرح کامل فیزیکی علم شیمی است. خوشبختانه مفاهیم نسبیتی تنها در برخی از محاسبات خیلی دقیق ساختمان هسته بویژه در عناصر سنگین تر کاربرد دارند و در عمل تقریباً با شیمی پیوند ندارند.
بخشهای اصلی دانش شیمی عبارتاند از: شیمی تجزیه، تعیین ترکیبات مواد و اجزای تشکیل دهند آن، شیمی آلی، مطالعه ترکیبات کربن دار، شیمی معدنی، که به اکثریت عناصری که در شیمی آلی روی آنها تاکیید نشده میپردازد؛ و فیزیک شیمی که پایه و اساس کلیه شاخههای دیگر را تشکیل میدهد و شامل ویژگیهای فیزیکی مواد و ابزار تئوری بررسی آنهاست.
دیگر رشتههای مطالعاتی و شاخههای تخصصی که با شیمی پیوند دارند عبارتاند از: علم مواد، شیمی بسپار، شیمی محیط زیست و داروسازی .
چگونگی انجام یک واکنش شیمیایی
برای اینکه واکنش شیمیایی رخ دهد، باید پیوندهای بین اتمها و مولکولها شکسته شوند و به نحو دیگری تشکیل شوند. از آنجا که این پیوندها معمولا قوی هستند، اغلب برای شروع یک واکنش انرژی لازم است. این انرژی معمولا به شکل گرما است. مواد جدید (محصولات واکنش) خواص متفاوت با مواد اولیه (واکنش دهنده ها) دارند. واکنشهای شیمیایی فقط در آزمایشگاه رخ نمیدهند. این واکنشها دائما در اطراف ما در حال وقوع اند، مانند زنگ زدن اتومبیلها و پخته شدن غذا.
انواع واکنشهای شیمیایی
بعضی از واکنشهای شیمیایی بسیار سریع، یعنی ظرف چند ثانیه رخ میدهند. بعضی دیگر از واکنشها بسیار کند هستند و تا هزاران سال به طول میانجامند (فساد یک جسد مومیایی شده باستانی نمونه ای از واکنشهای بسیار کند است).
نحوه انجام واکنش
برای اینکه یک واکنش شیمیایی رخ دهد، باید مواد واکنشدهنده با هم تماس یابند تا محصولات جدیدی را تشکیل دهند. هر چیزی که تماس بین ذرات واکنشدهنده را افزایش دهد، سرعت واکنش را زیاد میکند. این کار را به چند طریق میتوان انجام داد:
با افزایش غلظت واکنشدهندهها ، بطوری که ذرات بیشتری وجود داشته باشد. به این ترتیب ذرات به دفعات بیشتری به هم برخورد میکنند و بنابر این سریعتر واکنش میکنند و محصولات واکنش را تشکیل میدهند.
با افزایش فشار درون ظرف واکنش ، بطوری که ذرات به هم فشرده شوند و در نتیجه بیشتر به هم برخورد کنند.
با افزایش دمایی که واکنش در آن رخ میدهد. این کار به ذرات انرژی بیشتری میدهد، در نتیجه سریعتر حرکت میکنند و به دفعات بیشتری برخورد میکنند.
با افزایش مساحت رویه واکنشدهندهها با شکستن فیزیکی آنها. این کار فرصت بیشتری را برای تماس و واکنش به واکنشدهندهها میدهد.
استفاده از کاتالیزور
راه دیگری برای تغییر سرعت یک واکنش استفاده از کاتالیزور است. کاتالیزور ماده ای است که سرعت یک واکنش را تغییر میدهد، اما خود آن در پایان واکنش از نظر شیمیایی بدون تغییر میماند. کاتالیزگرها معمولا واکنش را سریعتر میکنند. این مواد این کار را با فراهم کردن مسیر دیگری برای واکنش انجام میدهند، مسیری که نیاز به انرژی کمتری دارد.
به دلیل پائین آمدن «سد» انرژی ذرات بیشتری واکنش میکنند و واکنش سریعتر انجام میشود. کاتالیزگرها در تولید صنعتی مواد مختلف، مانند بنزین ، مارگارین ، آمونیاک اهمیت زیادی دارند. اکثر کاتالیزگرهای صنعتی فلز هستند و به شکل دانه های فلزاند. بعضی از کاتالیزگرها برای کند کردن واکنشها به کار میروند و بازدارنده نامیده میشوند.
اکسایش و کاهش
اکسایش و کاهش فرایندهایی هستند که در بعضی واکنشهای شیمیایی رخ میدهند: وقتی که اکسیژن به ماده ای اضافه میشود، وقتی که ماده ای هیدروژن از دست میدهد و وقتی که ماده ای الکترون از دست میدهد.
کاهش ، عکس اکسایش است. این فرایند در سه حالت رخ میدهد: وقتی که ماده ای اکسیژن از دست میدهد، وقتی که ماده ای هیدروژن بدست میآورد و وقتی که مادهای الکترون بدست می آورد.
به عنوان مثال وقتی که منیزیم در هوا سوزانده میشود، این فلز با به دست آوردن اکسیژن و اکسیده شدن تبدیل به خاکستر میشود. این خاکستر اکسید منیزیم است.
واکنشهای اکسایش و کاهش
اکسایش و کاهش همیشه همراه با هم در یک واکنش رخ میدهند.در این صورت، واکنش را واکنش اکسایش- کاهش مینامند. بعضی از واکنشهای اکسایش- کاهش در صنعت مفید است. مثلا استخراج آهن از سنگ معدن آن با ترکیب کردن سنگ معدن با منواکسید کربن در کوره بلند آهن انجام میشود. در این واکنش سنگ معدن آهن اکسیژن از دست میدهد و آهن تشکیل میشود و منواکسید کربن ، اکسیژن بدست میآورد و تبدیل به دیاکسید کربن میشود
منابع:
http://fa.wikljiedia.org/
http://www.nkgfoclub.ir/modules.
چكيده:
در اين تحقيق با استفاده از نظريه آدريان لفت ويك در خصوص نقش ساختار سياسي و دولت در رشد و توسعه اقتصادي كشورها به بررسي مقايسه اي عملكرد اقتصادي دولت ماهاتيرمحمد درمانري ومحمد خاتمي در جمهوري اسلامي ايران مي پردازيم كه بدين منظور سعي داريم دليل عملكرد اقتصادي ضعيف تر دولت خاتمي در توسعه اقتصادي را نسبت به ماهاتيرمحمد بررسي نمائيم.
با توجه به اينكه يكي از شروط آدريان لفت ويك براي دولت هاي توسعه گرا وجود نخبگان توسعه گراست ابتداء به بررسي افكار و برنامه هاي اقتصادي خاتمي و ماهاتيرمحمد مي پردازيم و وجود تشابهات در ديدگاه اقتصادي آن دو در خصوص صلح گرائي، سرمايه گذاري خارجي، خصوصي سازي اقتصادي، صنعت و صادرات و استفاده از مزاياي گردشگري براي توسعه اقتصادي را بيان مي كنيم.
سپس به سراغ تفاوت هاي ماهاتيرمحمد و خاتمي و همينطور تفاوت هاي دو كشور ايران و مالزي مي پردازيم و با بررسي دلائل روانشناختي، تفاوت موقعيت استراتژيك ايران و مالزي، تفاوت ساختار فرهنگي- اجتماعي ايران و مالزي و تفاوت ساختار سياسي ايران و مالزي و دليل عملكرد اقتصادي ضعيف تر خاتمي را طبق شروط و يك براي دولت هاي توسعه گرا به دليل ساختار سياسي متفاوت ايران از مالزي و عدم استقلال نسبي دولت از گروه و نهادهاي سياسي ديگر و به تبع آن عدم اقتدار رئيس جمهور براي اتخاذ سياست هاي اقتصادي كشور ايران مي دانيم.
مقدمه:
كشور مالزي يك كشور اسلامي است و جزء كشورهايي است كه توانسته اند به تازگي به توسعه اقتصادي دست پيدا كنند در اين ميان ماهاتيرمحمد نقش موثري در رسيدن مالزي به توسعه اقتصادي داشته است به گونه اي كه به او لقب پدر نوسازي مالزي را داده اند ماهاتيرمحمد با استفاده از برنامه هاي اقتصادي خود اين كشور را در جهت توسعه اقتصادي پيش راند و حتي توانست مالزي را از بحراني مالي 1977 نجات دهد.
نگاهي به آراء و برنامه هاي اقتصادي خاتمي نشان مي دهد كه او هم به برنامه هاي توجه داشته كه ماهاتيرمحمد از آن استفاده كرده است ولي به طور كلي خاتمي عملكرد اقتصادي ضعيف تري در مقايسه با ماهاتيرمحمد داشته است و خاتمي نتوانسته ايران را به توسعه اقتصادي برساند بنابراين در اين تحقيق، به دنبال بررسي دليل عملكرد اقتصادي ضعيف تر خاتمي و ناكامي او در توسعه اقتصادي ايران درمقايسه با ماهاتيرمحمد و توسعه اقتصادي مالزي مي باشيم قابل ذكر است كه محدوده مكاني اين تحقيق دو كشور مالزي و ايران مي باشد و محدوده زماني دوره نخست وزيري ماهاتيرمحمد طي سال هاي 2003-1981 و رياست جمهوري محمد خاتمي طي سال هاي 1384-1376 ه.ش مي باشد.
سوال اصلي: چرا با وجود ديدگاه هاي متشابه اقتصادي بين ماهاتيرمحمد و محمد خاتمي، خاتمي عملكرد اقتصادي ضعيف تري داشت و نتوانست ايران را به توسعه اقتصادي برساند.
سوالات فرعي:
1) توسعه چيست؟
2) توسعه اقتصادي چيست؟
3) آيا ميان ديدگاه هاي نخبگان اجرايي يك كشور (چون نخست وزير يا رئيس جمهور) به توسعه اقتصادي آن كشور رابطه اي وجود دارد؟
4) منظور از ديدگاه اقتصادي مشابه خاتمي و ماهاتيرمحمد كدام ديدگاه است؟
5) چه تفاوت هايي ميان خاتمي و ماهاتيرمحمد يا كشورهايي كه اين دو نفر زمامداري آن را بر عهده داشته اند وجود دارد؟
با پاسخگويي به اين سوالات و بررسي شباهت ها تفاوت هاي فردي ماهاتيرمحمد و خاتمي به نظر مي رسد كه عدم ناكامي خاتمي در توسعه اقتصادي كشور ايران به تفاوت هاي شخصي اين دو نفر يا جهت گيري هاي اقتصادي آن دو مربوط نمي شود بلكه تفاوت ساختارهاي سياسي اين دو كشور مهم ترين عامل در عملكرد اقتصادي ضعيف تر خاتمي مي باشد بدين ترتيب فرضيه اصلي و فرضيه جانشين اين تحقيق به قرار زير است.
فرضيه اصلي: به نظر مي رسد تفاوت ساختار سياسي در كشور ايران و مالزي موجب عملكرد اقتصادي ضعيف تر خاتمي نسبت به ماهاتيرمحمد مي باشد.
فرضيه جانشين: به نظر مي رسد ساختار فرهنگي- اجتماعي در كشور ايران و مالزي موجب عملكرد اقتصادي ضعيف تر خاتمي نسبت به ماهاتيرمحمد مي باشد.
مفروض: قابل مقايسه بودن خاتمي و ماهاتيرمحمد در عملكرد اقتصادي سازماندهي تحقيق هم به اين صورت است كه تحقيق داراي 3 فصل مي باشد. در فصل اول كليات مفهومي نظري و روش بررسي شده است كه در ذيل تعريف مفاهيم پاسخ سوال يك و دو از سوالات فرعي داده شده است و در قسمت نظري آن پاسخ سومين سوال فرعي هم موجود مي باشد و در ادامه اين فصل روش تحقيق و گردآوري داده ها بيان شده است.
فصل دوم به بررسي ديدگاه هاي اقتصادي متشابه خاتمي و ماهاتيرمحمد مي پردازد و سعي بر تطبيق اين ديدگاه ها در يكديگر داريم.
در فصل سوم تفاوت هاي موجود ميان خاتمي و ماهاتيرمحمد از حيث فردي و ازحيث تفاوت دو كشور ايران و مالزي كه اين دو نفر زمامداري آن را بر عهده داشته اند وجود دارد و پاسخ به سوال اصلي هم در اين فصل قابل مشاهده است.
در پايان هم نتيجه گيري آمده و همچنين بعد از آن فهرست منابع استفاده شده براي اين تحقيق موجود مي باشد.
فصل اول:
1-1: تعريف مفاهيم:
1-1-1: توسعه[1]: توسعه در معناي عام خود توصيفي درباره چگونگي تغيير و تحولات اجتماعي، اقتصادي و سياسي و تاثير آن ها براي رسيدن به رتبه بالايي از آزادي و رفاه اجتماعي و اقتصادي است. (اعضان، 1384).
1-1-2: توسعه اقتصادي[2]: پيشرفت در كليه زمينه هاي اقتصادي با هدف رفاه بيشتر اقتصادي در تمامي جنبه هاي زندگي شهروندان، يك كشور توسعه يافته از لحاظ اقتصادي داراي زير ساخت هاي عظيم اقتصادي، رشد بالاي توليدات و صادرات، پايين بودن نرخ رسبيكاري و ثبات اقتصادي مي باشد. (اللهي، 1379).
1-2: نظريه تبيين گر:
نظريه مورد استفاده در اين تحقيق نظريه آدريان لفت ويك در خصوص نقش دولت ها در رشد و توسعه اقتصادي كشورهاي توسعه نيافته مي باشد كه در كتاب دموكراسي و توسعه آن را بيان نموده است بر طبق اين نظريه نتايج موفقيت آميز بودن توسعه دركشورهاي مختلف به عواملي مانند ثبات داخلي از نوع دمكراتيك يا غير دمكراتيك، پذيرش در بازارهاي اقتصادي و سياسي بين المللي، رابطه حسنه با اقتصادهاي مسلط، استقلال نسبي دولت در سياست هاي دموكراتيك و غير دموكراتيك و حداقل توازن ميان گروها درباره اهداف رشد و توسعه به همراه قوانين مربوط به آن مي باشد. (مصلي نژاد، 1384، 113-104).
به عقيده و يك توسعه نيازمند دولت قوي و ساختار قدرت كنترل كننده است و اهميت دولت توسعه گرا براي جوامع در حال گذار اين است كه اين دولت ها مي توانند با تمركز كافي قدرت و منكوب كردن نيروهاي ضد توسعه زمينه توسعه كشور را فراهم كنند. و يك وجود نخبگان توسعه گرا را يكي از شرايط دولت هاي توسعه گرا مي دانند ولي در كنار آن شرايط ديگري چون استقلال نسبي دولت، داشتن قدرت بوروكراتيك قوي را هم به عنوان ديگر شرط هاي مهم توسعه مي آورد.
به طور كلي يك دولت توسعه اي را دولتي مي داند كه نخبگان بوروكراتيك را سياسي آن به استقلال نسبي از نيروهاي سياسي- اجتماعي دست يافته اند از اين وضعيت براي پيشبرد رشد سريع اقتصادي استفاده مي كنند و يك مهمترين و اصلي ترين نقش تعيين كننده را در شكل گيريتوسعه به وجود دولت توسعه اي و چگونگي تمركز سياست ها در دولت و ميزان نقش دولت ها در سياست مي دهد (ويك، 1384، 35-15)
بدين ترتيب نظريه ويك در خصوص نقش نخبگان در توسعه اقتصادي همراه با وجود ساختار سياسي با ثبات همان چيزي است كه در اين تحقيق ما به دنبال آن هستيم و اين نظريه با خواسته ما مطابقت مي كند.
1-3: روش كار
1-3-1: نوع روش تحقيق: نوع روش تحقيق براي اين موضوع روش تبييني (توصيفي- تبييني) است كه ضمن توصيف عملكرد اقتصادي خاتمي و ماهاتيرمحمد به چرائي عملكرد اقتصادي ضعيف تر خاتمي مي پردازد.
1-3-2: روش گردآوري اطلاعات: گردآوري اطلاعات در اين تحقيق به صورت كتابخانه اي مي باشد.
1-3-2: ابزار گردآوري اطلاعات: ابزار گردآوري اطلاعات از طريق فيش برداري و بانك هاي اطلاعاتي و شبكه هاي كامپيوتري مي باشد.
فصل دوم
2-1- تشابهات ديدگاه اقتصادي ماهاتيرمحمد و محمد خاتمي:
در خصوص تشابهات ديدگاه اقتصادي ماهاتيرمحمد و محمد خاتمي قابل ذكر است كه اين تشابهات را با توجه به بيان ديدگاه اقتصادي آن ها در سخنان خود و يا اجراي اين ديدگاه ها در برنامه هاي اقتصادي دولت اين دو نفر استخراج گرديده است:
2-1-2: صلح گرايي:
يكي از مهم ترين خصوصيات افرادي كه خواهان دستيابي به توسعه از جمله توسعه اقتصادي هستند صلح گرايي يا به عبارتي سياست تنش زايي آنها با ديگر كشورها مي باشد اين مساله را مي توان در مواضع و اعمال ماهاتيرمحمد و محمد خاتمي مشاهده نمود.
با شروع دوران نخست وزيري ماهاتيرمحمد در مالزي (1981) اين كشور سعي كرد تا اختلافات خود را با كشورهاي همسايه و همچنين كشورهاي غربي بر طرف سازد و حتي براي رفع ابهام سعي كرد تصوير نادرست غربي ها را از اسلام عوض كند همچنين ماهاتيرمحمد طي سخنراني هاي خود همواره به صلح و تاكيد اسلام بر صلح توجه ويژه اي داشته است.
محمد خاتمي هم بر رفع تنش ميان كشورها تاكيد ويژه اي داشته است. و مهم ترين جلوه اين مساله در نظريه گفتگوي تمدن ما كه از سوي ايشان مطرح شد قابل رويت است در واقع خاتمي سياست تنش زدائي را يكي از محوري ترين برنامه هاي سياست خارجي خود مي دانست: «هر چه تنش را ميان كشورها كاهش دهيم زمينه براي پيشرفت علمي، اقتصادي، اجتماعي و سياسي اين جامعه را بيشتر فراهم مي آوريم.» (خاتمي، 1397، 130).
2-1-2: خصوصي سازي:
از ديگر موارد مشترك ديدگاه اقتصادي خاتمي و ماهاتيرمحمد خصوصي سازي يا به عبارتي جلب سرمايه هاي خصوصي وكاهش بارتصدي گري دولت براي رسيدن به رشد و توسعه اقتصادي مي باشد در اين خصوص با نگاه به برنامه هاي اقتصادي دولت مالزي در طي دوران نخست وزيري ماهاتيرمحمد اهميت جايگاه سرمايه هاي خصوي در توسعه اقتصادي مالزي به خوبي روشن مي شود از جمله ماهاتيرمحمد در خصوص مهار بحران مالي 1997 بيان مي كند «در زمينه خصوصي سازي زماني كه كشورهاي در حال توسعه اموال و كارخانه هاي خود را به سرمايه گذاران خارجي واگذار مي كنند ما اين گونه عمل نكرديم و دارائي و اموال دولتي را به مردم مالزي فروخته و واگذار كرديم.» (ماهاتير، 1382، 71-70).
محمد خاتمي هم به اجراي برنامه خصوصي براي توسعه اقتصادي ايران توجه خاصي را مبذول داشته است و در طي سخنراني هاي خود اين نكته را به خوبي بيان داشته است «درباره بخش خصوصي به ذكر همين نكته اكتفا مي كنم كه برنامه اساسي اين دولت فراهم آوردن زمينه هاي فعاليت فراوان و پويايي بخش خصوصي و هدايت سرمايه هاي موجود به سوي توليد كارآفريني است» (خاتمي، 1379، 224-223).
خاتمي همچنين بر وجود سرمايه اي خصوصي موازي با سرمايه هاي دولتي براي توسعه اقتصادي كاهش انحصارات دولتي و واگذاري بخش از سرمايه هاي دولتي به بخش خصوصي را در نظر داشته است (223).
2-1-3- سرمايه گذاري خارجي:
از ديگر مواردي كه طي دوران نخس وزيري ماهاتيرمحمد باعث توسعه اقتصادي كشور مالزي گرديده است استفاده اين كشور از منابع مالي و سرمايه سرمايه گذاران خارجي درا قتصاد مالزي مي باشد در واقع نظام اقتصادي مالزي يك نظام اقتصاد بازار آزاد و كشورهاي زيادي چون آمريكا، آلمان، ژاپن، سنگاپور، تايوان و سوئد سرمايه گذاري زيادي را در اين كشور كرده اند و به واسطه اين سرمايه گذاري ها مالزي توانسه است يكي از سريع ترين رشدهاي اقتصادي را در جهان پيشرفته امروز شكل بدهد (فلاح زاده، 1383، 31-30 و 37)
و شخص ماهاتيرمحمد هم در اين زمينه نقش موثري داشته است چنانچه خود او مي گويد: «ما براي اجراي برنامه هاي خود از سرمايه هاي خارجي كمك مي گيريم و آن قدر به اين كار ادامه مي دهيم تا مهارت هاي لازم را كسب نماييم.» (ماهاتير، 19)
خاتمي هم بر لزوم استفاده از سرمايه هاي خارجي براي رشد و توسعه اقتصادي ايران تاكيد داشته و اجراي سياست تنش زدايي را براي استفاده از اين سرمايه گذاري ها لازم مي دانست. همچنين با تصويب اجازه تاسيس شعب يا نمايندگي شركت هاي خارجي (در 21/6/1376) سعي در بهبود جلب سرمايه گذاري خارجي داشته است. (جنان صفت، 1378، 29). خاتمي در خصوص سرمايه گذاري خارجي در كشور مي گويد: «ما محدوديت هاي به حقي داريم و همه جور استفاده اي مي توانيم از سرمايه گذاري هاي خارجي بكنيم ولي از راههاي موجود و مشروع قانوني بايد استفاده كنيم كه آن هم نيازمند به جو آرام در جامعه است سياست تنش زدايي كه ما مطرح كرديم شعر يا تعاريف نيست بلكه يك امر اصولي براي دفاع از مصالح كشوراست.» (خاتمي، 1379، 243-244).
2-1-4- صنعت و صادرات:
مالزي يكي از موفق ترين كشورهاي غير غربي است كه توانسته طي دو دهه گذشته پيشرفت سريعي در حوزه صنعتي شدن داشته باشد اين كشور كه تا اواخر دهه 1960 تامين كننده منابع خام و محصولات كشورهاي صنعتي بود در اواخر دهه 1980 با سرمايه گذاري در بخش صنايع نساجي، برق و الكترونيك، چوب و كائوچو توانست به يكي از كشورهاي صادر كننده محصولات مصنوع در حوزه هاي فوق تبديل شود و بخش عمده اي از معيارهاي كشورهاي تازه صنعتي شده را به دست آورد (30 درصد صادرات اين كشور شامل كالاهاي مصنوع است) كه البته در اين ميان ماهاتيرمحمد نقش به سزائي داشته است و با شروع دوران نخست وزيري خود به سرمايه گذاري در صنايع سنگين و صادرات توجه خاصي را داشته است. (فلاح زاده، 33).
خاتمي هم چون ماهاتيرمحمد براي سرمايه گذاري در صنايع و افزايش صادرات تاكيد كرده و آن را يكي از راه هاي رسيدن به توسعه اقتصادي مي داند خاتمي با اشاره به اقتصاد بدون نفت و ساخت كالاهايي با ارزش افزوده و صدور اين كالاها به جاي مواد خام به نقش صنعت و صادرات در نظام اقتصادي مورد نظر خود اشاره مي كند. (خاتمي، 206) با ذكر اولويت دادن به صنعت نسبت به كشاورزي براي توسعه اقتصادي شرط پيشرفت در عرصه كشاورزي را هم صنعتي شدن كشاورزي عنوان مي كند (154) و دراهميت صادرات مي گويند: «تقويت، نوسازي و ادامه حيات اقتصاد ايران به صادرات وابسته است» (اطلاعات، 12/3/78) به اين ترتيب خاتمي هم براي صنعتي شدن و افزايش صادرات از طريق صنعتي شدن چون ماهاتيرمحمد اهميت خاصي را قائل مي باشد.
2-1-5- صنعت گردشگري:
يكي از منابع درآمدري كشورها امروزه استفاده از صنعت توريسم است كه مالزي در اين مورد از كشورهاي موفق مي باشد و در سال 2003 بيش از 5 ميليارد دلار از صنعت جهانگردي درآمد كسب كرده است. (فلاح زاده، 36) و درآمد گردشگري سهم بسزايي در رشد اقتصادي مالزي داشته است در اين راستا ماهاتيرمحمد در طول زمامداري خود با تشكيل وزارت هنر و امور جهانگردي در سال 1982 به تصويب قانون پيشبرد صنعت جهانگردي درسال 1992 به اين مقوله توجه خاصي داشته است. (36)
خاتمي هم در برنامه هاي اقتصادي خود صنعت توريسم را مد نظر داشته است ايشان با اشاره به درآمد ساير كشورها از صنعت توريسم كسب درآمد اندك ايران را مورد انتقاد قرار داده و ضرورت استفاده از صنعت توريسم را بيان مي كند خاتمي با اشاره به توسعه گردشگري فرهنگي عقيده دارد با توسعه گردشگري فرهنگي مي توان جنبه هاي منفي گردشگري تفريحي را جبران كرد (خاتمي، 250) همچنين با تاكيد برضرورت تدوين استراتژي و سياست راهبردي براي گردشگري در توسعه اقتصادي تاكيد مي نمايد. (خاتمي، 1379، 268).
فصل سوم:
3-1- تفاوت هاي ماهاتيرمحمد و خاتمي و همچنين دو كشور ايران و مالزي:
3-2-روانشناسي شخصيتي ماهاتيرمحمد و محمد خاتمي:
نظريه هاي روانشانسي در مسايل سياسي به دهه 1930 باز مي گردد وبيشتر براي توجيه رفتارهاي نازي ها كه با هيچ منطقي سازگار نبود آغاز مي شود در اين خصوص در بين نظريه هاي روانشناسي فردي آراء فرويد با اشاره به سركوب غرايز و عقده اديپ كه خشونت، قدرت طلبي و سلطه جويي را از آثار آن مي داند از جذابيت خاصي برخوردار است.
از ديگر نظريه هاي روانشناسي فردي نظريه آدلر است آدلر عقيده دارد آدم هايي كه ازنقص جسماني رنج مي برند به خود كاملگي گرايش مي يابند مانند سيتر، موسوليني، استالين و فرانكو كه كوتاه قد بودند. (نقيب زاده، 1380، 120-115).
ولي به طور كلي با نگرشي اجمالي به زندگي خاتمي و ماهاتيرمحمد هيچ كدام از اين شاخص هاي روانشناختي در شخصيت اين دو نفر ديده نمي شود و نمي توان دليل عدم موفقيت خاتمي را نسبت به ماهاتيرمحمد در تفاوت شخصيتي اين دو نفر و در آثاري چون عقده اديپ و نقص جسماني دانست چرا كه چنين مشكلات روانشناختي و ضعف شخصيتي در هيچ يك از اين دو مشاهده نمي شود.
3-3- موقعيت استراتژيك ايران و مالزي:
كشورمالزي در منطقه حاصلخيز آسياي جنوب شرقي با معادن سرشار زميني و زيرزميني خود از ديرباز مورد توجه قدرت هاي سياسي و اقتصادي بوده است علاوه بر وجود منابع و ذخائر فراوان در مالزي اين كشور بر سر راه تجاري دريايي مهم (از جمله تنگه مالاكا) قرار دارد كه دو اقيانوس هند و آرام را به هم متصل مي سازد و خصوصاً مناطق آسياي غربي و خاورميانه از اين طريق قادر به تماس با شرق آسيا، ژاپن و ساحل غربي قاره آمريكا مي باشد.(فلاح زاده، 40-39) و از اين حيث داراي اهميت استراتژيك است.
كشور ايران در منطقه خليج فارس قرار دارد و به لحاظ اهميت استراتژيك منطقه خليج فارس ايران از موقعيت استراتژيكي و ژئوپلتيك خاصي برخوردار است در واقع اين منطقه و بالطبع آن ايران از حيث راه ارتباطي و همينطور داشتن منابع طبيعي غني چون نفت و گاز از ديرباز مورد توجه به قدرت هاي بزرگ و استعمارگر بوده اند و اين منطقه به لحاظ تامين انرژي امروزه هنوز هم مورد توجه به كشورهاي بزرگ صنعتي قرار دارد كه باعث گرديده تا هر گونه اي تغييري در كشورهاي اين منطقه با واكنش هاي سريع كشورهاي صنعتي (چون آمريكا و اتحاديه اروپا) روبرو گردد وبه اين لحاظ اين كشورها همواره سعي دارند خليج فارس را در تسلط خود داشته باشند و ايران هم به عنوان بزرگترين قدرت منطقه اي خليج فارس اهميت خاصي را براي اين كشورها داشته است. و از لحاظ كه آمريكا و اتحاديه اروپا از قدرت يافتن ايران هراس دارند كارشكني هايي را براي جلوگيري ازقدرت گرفتن ايران انجام داده اند در حالي كه آمريكا با پشتيباني خود از مالزي در توسعه اين كشور نقش قابل توجهي داشته است با اين حال نمي توان موقعيت استراتژيك برتر ايران را نسبت به مالزي (كه باعث حساس تر بودن كشورهاي صنعتي نسبت به آن مي باشد) دليل عدم توسعه اقتصادي ايران دانست و چه بسا ايران مي توانست از اين موقعيت برتر خود و بويژه منابع غني زير زميني براي توسعه كشور خود استفاده مي نمود. (الهي، 1383، 85-79 و 12).
3-4- ساختار فرهنگي و نظام اجتماعي ايران و مالزي:
ويژگي برجسته نظام اجتماعي مالزي اختلاط نژادي و ديني در اين كشور مي باشد و در واقع اين كشور از سه نژاد عمده مالايو، چيني و هندي و پاكستاني تشكيل شده است و به تبع آن اديان اسلام، هندو، كنفوسيوس، بودا و حتي مسيحيت در اين كشور پيرواني دارد در واقع نژاد مالايو بزرگترين گروه نژادي در كشور مالزي است كه حدوداً 60 درصد مردم مالزي را شامل مي شود و پس از آن نژاد چيني قرار دارد كه حدوداً 30 درصد جمعيت مالزي از آنها تشكيل شده اند اين تفاوت نژادي مذهب را هم در كشور مالزي در بر مي گيرد به اين صورت كه اقوام مالايو اكثراً مسلمان هستند و چيني ها بيشتر بودائي مي باشند در عين حال و با وجود اينكه نژاد مالايو به لحاظ سياسي مهم ترين گروه نژادي در مالزي مي باشد ولي درگيري نژادي و ديني خاصي در اين كشور وجود نداشته و اين كشور توانسته است با اين اختلاط نژادي- ديني به خوبي كنار بيايد و در حالي كه دگيري هاي قومي- مذهبي در بسياري از كشورها مانعي بر سر راه توسعه مي باشد دولت ماللزي اين معل را حل كرده است. (فلاح زاده، 94-93 و 11).
در مقايسه با كشور مالزي، ايران به لحاظ تنوع نژادي و ديني ظاهراً با مشكلات كمتري روبرو مي باشد با وجود اينكه اقوام و نژادهاي گوناگوني در ايران زندگي مي كنند (الطلائي، 168-166) كه حتي در بعضي از موارد به كشور ديگري وابستگي نژادي دارند (مثلاً آذربايجان يا يا انديشه ايجاد كردستان بزرگ براي كردهاي ايران، عراق و تركيه) ولي در قياس با اقليت 30 درصدي نژاد چيني در مالزي كه همچنين با اختلاف ديني همراه است مشكلات كمتري دارد چون از يك طرف تاثير گذاري اين اقوام ايراني در مقايسه با اقليت چيني مالزي كمتر است و از سوي ديگر اختلاف مذهبي اين اقوام در به شدت اقليت چيني مالزي نمي باشد و با توجه به اينكه 99 درصد مردم ايران را مسلمانان تشكيل مي دهند كه از اين ميان اكثريت آنها هم شيعه مي باشند (گيتا شناسي) مذهب در ايران نه تنها، بر تفاوت هاي نژادي بار نمي شود بلكه حتي به نوعي مي تواند تعديل كننده اختلافات نژادي هم مي باشد و از حيث نظام اجتماعي و شكاف هاي آن ايران ظاهراً وضعيت بهتري نسبت به مالزي دارد و نمي توان اين مساله را عامل عدم توسعه اقتصادي ايران عنوان كرد.
3-5- ساختار سياسي ايران و مالزي:
3-5-1- ساختار سياسي مالزي:
نظام سياسي فدراسيون مالزي پادشاهي مشروطه است كه در اين ميان پادشاه بيشتر يك نقش تشريفاتي دارد وقدرت اصلي در اين كشور بر عهده نخست وزير كه رئيس قوه مجريه محسوب مي شود و با نظر موافق پادشاه و با راي اكثريت مجلس نمايندگان انتخاب مي شود و وظيفه اصلي او تدوين سياست هاي كلان كشور و نظارت بر حسن اجراي آن هاست از سوي ديگر قوه مقننه هم از دو مجلس ؟؟؟ يا مجلس نمايندگان و مجلس عليا و مجلس سنا تشكيل شده است و طريقه انتخابات مجلس نمايندگان هر 5 ال يكبار از طريق راي گيري عمومي است و انتخاب مجلس سنا كه 70 عضو دارد به اين صورت است كه 44 نفر از اعضاي آن توسط پادشاه و براساس پيشنهاد نخس وزير منصوب مي گردند و مابقي اعضا هم از سوي قانونگذار ايالت ها براي هر ايالت دو نفر به مدت سه سال مي باشد در مورد قوه قضاييه كشور مالزي هم قابل ذكر است كه قضاوت دادگاه هاي فدرال و دادگاه هاي عالي اين كشور با پيشنهاد نخست وزير و تصويب پادشاه صورت مي گيرد. (فلاح زاده، 45-42).
3-5-2- ساختار سياسي در ايران:
بر طبق اصل اول قانون اساسي ايران حكومت ايران جمهوري اسلامي است يعني در واقع مردم با استفاده از حق انتخاب در تعيين سرنوشت خود تصميم گيري مي كنند (معناي جمهوري) ولي در عين حال اساساً مشروعيت نظام و حكومت در شكل گيري و تطابق مقررات آن با موازين اسلام است (معناي اسلامي) و ولايت فقيه مظهري براي اين امر تلقي مي شود (نجفي، 126). بنابراين نظام سياسي ايران داراي نهادهاي گوناگوني مي شود كه به شرح ذيل مي باشد:
1- رهبري: با توجه به واژه ولايت مطلقه فقيه در اصل 57 قانون اساسي و وظايف تعيين شده براي مقام رهبري اين نهاد مهم ركن حكومت جمهوري اسلامي ايران مي باشد چرا كه بر طبق اصل 57 قانون اساسي رهبر در نظام اسلامي داراي تمام مسئوليت هاي اداره و رهبري و سعادت جامعه به سوي كمال و سعادت و حفظ امنيت و استقلال كشور امت اسلامي است و تمامي قواي عاليه مملكت زير نظر ايشان به فعاليت مي پردازند از جمله مهم ترين وظايف رهبر تعيين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام، نظارت بر حسن اجراي اين سياست ها، حل اختلافات قواي سه گانه، حل معضلات كه از طريق عادي قابل حل نيست و فرماندهي كل نيروهاي مسلح مي باشد. (شعباني، 1373، 139).
2- قوه مجريه: رياست قوه مجريه بر عهده رئيس جمهور است كه با اكثريت مطلق آراي شركت كنندگان در انتخابات و پس از امضاي حكم رياست جمهوري او توسط رهبر براي مدت چهار سال انتخاب مي شود و انتخاب مجدد او به طور متوالي براي يك دوره بلامانع است رئيس جمهور مسئوليت امور اجرايي كشور را بر عهده دارد و بايد از قوانين عادي وقانون اساسي اطاعت كند. (208-205).
3- قوه مقننه: شامل دو مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان مي باشد «مجلس شوراي اسلامي مهم ترين ركن تصميم گيري در نظام اسلامي است» و اعضاي آن به مدت 4 سال با راي مخفي توسط ملت انتخاب مي شوند و مهم ترين وظيفه مجلس شوراي اسلامي قانون گذاري مي باشد اعضاي شوراي نگهبان هم از دو گروه متمايز تشكيل شده اند گروه اول فقهاي شوراي نگهبان هستند كه تعداد آنها 6 نفر است و مستقيماً از جانب شخص رهبر تعيين مي گردند و گروه دوم حقوقدانان شوراي نگهبان كه با پيشنهاد رئيس قوه قضاييه با تصويب نمايندگان مجلس صورت مي پذيرد. مهم ترين وظيفه شوراي نگهبان پاسداري از قانون اساسي و همچنين تفسير قانون اساسي مي باشد در خصوص تصويب قوانين هم لازم به ذكر است كه ابتداء قوانين در مجلس شوراي اسلامي تصويب مي شوند و براي انطباق با قانون اساسي و شرع بايد به تصويب شوراي نگهبان هم برسند و بعد از تصويب شوراي نگهبان قابل اجرا خواهند بود.
4- قوه قضاييه: قوه قضاييه به عنوان يكي از قواي سه گانه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مشخص شده اند و رئيس اين قوه از سوي رهبر تعيين مي گردد. (155).
5- مجمع تشخيص مصلحت نظام: مهم ترين كار اين مجمع كه اعضاي آن از سوي رهبر تعيين مي گردندعبارت است از تصويب مصوبات مورد اختلاف بين مجلس شوراي اسلامي و شوران نگهبان و مشاوره دراموري كه رهبر به مجمع ارجاع مي دهد (180)
3-5-3- مقايسه ساختار سياسي ايران و مالزي:
در بالا به طور خلاصه خصوصيات نظام سياسي دو كشور ايران و مالزي آمد در اينجا به بررسي تطبيقي اين دو نظام سياسي مي پردازيم و تفاوت هاي اين دو را كه محيط متفاوتي را بر اي اجراي سياست هاي اقتصادي توسط ماهاتيرمحمد و خاتمي به وجود آورد را بيان خواهيم كرد در ساختار سياسي مالزي نخست وزير بالاترين قدرت اجرايي را دركشور در اختيار دارد و هر چند نظام سياسي مالزي طبق قانون اساسي آن پادشاهي مشروطه است ولي پادشاه داراي يك نقش تشريفاتي است و حتي مدت تصدي گري پادشاهي هم محدود مي باشد وپادشاه از ميان 9 ايالت سلطان نشين به مدت 5 سال به اين سمت برگزيده مي شود بنابراين قدرت اجرايي نخست وزير از سوي پادشاه با محدوديت خاصي روبرو نيست و پادشاه عملاً نمي تواند به عنوان مانعي در جلوي نخست وزير قرار بگيرد به طور مثال اختلافي ميان پادشاه و ماهاتيرمحمد در خصوص تعديل اختيارات پادشاه به وجود آمد كه در نهايت به نفع ماهاتيرمحمد به اتمام رسيد. (مسائلي، 1372، 189).
نخست وزير همچنين از سوي مجلس هم با محدوديت عمده اي روبرو نيست چون بر طبق قانون اساسي مالزي نخست وزير يكي از اعضاي مجلس نمايندگان مي باشد كه با نظر موافق پادشاه راي اكثريت را در مجلس نمايندگان به دست مي آورد به عبارت بهتر در مالزي رهبر حزب اكثريت در مجلس نمايندگان يا ائتلاف اكثريت در آن مجلس با موافقت پاشاه به نخست وزيري منصوب مي گردد. (فلاح زاده، 43-42). بنابراين نخست وزير كه رهبر اكثريت حزب مجلس نمايندگان است از پشتيباني كامل مجلس نمايندگان برخوردار مي باشد و مخالفين او در مجلس داراي قدرت چنداني براي مقابله با نخست وزير نمي باشند ضمن اينكه قدرت و نفوذ نخست وزير در مجلس سنا به همين صورت است زيرا از 70 نفر عضو مجلس سنا 44 نفر به پيشنهاد نخست وزير توسط پادشاه منصوب مي گردد و در اين مجلس هم نخست وزير از اختيار بيشتري نسبت به ديگران برخوردار است. (143)
و در خصوص قوه قضاييه هم گفته شد كه مقامات بالاي آن يعني قضات دادگاه هاي فدران و دادگاه هاي عالي كشور مالزي به پيشنهاد نخست وزير توسط پادشاه منصوب مي گردند و در اين قوه هم مانند قوه مجريه و قوه مقننه نخست وزير از دامنه نفوذ بالايي برخوردار است. (45)
بدين ترتيب نخست وزير در ساختار و نظام سياسي مالزي بالاترن مقام محسوب مي گردد و از پشتيباني كامل در درون قوه مجريه (به عنوان رئيس آن قوه) و قواي مقننه وقضاييه برخوردار است و با توجه به اينكه تدوين و تنظيم سياست كلان كشور بر عهده نخست وزير مي باشد نخست وزير مي تواند راساً تصميم گيري نموده وبه اجراي تصيميات بپردازد همچنين نداشتن محدوديتي براي تصديگري پست نخس وزيري يك نفر مي تواند چندين سال اين پست را در اختيار داشته باشد همانطور كه ماهاتيرمحمد در ساال 1981 تا سال 2003 به مدت 22 اسل برمسند نخست وزيري مالزي نشسته بود كه اين عامل زمان به موفقيت ماهاتيرمحمد كمك زيادي نمود چون حزب آمنو (سازمان ملي متحد مالايو)از زمان استقلال مالزي در سال 1957 تاكنون اكثريت مجلس را در اختيار داشته است و ماهاتيرمحمد به عنوان رهبر اين حزب طي سال هاي قيد شده به عنوان نخست وزير برگزيده مي شد و نهايتاً هم خود از اين مقام كناره گرفت.
ولي در بررسي ساختار و نظام سياسي در ايران ما چنين جايگاه و مرتبه اي را براي مقام رياست جمهوري نمي بينيم در واقع هر چند طبق قانون اساسي رئيس جمهور رئيس قوه مجريه است ولي اين عنوان دليل برتري او بر ساير قوا نيست بلكه رئيس جمهور در برابر ساير قوا با محدوديت هايي روبرو است درو اقع بر عكس اكثر كشورها كه فرض را بر اين مي گذارند كه قوه مجريه برتر از ساير قوا است ولي در ايران چنين چيزي وجود ندارد.
در واقع نهاد تصميم گيرنده و اصلي درنظام جمهوري اسلامي ايران نهاد رهبري است و در حالي كه تعيين سياست هاي كلي نظام و نظارت بر حسن اجراي آنها در مالزي وظيفه نخست وزير بود در ايران اين امر بر عهده رهبري مي باشد (شعباني، 139) و از سوي ديگر طبق اصل 57 قانون اساسي «تمامي قواي مملكت زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت مي باشد» كه اين عامل هم جايگاه بالاتر مقام رهبري را نسبت به رئيس جمهور نشان مي دهد.
در خصوص قوه مقننه هم اين مساله وجود دارد در حاليكه قوه مقننه به طور كلي برتري نسبي بر قوه مجريه دارد و مي تواند از تصويب قوانين مورد نظر دولت جلوگيري كند بر فرض هم راي بودن رئيس جمهور با مجلس شوراي اسلامي و حمايت آن مجلس از رئيس جمهور باز هم وجود شوراي نگهبان مي تواند از دامنه نفوذ رئيس جمهوري بكاهد زيرا كه اعضاي شوراي نگهبان به طور مستقيم و غير مستقيم از سوي رهبر انتخاب مي شوند و رئيس جمهور برتي خاصي نسبت به آنها ندارد.
وضعيت در قوه قضاييه هم تفاوت چنداني ندارد چرا كه رئيس قوه قضاييه از سوي رهبري تعيين مي گردد و رئيس جمهور در انتخاب ايشان هم نقش ندارند بنابراين رئيس جمهور در ايران غير از قوه مجريه (آن هم نه به صورت كامل) از قدرت تاثير گذاري و نفوذ زيادي بر قواي ديگر براي همراه كردن آنها با برنامه ها و استراتژي هاي خود برخوردار نيست و همچنين رئيس جمهوري نمي تواند در سطح كلان تصميم گيري نمايد چرا كه وظيفه تعيين سياست هاي كلي نظام بر عهده او نبوده بلكه به عهده رهبري مي باشد و رئيس جمهور موظف به اجرايي آن برنامه ها مي باشد در واقع مقام رئيس جمهور در ايران از آزادي عمل چنداني برخوردار نيست و حتي در تشريح وظايف و اختيارات رئيس جمهور ديده مي شود كه مسئوليت هاي رئيس جمهور بيشتر در حكم وظيفه است تا اختيار و رئيس جمهور بيتشر يك مقام اجرايي است كه بايد قوانين تصويب شده را اجرا كند و نقش چنداني در چگونگي تعيين قوانين و استراتژي هاي كشور دارا نيست از سويي در مقايسه با مقام نخست وزيري در مالزي رئيس جمهوري در ايران محدوديت زماني دارد وبعد از يك دوره چهار ساله به طور متوالي تنها براي يكبار ديگر مي تواند برگزيده شود در حالي كه نخست وزير در مالزي با طولاني بودن و نامحدود بودن دوره نخست وزيري مي تواند با اطمينان خاطر بيشتري به اجراي برنامه هاي كوتاه مدت و بلند مدت خود بپردازد.
به طور كلي جايگاه نخست وزيري و رئيس جمهوري به عنوان روساي قوه مجريه در دو كشور مالزي و ايران از تفاوت هاي فراواني برخوردار است كه در واقع همين عامل باعث شده تا ماهاتيرمحمد با استفاده از اين جايگاه بتواند برنامه هاي اقتصادي خود را در مالزي به اجرا بگذارد ولي محمد خاتمي به دليل ضعف جايگاه رئيس جمهوري در ساختار و نظام سياسي ايران در جمهوري اسلامي ايران نتواند برنامه هاي اقتصادي خود را به اجرا در آورد و در حاليكه ثبات سياسي حاكم در كشور مالزي باعث رشد و توسع اقتصادي اين كشور گرديد تعارضات و اختلافات سياسي در ايران به خصوص تقابل دو جناح چپ (مدرن) و راست (سنتي) (ظريفي نيا، 259-114) با آراء و افكار متفاوت كه باعث ايجاد دوگانگي و يا حتي چندگانگي حاكميت در ايران مي گرديد باعث شد تا خاتمي موفق به اجراي برنامه هاي اقتصادي خود نشود و عدم ثبات سياس دولت در نظام سياس ايران به عنوا تفاوت آشكار با دولت مقتدر ماهاتيرمحمد در نظام سياسي مالزي به عنوان مهمترين عامل در عدم توسعه اقتصادي ايران قابل مشاهده مي باشد.
نتيجه گيري:
صرف وجود نخبگان توسعه گرا براي دستيابي به توسعه اقتصادي كفايت نمي كند بلكه بايد زمينه هاي لازم براي توسعه اقتصادي در يك كشور وجود داشته باشد تا كارايي نخبگان توسعه گرا را فراهم سازد وهمانطوري ه ديده شد با وجود ديدگاه هاي اقتصادي متشابه خاتمي و ماهاتيرمحمد به دليل عدم اقتدار و قدرت رئيس جمهور در تعيين سياست هاي اقتصادي كشور ايران به صورت دلخواه، خاتمي نتوانست برنامه هاي اقتصادي خود را به طوركامل به اجرا گذارد و ايران را به سمت جهت گيري هاي اقتصادي مورد نظر خود سوق دهد ولي ساختار سياسي در كشور مالزي اين اجازه را به ماهاتيرمحمد مي داد تا بتواند سياست هاي اقتصادي آن كشور را تعيين كرده و به اجرا بگذارد و اقتدار كامل ماهاتيرمحمد ساختار سياسي در كشور مالزي و تبعيت ساير نهادهاي سياسي از او باعث شد تا ماهاتيرمحمد مالزي را به سمت توسعه اقتصادي با استفاده از برنامه هاي اقتصادي خود سوق دهد.
البته هدف از بيان مطالب ذكر شده اين نيست كه ايران هم بايد ساختاري شبيه ساختار سياسي كشور مالزي داشته باشد زيرا كه نظام سياسي در كشور مالزي يك نظام بسته سياسي و حزب آمنو در اين كشور بيش از 50 سال است كه نظام سياسي را قبضه كرده است و با مخالفان خود برخوردهاي مناسبي ندارد و در مجموع نظام سياسي در كشور مالزي از حيث توسعه سياسي وضعيت چندان مناسبي ندارد بلكه منظور از بيان اين مطالب اين بود كه بايد ساختارهاي سياسي در ايران با اجماع ملي بر سر سياست هاي اقتصادي تعيين شده به حمايت و پشتيباني ازبرنامه هاي توسعه اقتصادي بپردازند و اختلافات وتضاد منافع را كنار بگذارند به عبارتي ديگر حتي اگر رئيس جمهوري هم اقتدار كاملي براي تعيين سياست هاي اقتصادي ندارد بايد سياست هاي اقتصادي بلند مدت براي توسعه از سوي نهادهاي مربوطه تعيين شود و بعد از تعيين آن براي تمام نهادهاي نظام سياسي و جامعه لازم الاجرا باشد و در غير اين صورت و تا زماني كه برنامه هاي اقتصادي كوتاه مدت، در حال تغيير دائم و با تعارض ديدگاه هاي گروه هاي مختلف همراه باشد و در اجرا، سياست ها كارشكني از سوي گروه هاي مخالف صورت پذيرد رسيدن به توسعه اقتصادي و اجراي برنامه هاي اقتصادي توسعه يك آرزو خواهد بود.
فهرست منابع:
1- اعضان علي رحيق، (1384)، دانش نامه در علم سياست، فرهنگ صبا، تهران.
2- الهي همايون، (1383)، خليج فارس و مسائل آن، چاپ دوم، قوس، تهران.
3- الهي همايون، (1382)، كمك خارجي و توسعه نيافتگي، چاپ دوم، قوس، تهران.
4- باقي عماد الدين، (1382)، جنبش اصلاحات دمكرايتك در ايران، سرايي، تهران.
5- بروجردي محمد، (1380)، اتحاديه جنوب شرق آسيا (آسه آن)، وزارت امور خارجه، تهران.
6- تاجيك محمد رضا، (1383)، دهه سوم، رياست جمهوري مركز بررسي هاي استراتژيك، تهران.
7- تاجيك محمد رضا، (1382)، همايش رقابت هاي سياسي و امنيت ملي (مجموعه مقالات)، جلد دوم، رياست جمهوري مركزي بررسي هاي استراتژيك، تهران.
8- تاجيك محمد رضا، (1379)، جامعه امن در گفتار خاتمي، ني، تهران.
9- جنان صفت محمد صادق، (1378)، اقتصا كشور در بند لج بازي هاي سياسي، پيام امروز، شماره 29، 30-25.
10- حجتي محمد جواد، (1380)، از خرداد تا خرداد (مجموعه مقالات)، اطلاعات، تهران.
11- الحسيني سيد محمد صادق، (1378)، پديده خاتمي، مترجم محمد رسول دريايي، خانه انديشه جوان، تهران.
12- حقدار علي اصغر،(1378)، گفتمان فرهنگ سياسي خاتمي، شفيعي، تهران.
13- خاتمي محمد، (1380 الف)، گلبانگ سربلندي، روزنامه سلام، تهران.
14- خاتمي محمد، (1380 ب)، مردم سالاري، موسسه نشر و تحقيقات ذكر، تهران.
15- خاتمي محمد، (1380 ج)، جهان فردا و گفتگوي تمدن ها، باز، تهران.
16- خاتمي محمد، (1379)، گزيده سخنان رئيس جمهور درباره توسعه سياسي، توسعه اقتصادي و امنيت، طرح نو، تهران.
17- خاتمي محمد، (1378)، هزاره گفتگو و تفاهم، رسانش، تهران.
18- شعباني قاسم، (1373)، حقوق اساسي، اطلاعات، تهران.
19- صادقي يارندي سيف الله، (1377)، نظري اجمالي به ساختار اقتصادي و تجارت خارجي گروه هشت كشور اسلامي، موسسه مطالعات و پژوهش هاي بازرگاني، تهران.
20- ضيائي بيگدلي محمد تقي، (1383)، بررسي عوامل موثر بر تجارت درون صنعت كشورهاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي (OIC)، موسسه مطالعات و پژوهش هاي بازگاني، تهران.
21- ظريفي نيا حميد، (؟؟؟)، كالبد شكافي جناح هاي سياسي در ايران،.
22- فلاح زاده محمد هادي، (1383)، آشنائي با كشورهاي اسلامي (مالزي)، موسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين الملل ابرار معاصر، تهران.
23- ماهاتيرمحمد، (1382)، جهاني كه در آن به سر مي بريم، اطلاعات، تهران.
24- محمدي اصفهاني محمد كاظم، (1370)، در قلمرو مرزهاي سبز، صحف، تهران.
25- مسائلي محمود، (1372)، مالزي، وزارت امور خارجه، تهران.
26- مصلي نژاد غلامعباس، (1384)، دولت و توسعه اقتصادي در ايران، قومس، تهران.
27- مهيمني محمد علي، (1379)، گفتگوي تمدن ها، ثالث، تهران.
28- نجاتي علي محمد، (1379)، گفتمان خرداد، آتيه، تهران.
29-نعمت اللهي همايون، (1379)، واژه نامه سياسي، عباسي، تهران.
30- ويك آدريان لفت، (1384)، سياست و توسعه در جهان سوم، مترجمان عليرضا.
31- خسروي و مهدي مير محمدي، موسسه فرهنگي مطالعات تحقيقات بين الملل ابرار معاصر، تهران.
32- ويك آدريان لفت، (1378)، دموكراسي و توسعه، مترجمان احمد، عقيليان و افشين خاكباز، طرح نو، تهران.
[1] - Development
[2] - Economic Expansion
http://daneshjooqom.4kia.ir/
چالش های پیش روی حسابداری منابع انسانی
چکیده
امروزه در بسياري از كشورها، نيروي انساني به عنوان يك منابع سرمايهاي مورد توجه مديران تمامي واحدهاي اقتصادي و نهادهاي اجتماعي در جهت ارتقاي سطح عملكرد و افزايش بازدهي آنان قرار گرفته است. در این تحقیق سعی شده پس از نگاهی اجمالی به تاریخچه مراحل توسعه و تکوین حسابداری منابع انسانی مواردی چون حسابداری منابع انسانی و اخلاق، مفهوم و مقصود حسابداری منابع انسانی، منابع انسانی = دارایی یا هزینه، احتساب بهای تمام شده یا ارزش منابع انسانی، کاربرد حسابداری منابع انسانی، سنجش
غیر پولی منابع انسانی، الگوی حسابداری منابع انسانی، مدل های سنجش منابع انسانی،
روش های گزارشگری منابع انسانی و مشکلات حسابداری دارایی های انسانی مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
کلید واژه
حسابداری منابع انسانی، گزارشگری، نظریه بهای تمام شده تاریخی، اندازه گیری، سازمان های دانایی محور، سنجش منابع انسانی
1- مقدمه
حسابداري يک حقيقت علمی است، محصولي است از اختراع بشر، طراحي شده به وسيلة بشر و براي اهداف بشري. تنوع اين اهداف بسياراست، از جمله: برنامه ريزي، کنترل، سرمايه گذاري، تصميمات استخدامي، تشويق و ترغيب، استدلال منطقي، هماهنگي و تبليغ. ضوابط طراحي و اجراي سيستم هاي حسابداري براي مقاصد مذکور اغلب به توجه و تمرکز خاص بر روشهاي ثبت و گزارشگری می پردازد .
در عصری که زندگی می کنيم به عصر اطلاعات و ارتباطات معروف است که در آنها رابطه ميان منابع انسانی و بهره وری از پيچيدگی خاصی برخوردار است که از آن به «سازمانهای دانايي محور» تعبير می کنيم به اين مفهوم که
بهره وری را ديگر نبايد صرفاً در ابزار و آلات و مواد جستجو کرد بلکه بهره وری به گونه فزاينده ای پی آمد آگاهی، مهارت و توانايي مغز پرورش يافته بشر است؛ و انسان دارای ظرفيتی نامحدود برای رشد، بالندگی و توسعه است که تا بحال نسبت به اندازه گيری و گزارشگری آن چندان بهاء داده نشده است(بیگ زاده و غلامی1387).
منابع انسانی ماهر و متخصص برای یک سازمان همانند دارایی های فیزیکی و سرمایه گذاریهای آن سازمان دارای اهمیت اساسی بوده و مدیران سازمان ها به منظور افزایش کارآیی سازمان تحت سرپرستی خود همواره مبالغ هنگفتی را صرف آموزش و پرورش کارگران و کارمندان می نماید، علی رغم آنکه بیشتر آنان اطلاعات وسیعی در ارتباط با منابع مادی و مالی سازمان های خود در اختیار دارند، ولی در مورد منابع انسانی و ارزش اقتصادی و میزان آموزش و تخصص و کارآیی آنها اطلاعات جامعی ندارند. نداشتن اطلاعات، درباره اینکه ارزش اقتصادی چنین دارایی های کمیاب چقدر است و یا چه میزان از مخارج انجام شده برای پرورش و آموزش افراد متخصص و مورد نیاز، ارزش به حساب دارایی بردن دارد و چه میزان از هزینه از دست رفته تلقی می گردد، از نکات ضعف سیستم های فعلی حسابداری به شمار می آید(اعتمادی و شهریاری 1375).
2- مفهوم و مقصود حسابداری منابع انسانی
کمیته ناظر بر حسابداری منابع انسانی (HRA) وابسته به انجمن حسابداری آمریکا، حسابداری منابع انسانی را به عنوان «فرآیند شناسایی و اندازه گیری داده های مرتبط با منابع انسانی و ارائه آن به گروه های علاقمند تعریف کرده است» (1973 CAHRA). هدف حسابداری منابع انسانی بهبود بخشیدن به کیفیت تصمیمات مالی مورد اتخاذ گروه های داخل و خارج یک سازمان از طریق وارد کردن متغیرهای سرمایه انسانی به جمع متغیرهای سنتی تصمیم گیری مدیریت است. در این راستا پژوهشگران حسابداری منابع انسانی کوشش هایی را به شرح زیر آغاز کرده اند:
1. تدوین و پیریزی مدل ها و روش هایی برای سازمان ها به منظور اندازه گیری بهای تمام شده و ارزش (پولی و غیر پولی ) کارکنان.
2. طراحی سیستم های کاربردی برای استفاده از اطلاعات منابع انسانی.
3. تعیین اثر حسابداری منابع انسانی بر رفتار و طرز تلقی مردم( تالانه و پوریا نسب1374).
3- مراحل توسعه و تکوین حسابداری منابع انسانی
حسابداری منابع انسانی مولود نياز عصر تکوين مکاتب مديريت از توجه به اشياء، روشها و مواد به سازمانهای متعالی و انسان محور است که روز به روز اهميت آن را بيشتر و بيشتر می گردد از نظر تاريخی حسابداری منابع انسانی توسط فلم هولتز در پنج مرحله متوالی زير توسعه و تکوين يافته است .
مرحله اول طی سالهای 1966 ـ 1960 عبارت بود از مفهوم حسابداری منابع انسانی که استنتاجی از نظريه اقتصادی ( سرمايه انسانی) و بعد از آن متاثر از مکتب ( منابع انسانی نوين ) و سرانجام متاثر از روان شناسی سازمانهای متمرکز و موثر بودن نقش رهبری در سازمان بود.
مرحله دوم بين سالهای 1971 - 1966 دوره ای بود که در آن تحقيقات فنی و علمی به الگوهايي برای
اندازه گيری دقيق و تعيين هويت استفاده کنندگان بالقوه اين روش و استفاده تجربي حسابداری منابع انسانی در سازمانهای واقعی معطوف گشت.
مرحله سوم در سالهای 1979 ـ 1971 دوره توجه محققان و سازمانها به حسابداری منابع انسانی بود. تلاش برای به کار بردن آن بيشتر توسط سازمانهای کوچک صورت می گرفت، برآوردها و نتيجه گيريهای به عمل آمده بر اساس اثرات بالقوه اطلاعات حسابداری منابع انسانی بر روی مديريت اجرايي و تصميمات سرمايه گذاران بود .
مرحله چهارم در سالهای 1980 ـ 1979 دوره توجه نکردن محققان حسابداری و موسسه های بازرگانی به حسابداری منابع انسانی بود.
مرحله پنجم از سال 1980 تا کنون دوره تجديد حيات توجه به حسابداری منابع انسانی است. اين مسله به کمک مطالعات جديد، به صورت کوشش بعضی از سازمانهای بزرگ برای استفاده از حسابداری منابع انسانی نشان داده شده است.
در سال 1980 تفکر نوينی در زمينه منابع انسانی در علم مديريت به وجود آمد و پس از شناور شدن نرخ ارز و از ميان رفتن ارتباط سنتی طلا، دلار، موضوع نيروی انسانی به عنوان پشتوانه توليد و پول کشورها به مثابه يک اصل بديهی مطرح شد . در مباحث جديد مديريتی دو موضوع منابع انسانی و راهکارهای ارزيابي اين منابع در دهه اخير جايگاه و اهميت ويژه ای يافته است که از يک طرف جزو منابع لايزال تلقی می شوند و از طرف ديگر کم توجهی به آن، کليه منابع ديگر را تحت تاثير قرار خواهد داد و در حسابداری نوين نيز مباحث خاصی را مطرح کرده است. در واقع امروز ترديدی نيست که بايد منابع نيروی انسانی نيز قيمت گذاری شود و به عنوان بخشی از داراييهای شرکتها در ترازنامه انعکاس يابد و استهلاک اين منابع نيز به شيوه خاص محاسبه و در نظر گرفته شود. ارزيابی عملکرد واحد منابع انسانی تنها در ارقام سود خلاصه نمی شود، بلکه در بسياری کشورها استهلاک منابع انسانی نيز در مجموعه هزينه های قابل قبول مالياتی تلقی می شود که اين موضوع به نوبه خود سود را افزايش می دهد(بیگ زاده و غلامی 1387).
4- حسابداری منابع انسانی و اخلاق
حسابداری به عنوان یکی از شاخه های علوم اجتماعی در صدد گزارش وضعیت مالی و عملکرد اقتصادی اشخاص اعم از حقیقی و حقوقی می باشد مادامی که انسان به عنوان یک عنصر برای گزارش وضعیت مالی و نتیجه عملیات مدنظر قرار نگرفته باشد
ارزش های انسانی نیز جایی در حسابداری ندارد و بالطبع چنانچه کشوری بخواهد از تکنیک ها و استانداردهای حسابداری مرسوم در سایر کشورها استفاده کند صرف مشابهت سیستم اقتصادی آن کشور با کشور مبدا کفایت می کند. اما دیر زمانی است که حسابداری
منابع انسانی به عنوان یکی از شاخه های حسابداری مطرح شده است و به تبع خود مباحث اخلاقی و ارزشی را مطرح کرده است. عده ای آن را یادآور شیوه حسابداری دوران برده داری می دانند در حسابداری روم باستان برده ها همچون داراییهای غیر انسانی به عنوان دارایی به ثبت می رسیدند. اگرچه این رویه به دلیل اینکه ارزش مبادله یک نوع دارایی (انسان) را مشخص می کرد فی نفسه «در دانش حسابداری» مذموم نبود. اما به سبب اینکه نظام برده داری همواره منفور بوده و می باشد لذا گزارش انسان در صورت وضعیت مالی نیز منفور و مذموم شمرده شده است. عده ای معتقدند که انسان علاوه بر جنبه های مادی دارای جنبه های روحی و معنوی
می باشد بنابر این نباید با آن به مثابه یک دارایی بیجان برخورد شود در پاسخ به این عده گفته شده است که ثبت ارزش اقتصادی انسان در گزارش های مالی دلیل بر نادیده گرفتن جنبه های معنوی انسان نیست و ابداً لطمه ای به اعتقادات، ارزش ها و باورهای انسانی وارد نمی کند.
حسابداری منابع انسانی مخلوق نیازهای عصر خود یعنی رشد وگسترش دانش بشری و نیز نیازهای اطلاعاتی استفاده کنندگان اطلاعات حسابداری است، حال سئوال این است که آیا امروز می توان، انسان ها را به طریقی مشابه با دوران برده داری در
گزارش های مالی درج کرد؟ و یا اگر ارزش اقتصادی انسان در گزارش های مالی درج گردد با او به منزله یک برده رفتار شده است؟ و یا اینکه این گونه سئوالات اساساً نوعی سفسطه هستند و حسابداری منابع انسانی مقوله ای دیگر می باشد. کوتاه سخن اینکه آیا حسابداری منابع انسانی می تواند با نظام ارزشی کشورهای توسعه نیافته سازگار گردد؟ پاسخ به این پرسش مستلزم انجام تحقیقات گسترده ای است(تالانه وپوریا نسب1374).
5- احتساب بهای تمام شده یا ارزش منابع انسانی
اصطلاح هزينه در حسابداری، به روشهای متفاوت مورد استفاده قرار می گيرد اصطلاحاتی نظير بهای تمام شده تاريخی،
بهای تمام شده تحصيل، هزينه نهايي، بهای تمام شده جايگزينی، هزينه ريخته (اقلام از دست رفته )، هزينه های ثابت و متغيير و هزينه های فرصت از دست رفته نمونه هايی از به کار گيری اصطلاح مخارج و هزينه در حسابداری است.
هزينه عبارتست از بهای دست يابی و تحصيل منافع يا خدمت. هزينه ممکن است در قبال دريافت کالا، منافع، اقلام مشهود يا نامشهود واقع شود. هزينه های منابع انسانی از دو بخش هزينه اوليه و هزينه جايگزينی تشکيل می شوند:
1 ـ هزينه های اوليه:
هزينه های اوليه منابع انسانی کليه وجوهی هستند که برای تامين و پرورش نيروی انسانی مصرف می گردند و شامل هزينه های گزينش نيروی انسانی، استخدام، استقرار، جهت دهی و آموزش حين خدمت، بازآموزی و آموزشهای کاربردی و تخصصی به منظور کسب مهارتهای لازم می شوند. اين تعريف در مورد ساير منابع نيز تقريباً کاربرد دارد ، چرا که هزينه های اوليه کارخانجات و تجهيزات همان مبالغی هستند که برای تحصيل اين منابع صرف مي شود .
2 ـ هزينه های جايگزينی:
هزينه هايي هستند که بايد برای جايگزينی پرسنلی محتمل شد که در حال حاضر در موسسه یا واحد مشغول به کار هستند و به دو بخش تقسيم می شوند :
الف ـ هزينه های جايگزينی پستی يا شغلی
ب ـ هزينه های پرسنلی ( رحمانی ، 1383 ، ص 53 )
6- منابع انسانی = دارایی یا هزینه
سوال مهمی که لازم است توسط طرفداران حسابداری منابع انسانی پاسخ داده شود ریشه در ماهیت ذاتی پرسنل دارد. آیا سرمایه گذاری یک سازمان در کارکنانش هزینه دوره است یا نوعی دارایی است که برای سازمان متضمن منافع آتی است. کمیته ناظر بر حسابداری منابع انسانی معتقد است که منابع انسانی اساساً با سایر منابع سازمان متفاوت است. زیرا منابع انسانی در سایر منابع مالی و فیزیکی یک سازمان ایجاد ارزش می کند. به همین دلیل این کمیته هدف حسابداری منابع انسانی را نه تنها شناسایی ارزش منابع انسانی مورد استفاده یا تحت کنترل یک شرکت قلمداد می کند بلکه بهبود بخشیدن به مدیریت منابع انسانی به منظور بالا بردن کیفیت کالا ها و خدمات را به عنوان هدف آن تلقی می کند.
شناسایی بهاء[1] یا ارزش[2] منابع انسانی یک سازمان به عنوان یک هدف، انتقادات خاص خودش را برانگیخته است. در این خصوص
عده ای از منتقدین به تعدادی از مشکلات اشاره کرده اند. Gambling اظهار کرده است که درج انسان ها در ترازنامه به مانند ساختمان و تجهیزات امکان پذیر نیست. به رغم آنکه ممکن است منابع انسانی بخشی از سرقفلی را تشکیل دهند لیکن تفکیک اثر منابع انسانی از میزان مشارکت کارگاه تولیدی، حق امتیاز و ... در سرقفلی شرکت، مشکلاتی را ایجاد خواهد کرد. همچنین او معتقد است که به دارایی بردن مخارج استخدام و آموزش کارکنان مساله تسهیم هزینه های سربار را پیش می آورد 1976 Gambling).
Dittman و همکارانش گفته اند که برای توجیه ثبت نکردن منابع انسانی وجود دو شرط لازم است. اول آنکه منافع آموزش کارکنان فقط نصیب سازمان شود و دوم اینکه شرایط محدود کننده برای جلوگیری از خروج منابع انسانی برقرار باشد. بنابر این آنها با ذکر چنین توجیهی در مورد درج منابع انسانی در ترازنامه تردید دارند. آنها معتقدند با فرض آنکه جابجایی پنهانی نیروی انسانی، رفتاری ثابت داشته باشد، پیش از آنکه دارایی های انسانی ثبت نشده حقیقتاً موجود باشد، باید هر دو شرط مذکور بطور همزمان صادق باشند. همین محققین در تحقیق بعدی خود که در مورد برنامه های آموزش حسابداری در موسسات خدمات مالی انجام دادند، دریافتند که فقط بخش کوچکی از منابع برنامه های آموزشی به موسسات مربوطه بر می گردد. لذا آنها مخالف عدم ثبت منابع انسانی در چنین شرکت هایی (که جزو صنایع کاربر هستند) می باشند(1976 Dittman).
Mee شناسایی منابع انسانی را به عنوان دارایی مورد انتقاد قرار داده است. او معتقد است که ارزش دارایی انسانی را نمی توان از سایر عناصر سازمان که با افراد دارای کنش متقابل هستند و سازمان اثربخشی خود را از آنها کسب می کند، مجزا کرد. بعلاوه او
می گوید که یک سازمان نمی تواند کارکنان خود را به طریقی مشابه با سایر دارایی های مالی و فیزیکی خود کنترل کند او روش حسابداری بهای تعویقی و انتقالی به دوره های آتی را به عنوان یک راه حل برای منابع انسانی پیشنهاد کرده است(1982 Mee).
صاحب نظران دیگری هستند که دیدگاه متفاوتی دارند. برخی از آنها می گویند که ارزش سهام بعضی از شرکت ها تا حدی تابع تخصص و اعتبار مدیران آنهاست و معتقدند که شرکت از گنجینه دانش کارکنان کلیدی خود منتفع می شود. سازمانها از طریق استخدام و آموزش کارکنان و نظایر آن در شاغلین خود سرمایه گذاری می کنند. اما به مجرد آنکه یک شرکت توسط شرکت دیگر تملک می شود، منابع انسانی به واسطه پاکسازی سازمانی، بازنشستگی زودرس و نظایر آن به حساب گرفته می شوند. بر این اساس طرفداران حسابداری منابع انسانی دلیل می آورند که تهیه اطلاعات برای ارزش یابی، حفاظت و توسعه منابع انسانی یک سازمان ضروری است(تالانه و پوریا نسب1374).
در پاسخ به این انتقاد که منابع انسانی همچون دارایی های مالی و فیزیکی تحت کنترل و تملک نیستند. نکته ای در مورد شکل و محتوا مطرح می شود. اگر وظیفه حسابداری گردآوری و ارائه اطلاعات با معنی به استفاده کنندگان گزارش های مالی است، پس شناسایی شاغلین به عنوان منابعی که برای سازمان ارزش آتی دارند به معنی محتوا است.
از جنبه شکلی باید منابع انسانی را به عنوان دارایی هایی که سازمان بر آنها کنترل انحصاری اعمال
نمی کند، در نظر گرفت (1980 Levine)، همین برهان قبلاً توسط Marques مطرح شده بود دلیل وی این بود که با انجام تغییری در اصول حسابداری، ثبت منابع انسانی میسر می شود. او حذف مفهوم دارایی و قبول مفهوم مفید بودن را در قالب ارزش فعلی هزینه های آتی تا جایی که عملی باشد پیشنهاد کرده است. چنین اظهاراتی اولاً بر این تصور استوار است که هر سازمانی که برای استفاده بهتر از منابع انسانی خود می کوشد، ممکن است مایل به استفاده از حسابداری منابع انسانی باشد و دوم اینکه خود پرسنل هم ممکن است از این ارزش بهره مند شوند( 1976 Marques).
Rogw;Edmonds مفهوم وسیع تری از دارایی را که شامل کارکنان نیز می شود مطرح کردند. به نظر آنها با تلقی کردن
دارایی ها (مالی، فیزیکی، یا انسانی ) به عنوان منابعی با ارزش برای سازمان می توان از بحث پیرامون مالکیت و کنترل اجتناب کرد. به بیان دیگر لزومی ندارد که کنترل مطلق برقرار باشد(1986 Rogw; Edmonds).
بحث پیرامون دارایی بودن منابع انسانی ممکن است به آنجا ختم شود که نکته مهمی از نظر حسابداران پوشیده بماند. نکته مهم این است که استفاده کنندگان داخلی و خارجی ممکن است به واسطه دسترسی به اطلاعاتی در مورد منابع انسانی (که می تواند آنها را در اخذ تصمیمات مدیریتی و سرمایه گذاری یاری کند) منتفع شوند. علاوه بر این، همان طوری که یکی از محققین خاطرنشان کرده حسابداری منابع انسانی با کارکنان همانند دارایی ها رفتار نمی کند. اما در جستجوی راهی برای احتساب سرمایه گذاری یک سازمان در انسان ها می باشد. به هر حال، این سوال اساسی نباید از نظر دور بماند:«آیا انسان ها منبعی برای موسسه هستند یا اینکه موسسه برای اشخاص یک منبع است؟»حسابداری ماهیت اجتماعی دارد و می توان گفت که شکل و سمت و سوی آن از اهداف جامعه متاثر می شود(تالانه و پوریا نسب1374).
7- کاربرد حسابداری منابع انسانی
موارد استفاده از اين سيستم گسترش زيادي يافته است بطوريكه افراد و گروههاي مختلف از اطلاعات پردازش شده بوسيله سيستم حسابداري منابع انساني استفاده هاي فراواني مي كنند. و مورد استفاده از اين سيستم گسترش زيادي يافته است كه در ذيل به شرح اين موارد مي پردازيم:
- حسابداری منابع انسانی در خدمت مديران و متخصصان منابع انسانی
حسابداری منابع انسانی به عنوان چارچوب و ابزاری برای متخصصان منابع انسانی و مديران ارشد تلقی می شود .
نخستين نقش متخصصان منابع انسانی در محيط های فعاليت امروزی اين است که در نقش مشاور نيروی انسانی مديران کمک کند. - حسابداري منابع انساني در خدمت سرمايه گذاران
سهامداران فعلي و بالقوه يك شركت از دير باز به دستيابي به اطلاعاتي در مورد منابع انساني شركت به عنوان دارايي هاي يك سازمان علاقه منداند. به علاوه آنان مي خواهند در مورد سرمايه گذاري يك شركت در منابع انساني اطلاعاتي بدست آورند. اين اطلاعات در تصميم گيريهاي مربوط به تحصيل، نگهداري يا فروش و واگذاري سهام به آنها كمك خواهد كرد.
- حسابداري منابع انساني در حسابداري اجتماعي
روش هاي اندازه گيري حسابداري منابع انساني ممكن است پاسخگوي اجتماعي يك موسسه را در قبال كاركنان آسانتر كند.
تكنيك هاي اندازه گيري سرمايه گذاريهاي منابع انساني را مي توان براي ارزيابي ميزان مشاركت فعال يك موسسه در
سرمايه انساني كه از نظر اجتماعي داراي ارزش والايي است، به كار گرفت.
- كاربردهاي حسابداري منابع انساني براي مشتريان
از حسابداري منابع انساني مي توان به عنوان خدمت به مشتريان نيز استفاده كرد. مثلاً هنگاميكه مشتري با بحران اقتصادي مواجه شود، ممكن است از نظر هزينه مؤثر باشد كه كاركنان به حالت تعليق درآيند يا اينكه در پست خود باقي بمانند تا بحران از بين برود يا زمانيكه مشتري عملياتي را متوقف كند، ممكن است از نظر هزينه باصرفه تر باشد كه افراد جابجا شوند يا كنار گذاشته شوند و غيره( بیگ زاده و غلامی 1387).
8- سنجش غیر پولی منابع انسانی:
در سال 1973،CAHRA به مفید بودن باالقوه سنجش غیر پولی منابع انسانی در تصمیم گیری ها اشاره می کند. سنجش های غیر پولی می تواند شامل مهارت های موجود در سازمان، فهرستی از پرسنل کلیدی و استوار نامه آنها، یا نوعی دانش، مهارت، سلامتی و عملکرد شغلی کارکنان سازمان باشد(1983 CAHRA).
قابل ذکرترین مجموعه از سنجش های غیر پولی توسط Rensis likert عنوان شده است. او سعی کرد متغیرهایی که اثر بخشی عوامل انسانی یک سازمان را معین می کند به صورت مدل در آورد. مدل likert شامل متغیرهای «علّی» (متغیرهای مستقلی که ممکن است توسط مدیریت تحریف شود)، متغیرهای «مداخله گر»(که معرف سلامت داخلی سازمان هستند مثل: صداقت، رفتار، انگیزش و...) و متغیرهای «نتیجه» (مثل بهره وری، هزینه ها، رشد و سهم بازار و...) می باشد. بر طبق این مدل، ارزش فعلی
عوامل انسانی یک سازمان را می توان از امتیازات تعلق گرفته به متغیرهای علی و متغیرهای مداخله گر به دست آورد(تالانه و پوریا نسب1374).
از دیگر روش های غیر پولی، مدلی است که توسط Welling تدوین شده است. او برای وقف دادن اهدافی چون بهره وری، گسترش منابع انسانی و رضایت پرسنل یک مدل برنامه ریزی مبتنی بر هدف تدوین کرد. این مدل اثر تغیر در سود (هدف سازمان) را بر متغیرهایی چون اضافه کاری کارکنان، آموزش شغلی و اشتغال حرفه ای پیگیری کرده است و این امکان را می دهد تا مدیریت براساس اوزانی که به این تغییرها تخصیص می دهد( در همان حال که آنها را تحت کنترل و نظارت نیز دارد) برای آنها هدف تعیین کند( 1977 Welling).
9- الگوهای حسابداری منابع انسانی ( محا سبه ارزش کارکنان )
الگوهای حسابداری منابع انسانی که با نگرش اصلی پذيرفته شده اند ، به شرح زير است :
1 ـ الگوهای ارزش اقتصادی
2ـ الگوهای بهای تمام شده تاريخی
3 ـ الگوهای هزينه جايگزينی
4 ـ الگوهای ارزشگذاری پاداش های تصادفی
5 ـ الگوهای کل سازمان
6 ـ الگوی مزايده
هر يک از اين الگوها نه تنها يک نگرش متفاوت ارائه می نمايند بلکه ، مکانيزم متفاوتی را نيز برای محاسبه ارزش کارکنان در سازمان ايجاد می کند و هر يک از الگوها گوناگون با توجه به نظام ها و زمينه های مختلف و همچنين ساختارهای متفاوت نظری توسط محققان پيشنهاد می شوند(رحمانی 1383).
10-مدل اندازه گيری منابع انسانی
در سال 1970 تعدادی از محققان مدل های ارزيابی حسابداری منابع انسانی را به عنوان زمينه ای برای کاربردهای علمی معرفی کردند . در سال 1971 هولتز به ارائه مدلی پرداخت که می توانست اثر تغيير موقعيت شغلی يک کارمند را در کليه مراحل گوناگون سازمانی تعقيب کند، مدل حالات خدمات وی، عرضه کننده مقدار مشخصی از خدمات در يک دوره زمانی معين است. بر اساس احتمال اشغال وضعيت های گوناگون سازمانی توسط يک فرد خدمات مورد انتظار ارائه شده اين شخص را می توان بر اساس فرمول زير محاسبه کرد :
E ( S ) =
در اين مدل (S ) :
عبارت است از کميت خدمات مورد انتظار از شخص در يک موقعيت سازمانی مشخص. از اين رابطه می توان معادل ارزش پولی (ريالی) خدمات را از طريق ضرب کردن قيمت خدمات در مقدار خدمات مورد انتظار به دست آورد و يا به صورت سود مورد انتظار ناشی از خدمات ارائه شده توسط کارمند محاسبه و بهای خدمات مورد انتظار آتی را بعداً به ارزش فعلی آنها تبديل کرد .
طی سالها ی 1971 شوارتز مدلی را مطرح کرد که در آن ارزش اقتصادی يک کارمند را به صورت ارزش فعلی در آمد کارمند در طول عمر مفيد آن در نظر گرفت و در آن احتمال مرگ کارمند را ملحوظ کرد . در سال 1973 مورس ترکيبی از دو مدل قبلی را به وجود آورد . در مدل هولتز ارزش دارائيهای انسانی سازمان با استفاده از ارزش فعلی خالص خدمات مورد ارائه توسط کار کنان تعيين شده است ولی در مدل شوارتز سعی شده سرمايه انسانی با استفاده از ارزش فعلی در آمد باقی مانده ناشی از اشتغال يک فرد در سازمان تخمين زده شود . لذا انباشت منافع ناشی از افزايش در دارایي های انسانی مستقيماً به سود کارمندان و منافع غير مستقيم آن به سود سازمان استخدام کننده است (زهرا حسن قربان ، نشريه 140 ، ص 75 ).
11-روشهای گزارشگری منابع انسانی
چهار روش برای انعکاس سرمايه گذاری ها در منابع انسانی در گزارش های مالی سالانه شرکت ها وجود دارد ، اطلاعات مربوط به سرمايه گذاری ها در منابع انسانی را می توان در گزارش هيات مديره به مجمع عمومی صاحبان سهام، گزارش دارايی های نامشهود، صورت های مالی حسابرسی نشده، يا به شکل پيوست صورت های مالی اساسی ارائه کرد. گزارش هيات مديره به مجمع عمومی صاحبان سهام اغلب شامل اطلاعاتی درباره مخارج مربوط به منابع انسانی است که ممکن است چشم گير يا حتی به نسبت مهم تر از مخارجی باشد، که برای دارايی های عينی (مشهود ) انجام شده است. به عنوان يک اقدام اوليه در مورد نحوه عمل حسابداری دارايی های انسانی، گزارش هيات مديره ممکن است مخارجی را به عنوان سرمايه گذاری در دارايی های انسانی گزارش دهد. برای نمونه يک شرکت ممکن است مخارج انجام شده برای آموزش کارکنان خود را جداگانه گزارش دهد. اين گونه اطلاعات به سرمايه گذاران و تحليل گران مالی کمک مي کند تا ميزان توجه مديريت به توسعه ی منابع انسانی را به عنوان عامل حياتی برای تضمين سود دهی شرکت در بلند مدت ارزيابی کنند. به علاوه گزارش هيات مديره بايد شامل اطلاعاتی در مورد ترک خدمت کارکنان از لحاظ روند و هزينه ی آن نيز باشد. شرکت بايد در مورد ترک خدمت مديران کليدی و متخصصان فنی خود نيز که ممکن است به رقبای تجاری شرکت ملحق شوند يا رقيب جديدی را به وجود آورند، گزارش دهد.اين موضوع در صنايعی که با تکنولوژی پيش
می روند و تحقيق و توسعه ی دانش فنی در آنها نقش بسيار مهمی دارد، غير عادی نيست. دومين روش آن است که اطلاعات در مورد سرمايه گذاری ها در دارايی های انسانی در گزارش دارايی های نامشهود ارايه شود.
اين روش توسط موسسه حسابرسی آراتور اندرسن پيشنهاد شده است. اين موسسه پيشنهاد مي کند که مبالغ عمده ای که صرف دارايی های نامشهود از جمله منابع انسانی، می شود در صورت های مالی به طور جداگانه گزارش شود. به علاوه شرکت هايی که مخارج هنگفتی را در رابطه با دارايی های نامشهود متحمل می شوند. به ويژه شرکت هايی با وابستگی شديد به تکنولوژی، شرکت های خدماتی که برای کارکنان خود سرمايه گذاری های کلان
می کنند و همچنين شرکت هايی که از طريق ادغام و خريد سهام و پرداخت مبلغ هنگفت برای سرقفلی فعاليت های تجاری موجود، رشد می کنند، بايد صورتی از دارايی های نامشهود خود را ارائه کنند. اين گزارش بايد بيان گر مخارج انجام شده برای انواع دارايی های نامشهود در دوره ی جاری و همچنين در دوره های گذشته باشد(رحمانی ، 1383 ).
12-مشكلات حسابداري داراييهاي انساني
اگر تصميم گرفته شود دارايي هاي انساني در صورتهاي مالي گزارش گردد، بايد پنج پرسش عمده حسابداري را پاسخگو بود. اين پرسشها عبارتند از:
1- چه مخارجي بايد به عنوان دارايي مخارج سرمايه ايي تلقي شود؟
2- اين مخارج چگونه بايد مستهلك شوند؟
3- اين داراييها تحت چه شرايطي بايد از حسابها حذف شوند؟
4- سرمايه گذاري ها در دارايي هاي انساني چگونه بايد در صورت هاي مالي گزارش شوند؟
5- چگونه مي توان از احتمال اينكه حسابداري دارايي هاي انساني به عنوان وسيله اي براي دستكاري سود و زيان استفاده شود، اجتناب كرد؟
اساسي ترين پرسش در حسابداري دارايي هاي انساني صورت هاي مالي آن است كه چه مخارجي بايد سرمايه گذاري محسوب شوند؟ پس از آنكه دارايي هاي انساني سرمايه گذاري محسوب گرديدند، مسأله بعدي در حسابداري، تعيين آن قسمت از مخارج است كه متناسب با عمر مفيد سرمايه شده بايد در هر دوره به عنوان هزينه شناسائي گردد و اين فرآيند براي دارايي هاي فيزيـكي مانند ماشين آلات استهـلاك ناميده مي شود. اگر چه استهلاك، روش اصلي براي تخصيص تدريجي دارايي انساني به هزينه ها است اما در برخي شرايط لازم است كه حسابهاي دارايي انساني تعديل شوند. يك جنبه دارایي هاي انساني كه مشكلات گزارشگري خاصي را به وجود مي آورد، احتمال ترك خدمت كاركنان است. اگر چه برخي از سازمانها با كاركنان خود قراردادهاي استخدامي مي بندند، كه جابجايي آنها را محدود مي كند، ولي در بيشتر موارد افراد نسبتاً آزاد هستند كه سازمان را ترك كنند. بنابراين، تا اندازه اي نسبت به تحقق پيش بيني طول عمر بالقوه خدماتي يك فرد عدم اطمينان وجود دارد. پرسش اصلي حسابداري اين است كه چگونه مي توان درجه عدم اطمينان نسبت به عدم تحقق پيش بيني خدمات انساني را به منظور ارائه سرمايه گذاريها در منابع انساني، در صورت هاي مالي، در حسابها منظور نمود. اين مسأله را مي توان با در نظر گرفتن ذخيره اي براي هزينه هاي مورد انتظار ترك خدمت حل كرد. خدشه دار كردن سود و زيان آخرين موضوع در گزارشگري دارايي هاي انساني در صورتهاي مالي، در رابطه با احتمال سود و زيان
مي باشد. برخي از حسابداران عقيده دارند كه داراييهاي نامشهود نظير دارايي هاي انساني اگر چه انتظار
مي رود، منافع آتي داشته باشند، به دليل عدم اطمينان فراواني كه مربوط به دارايي تلقي كردن چنين مخارج وجود دارد، بايد در سالي كه واقع مي شوند به عنوان هزينه گزارش شوند. در اين نظر نكته هاي مثبت وجود دارد. اما تعميم دادن آن تندروي است. دستكاري درآمدها يك مشكل ابتدايي و بي اهميت نيست و هنوز جا دارد كه درباره آن مطالعه شود. حتي در آن صورت نيز اين مشكل نمي تواند لزوم منعكس كردن داراييهاي انساني در گزارشهاي مالي غيرداخلي مؤسسه را تحت الشعاع قرار دهد(بیگ زاده و غلامی1387).
13-پيشنهادات:
برای غلبه بر مشکلات حسابداری منابع انسانی پیشنهادات زیر ارائه می گردد:
الف- پيشنهاد مي شود که مرکز مطالعات مديريت و بهره وري دوره اي در ارتباط با رشد و ارتقای حسابداري منابع انساني براي مديران شرکتهاي پذيرفته شده در بورس برگزار نماید.
ب- پيشنهاد مي شود که سازمان بورس اوراق بهادار دوره اي در ارتباط با رشد و ارتقاع حسابداري منابع انساني براي کارگزاران بورس (سرمايه گزاران) برگزار نمايد.
ج- پيشنهاد مي شود که سازمان حسابرسي استانداردي با عنوان استاندارد حسابداري منابع انساني تدوين و اجراي آن را براي حسابداران ابلاغ نمايد.
د- پيشنهاد مي شود که بانک مرکزي و شوراي اقتصاد براي واحدهايي که قصد اجراي سيستم حسابداري منابع انساني دارند تسهيلات اعطا نمايند.
ه- پيشنهاد مي شود که دانشکده هاي حسابداري و مديريت درسي را با عنوان حسابداري منابع انساني در مقطع کارشناسي رشته حسابداري و مديريت در نظر گرفته و برگزار نمايند.
و در نهایت پیشنهاد می شود :
با توجه به نقش عمده نيروي انساني در بخشهاي مختلف اقتصاد كشورها و همچنين سودمندي گزارشگري حسابداري منابع انساني و با توجه به بيانيه شماره 5 هئيت تدوين استانداردهاي حسابداري مالي (FASB) كه افشاء صورتهاي مالي مكمل را در ارائه اطلاعات جديد، مفيد و سودمند مي داند، بنظر می رسد . كه وجود سيستم حسابداري منابع انساني در كنار سيستم هاي فعلي حسابداري در كشور ما هم بسيار ضروري به نظر مي رسد.
14- بحث و نتيجه گيری
علی رغم نقش محوری نيروی انسانی در فرايند توسعه بخصوص بحث توسعه پايدار بعنوان چالش اساسی پيشروی دولت ها ، حسابداری منابع انسانی بعنوان فن جمع آوری و تلخيص و گزارشگری معيارهای جذب ، توسعه ، پيشرفت ، تخصص ، حفظ ، نگهداری ، بهره برداری ، ارزشيابی و پاداش منابع انسانی است تا بدين وسيله مديران را در اتخاذ تصميمات صحيح مربوط به
نيروی انسانی سازمان ياری کند با اين حال مديران با نقش حسابداری منابع انسانی آشنايی ندارند حاميان حسابداری منابع انسانی
بر اين باورند که مديران در هر سطحی که هستند بايد از توانايی های خلاقيت مهارت کارکنانی که تحت هدايت آنها انجام وظيفه می کنند آگاه باشند بنابراين حسابداری منابع انسانی می تواند هزينه های از دست رفته گردش بی مورد شغلی را مورد سنجش
قرار داده و حسابدار سنجش مسئوليت را تقويت می کند با اين همه مديران کشورها وجود حسابداری منابع انسانی را در اين مورد
بی ارتباط می دانند . يکی از مزايای حسابداری منابع انسانی اين است که مي توان از آن در تصميم گيري های ساخت در مقابل خريد استفاده کرد اما مديران از اين کاربرد حسابداری منابع انسانی آگاهی ندارند.
نرخ برگشت سرمايه گذاری متغير مهم در تصميم گيری سرمايه گذاران است که در نتيجه در صورت اجرای سيستم حسابداری منابع انسانی اين نرخ به دليل تغيير در اجرای آن دست خوش تغيير خواهد شد در حالی که
سرمايه گذاران از اين تغيير بی اطلاع هستند. سرمايه گذاران از نقش اطلاعات گزارشگری حسابداری منابع انسانی که می تواند اطلاعات مفيد تری را جهت تصميم گيری های مربوط به تحصيل، نگهداری، فروش و واگذاری سهام در اختيار آنها قرار دهد بی اطلاع هستند.
در نتيجه نحوه عمل حسابداری و گزارشگری فعلی به گونه ای است که سرمايه گذاران از منابع سرمايه گذاری واقعی شرکت در دارائيهای انسانی آگاه نمی شوند حسابداری منابع انسانی قادر است اين محدوديت را بر طرف نمايد و اطلاعات کاملتری را به آنان ارائه نمايد اما سرمايه گذاران از اين نقش حسابداری منابع انسانی آگاهی کامل ندارند .
سيستمهای فعلی حسابداری درگير ساختار اقتصاد مبتنی بر سرمايه های مالی و فيزيکی سازمانها هستند و
نمی توانند اطلاعات مورد نياز را درباره هزينه ها و ارزش منابع انسانی ارائه نمايند با اين همه دانشکده ها و مراکز آموزشی حسابداری در جهت هماهنگ ساختن سيستم های حسابداری با ساختار اقتصاد مبتنی بر نيروی انسانی اقدامی نکرده اند مجامع حرفه ای حسابداری تا کنون نتوانستند نقش فعالی در جهت معرفی و اشاعه سيستم حسابداری منابع انسانی و اهداف آن ايفا نمايند. اميد است با بکار گيری پيشنهادات ارائه شده گامی موثر در اين راستا برداشته شود.
منابع و مآخذ
اعتمادی، حسین، شهریاری، محمد رحیم. تابستان و پاییز 1375. بررسی تاثیر ارائه اطلاعات حسابداری منابع انسانی بر رفتار استفاده کنندگان اطلاعات حسابداری در ایران. فصلنامه علمی پژوهشی بررسی های حسابداری. شماره 16، 17: 56-70
بیگ زاده، یوسف، غلامی، سیف الدین. سال1387. حسابداری منابع انسانی و موانع بکار گیری آن در ایران. مجموعه مقالات همایش ملی
چشم انداز آتی حسابداری و حسابرسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بناب
تالانه، عبدالرضا و پوریا نسب، امیر. تابستان 1374. حسابداری منابع انسانی. فصل نامه علمی پژوهشی بررسی های حسابداری. شماره8 : 47-68
حسن قربان، زهرا. حسابداري مالي براي سياستهاي منابع انساني. دی ماه 1378. مجلة حسابدار، ماهنامة انجمن حسابداران خبره ايران. شماره 134
رحمانی ، علی. 1383. حسابداری رفتاری باگری سيگل . هلن ، مارکونی. مرکز تحقيقات تخصصی حسابداری و حسابرسی98-108
http://daneshjooqom.4kia.ir/
برچسب های مهم
توسعه اقتصادي چيست؟
مقدمه
از ساليان بسيار دور, با افزايش سطح دانش و فهم بشر, كيفيت و وضعيت زندگي او همواره در حال بهبود و ارتقا بوده است. بعد از انقلاب فرهنگي-اجتماعي اروپا (رنسانس) و متعاقب آن انقلاب صنعتي, موج پيشرفتهاي شتابان كشورهاي غربي آغاز گرديد. تنها كشور آسيايي كه تا حدي با جريان رشد قرنهاي نوزده و اوايل قرن بيستم ميلادي غرب همراه گرديد كشور ژاپن بود. بعد از رنسانس كه انقلابي فكري در اروپا رخ داد, پتانسيلهاي فراوان اين ملل, شكوفا و متجلي گرديد اما متاسفانه در همين دوران, كشورهاي شرقي روند روبهرشدي را تجربه نكرده و بعضاً سيري نزولي طي نمودند. البته بعضاً حركتهاي مقطعي و موردي در اين كشورها صورت گرفت اما از آنجاييكه با كليت جامعه و فرهنگ عمومي تناسب كافي را نداشت و مورد حمايت واقع نگرديد, به سرعت مزمحل گرديد. محمدتقيخان اميركبير در ايران, نمونهاي از اين دست است.
مباحث توسعه اقتصادي از قرن هفدهم و هجدهم ميلادي در كشورهاي اروپايي مطرح گرديد. فشار صنعتيشدن و رشد فناوري در اين كشورها توام با تصاحب بازار كشورهاي ضعيف مستعمراتي باعث شد تا در زماني كوتاه, شكاف بين دو قطب پيشرفته و عقبمانده عميق شده و دو طيف از كشورها در جهان شكل گيرد: كشورهاي پيشرفته (يا توسعهيافته) و كشورهاي عقبمانده (يا توسعهنيافته).
با خاموششدن آتش جنگ جهاني دوم و شكلگيري نظمي عمومي در جهان (در كنار به استقلال رسيدن بسياري از كشورهاي مستعمرهاي), اين شكاف بهخوبي نمايان شد و ملل مختلف جهان را با اين سوال اساسي مواجه ساخت كه ”چرا بعضي از مردم جهان در فقر و گرسنگي مطلق به سر ميبرند و بعضي در رفاه كامل؟“. از همين دوران انديشهها و نظريههاي توسعه در جهان شكل گرفت. پس در واقع نظريات ”توسعه“ بعد از نظريات ”توسعه اقتصادي“ متولد گرديد.
در اين دوران, بسياري از مردم و انديشمندان, چه در كشورهاي پيشرفته و چه در كشورهاي جهان سوم, تقصير را به گردن كشورهاي قدرتمند و استعمارگر انداختند. بعضي نيز مدرننشدن (حاكم نشدن تفكر مدرنيته بر تمامي اركان زندگي جوامع سنتي) را علت اصلي ميدانستند و ”مدرنشدن به سبك غرب“ را تنها راهكار ميدانستند. بعضي ديگر نيز وجود حكومتهاي فاسد و ديكتاتوري در كشورهاي توسعهنيافته و ضعفهاي فرهنگي و اجتماعي اين ملل را مسبب اصلي معرفي مينمودند. عدهاي هم ”دين“ يا حتي ”ثروتهاي ملي“ را علت رخوت و عدمحركت مثبت اين ملل تلقي مينمودند.
به هر تقدير اين كه كدام (يا كدامين) علت (يا علتها) اصلي و يا اوليه بوده است ويا اينكه در هر نقطه از جهان, كدامين علت حاكم بوده است از حوصله اين بحث خارج است. آنچه در اينجا براي ما اهميت دارد درك مفهوم توسعه, شناخت مكاتب و انديشههاي مختلف, و ارتباط آنها با مقوله توسعه اقتصادي و توسعه روستايي است. دانستن اين انديشههاي جهاني, ما را در انتخاب يا خلق رويكرد مناسب براي كشور خودمان ياري خواهد نمود.
توسعه اقتصادي چيست؟
بايد ببن دو مفهوم ”رشد اقتصادي“ و ”توسعه اقتصادي“ تمايز قايل شد. رشد اقتصادي, مفهومي كمي است در حاليكه توسعه اقتصادي, مفهومي كيفي است. ”رشد اقتصادي“ به تعبير ساده عبارتست از افزايش توليد (كشور) در يك سال خاص در مقايسه با مقدار آن در سال پايه. در سطح كلان, افزايش توليد ناخالص ملي (GNP) يا توليد ناخالص داخلي (GDP) در سال موردنياز به نسبت مقدار آن در يك سال پايه, رشد اقتصادي محسوب ميشود كه بايد براي دستيابي به عدد رشد واقعي, تغيير قيمتها (بخاطر تورم) و استهلاك تجهيزات و كالاهاي سرمايهاي را نيز از آن كسر نمود [2].
منابع مختلف رشد اقتصادي عبارتند از افزايش بكارگيري نهادهها (افزايش سرمايه يا نيروي كار), افزايش كارآيي اقتصاد (افزايش بهرهوري عوامل توليد), و بكارگيري ظرفيتهاي احتمالي خالي در اقتصاد.
”توسعه اقتصادي“ عبارتست از رشد همراه با افزايش ظرفيتهاي توليدي اعم از ظرفيتهاي فيزيكي, انساني و اجتماعي. در توسعه اقتصادي, رشد كمي توليد حاصل خواهد شد اما در كنار آن, نهادهاي اجتماعي نيز متحول خواهند شد, نگرشها تغيير خواهد كرد, توان بهرهبرداري از منابع موجود به صورت مستمر و پويا افزايش يافته, و هر روز نوآوري جديدي انجام خواهد شد. بعلاوه ميتوان گفت تركيب توليد و سهم نسبي نهادهها نيز در فرآيند توليد تغيير ميكند. توسعه امري فراگير در جامعه است و نميتواند تنها در يك بخش از آن اتفاق بيفتد. توسعه, حد و مرز و سقف مشخصي ندارد بلكه بدليل وابستگي آن به انسان, پديدهاي كيفي است (برخلاف رشد اقتصادي كه كاملاً كمي است) كه هيچ محدوديتي ندارد [2].
توسعه اقتصادي دو هدف اصلي دارد: اول, افزايش ثروت و رفاه مردم جامعه (و ريشهكني فقر), و دوم, ايجاد اشتغال, كه هر دوي اين اهداف در راستاي عدالت اجتماعي است. نگاه به توسعه اقتصادي در كشورهاي پيشرفته و كشورهاي توسعهنيافته متفاوت است. در كشورهاي توسعهيافته, هدف اصلي افزايش رفاه و امكانات مردم است در حاليكه در كشورهاي عقبمانده, بيشتر ريشهكني فقر و افزايش عدالت اجتماعي مدنظر است.
شاخصهاي توسعه اقتصادي
از جمله شاخصهاي توسعه اقتصادي يا سطح توسعهيافتگي ميتوان اين موارد را برشمرد [2]:
الف. شاخص درآمد سرانه: از تقسيم درآمد ملي يك كشور (توليد ناخالص داخلي) به جمعيت آن, درآمد سرانه بدست ميآيد. اين شاخص ساده و قابلارزيابي در كشورهاي مختلف, معمولاً با سطح درآمد سرانه كشورهاي پيشرفته مقايسه ميشود. زماني درآمد سرانه 5000 دلار در سال نشانگر توسعهيافتگي بوده است و زماني ديگر حداقل درآمد سرانه 10000 دلار.
ب. شاخص برابري قدرت خريد (PPP): از آنجاكه شاخص درآمد سرانه از قيمتهاي محلي كشورها محاسبه ميگردد و معمولاً سطح قيمت محصولات و خدمات در كشورهاي مختلف جهان يكسان نيست, از شاخص برابري قدرت خريد استفاده ميگردد. در اين روش, مقدار توليد كالاهاي مختلف در هر كشور, در قيمتهاي جهاني آن كالاها ضرب شده و پس از انجام تعديلات لازم, توليد ناخالص ملي و درآمد سرانه آنان محاسبه ميگردد.
ج. شاخص درآمد پايدار (GNA, SSI): كوشش براي غلبه بر نارساييهاي شاخص درآمد سرانه و توجه به ”توسعه پايدار“ به جاي ”توسعه اقتصادي“, منجر به محاسبه شاخص درآمد پايدار گرديد. در اين روش, هزينههاي زيستمحيطي كه در جريان توليد و رشد اقتصادي ايجاد ميگردد نيز در حسابهاي ملي منظور گرديده (چه به عنوان خسارت و چه به عنوان بهبود منابع و محيط زيست) و سپس ميزان رشد و توسعه بدست ميآيد.
د. شاخصهاي تركيبي توسعه: از اوايل دهه 1980, برخي از اقتصاددانان به جاي تكيه بر يك شاخص انفرادي براي اندازهگيري و مقايسه توسعه اقتصادي بين كشورها, استفاده از شاخصهاي تركيبي را پيشنهاد نمودند. به عنوان مثال ميتوان به شاخص تركيبي موزني كه مكگراناهان (1973) برمبناي 18 شاخص اصلي (73 زيرشاخص) محاسبه مينمود, اشاره كرد (بعد, شاخص توسعه انساني معرفي گرديد).
و. شاخص توسعه انساني (HDI): اين شاخص در سال 1991 توسط سازمان ملل متحد معرفي گرديد كه براساس اين شاخصها محاسبه ميگردد: درآمد سرانه واقعي (براساس روش شاخص برابري خريد), اميد به زندگي (دربدو تولد), و دسترسي به آموزش (كه تابعي از نرخ باسوادي بزرگسالان و ميانگين سالهاي به مدرسهرفتن افراد است).
مكاتب مختلف توسعه اقتصادي
از قرن هجدهم و با رشد سريع صنايع در غرب, اولين انديشههاي اقتصادي ظهور نمود. اين انديشهها, در پي تئوريزهكردن رشد درحالظهور, علل و عوامل, راهكارهاي هدايت و راهبري, و بررسي پيامدهاي ممكن بود. از جمله مكاتب پايه در توسعه اقتصادي ميتوان به اين موارد اشاره كرد [2]:
1. نظريه آدام اسميت (1790-1723):
اسميت يكي از مشهورترين اقتصاددانان خوشبين كلاسيك است كه از او به عنوان ”پدر علم اقتصاد“ نام برده ميشود. اسميت و ديگر اقتصاددانان كلاسيك (همچون ريكاردو و مالتوس), ”زمين“, ”كار“ و ”سرمايه“ را عوامل توليد ميدانستند. مفاهيم دست نامرئيِ ”تقسيم كار“, ”انباشت سرمايه“ و ”گسترش بازار“, اسكلت نظريه وي را در توسعه اقتصادي تشكيل ميدهند. تعبير ”دستهاي نامرئي“ آدام اسميت را ميتوان, به طور ساده, نيروهايي دانست كه عرضه و تقاضا را در بازار شكل ميدهند, يعني خواستها و مطلوبهاي مصرفكنندگان كالاها و خدمات (از يك طرف) و تعقيب منافع خصوصي توسط توليدكنندگان آنان (از طرف ديگر), كه در مجموع سطوح توليد و قيمتها را به سمت تعادل سوق ميدهند. او معتقد بود ”سيستم مبتني بر بازارِ سرمايهداريِ رقابتي“ منافع همه طرفها را تامين ميكند.
اسميت سرمايهداري را يك نظام بهرهور با تواني بالقوه براي افزايش رفاه انسان ميديد. بخصوص او روي اهميت تقسيم كار (تخصصيشدن مشاغل) و قانون انباشت سرمايه به عنوان عوامل اوليه كمككننده به پيشرفت اقتصادي سرمايهداري (و يا به تعبير او ”ثروت ملل“) تاكيد ميكرد. او اعتقاد داشت ”تقسيم كار“ باعث افزايش مهارتها و بهرهوري افراد ميشود و باعث ميشود تا افراد (در مجموع) بيشتر بتوانند توليد كنند و سپس آنان را مبادله كنند. بايد بازارها توسعه يابند تا افراد بتوانند مازاد توليد خود را بفروشند (كه اين نيازمند توسعه زيرساختهاي حملونقل است). بعلاوه رشد اقتصادي تا زماني ادامه خواهد داشت كه سرمايه انباشته گردد و پيشرفت فناوري را موجب گردد, كه در اين ميان, وجود رقابت و تجارت آزاد, اين فرآيند را تشديد مينمايد.
آدام اسميت اولويتهاي سرمايهگذاري را در كشاورزي, صنعت و تجارت ميدانست, چون او معتقد بود به دليل نياز فزايندهاي كه براي مواد غذايي وجود دارد كمبود آن (و تاثيرش بر دستمزدها) ميتواند مانع توسعه شود. تئوري توسعه اقتصادي اسميت, يك نظريه گذار از فئوداليسم به صنعتيشدن است.
2. نظريه مالتوس (1823-1766):
شهرت مالتوس بيشتر به نظريه جمعيتي وي مربوط ميشود حال آنكه وي در مورد مسايل اقتصادي مانند اشباع بازار و بحرانهاي اقتصادي نيز داراي نظريات دقيقي است. در اينجا به صورت گذرا هر دو را بيان ميكنيم:
الف. نظريه جمعيتي مالتوس: او معتقد بود با افزايش دستمزدها (فراتر از سطح حداقلي معيشت), جمعيت افزايش مييابد, چون همراهي افزايش دستمزدها با افزايش ميزان توليد, باعث فراواني بيشتر مواد غذايي و كالاهاي ضروري شده و بچههاي بيشتري قادر به ادامه حيات خواهند بود. به اعتقاد او, وقتي دستمزدها افزايش مييابد و با فرض سيريناپذيري اميال جنسي فقرا, ميتوان انتظار داشت كه در صورت عدموجود موانع, جمعيت طي هر نسل (هر 25 سال يكبار) دو برابر گردد. به همين علت, عليرغم افزايش درآمدهاي فقرا, همچنان طبقات فقيرتر جامعه, فقير باقي ميمانند. در مقابل رشد محصولات كشاورزي فقط به صورت تصاعد حسابي و با نرخ 1و2و3و4و ... افزايش مييابد. بدين خاطر, ناكافيبودن توليد مواد غذايي باعث محدودشدن رشد جمعيت شده و بعضاً درآمد سرانه نيز به سطحي كمتر از معيشت تنزل مييابد. تعادل وقتي بوجود ميآيد كه نرخ رشد جمعيت, با افزايش ميزان توليد همگام گردد.
ب. نظريه اشباع بازار مالتوس: او بيان ميدارد كه كارگران بايستي بيش از ارزش كالاهايي كه تمايل به خريد آنها دارند ارزش ايجاد نمايند تا توسط كارفرمايان استخدام شوند. اين امر باعث ميشود كه كارگران قادر به خريد كالاهاي توليدي خود نباشند, لذا لازم است چنين كالاهايي توسط ديگر اقشار جامعه خريداري شود. به نظر وي, اگرچه سرمايهداران قدرت مصرف منافع خود را دارند اما بيشتر مايل به گردآوري ثروت هستند. مالكان زمين هم كه مايل به خريد چنين كالاهاي مازادي هستند نميتوانند تمام مازاد توليد را جذب نمايند. به همين خاطر ”جنگ“ (براي تصاحب بازارهاي جديد و افزايش توليد) راهگشاي معضل اشباع بازار براي كشورهايي همچون آمريكا و انگلستان بوده است. او پيشنهاد ميكند در مواقعي كه كشور دچار بحران است بايد به افزايش هزينهها در كارهايي كه بازده و سودشان مستقيماً براي فروش وارد بازار نميشود (همچون راهسازي و كارهاي عمومي) پرداخت.
3. نظريه ريكاردو (1823-1772):
ريكاردو با پذيرش نظريه جمعيتي مالتوس, به توسعه مكتب كلاسيك بنيانگذاريشده توسط اسميت پرداخت. درحاليكه اسميت روي مساله ”توليد“ تاكيد ميورزيد, ريكاردو بر مبحث ”توزيع درآمد“ متمركز گرديد و بعداً نئوكلاسيكها (شاگردان وي) بر ”كارآيي“ متمركز شدند. دو نظريه معروف او, ”قانون بازده نزولي“ و ”مزيت نسبي“ است:
الف. قانون بازده نهايي نزولي: به اعتقاد ريكاردو, همزمان با رشد اقتصادي و جمعيتي, بهدليل افزايش نياز به مواد غذايي و محصولات كشاورزي, كشاورزان مجبور خواهند شد زمينهاي داراي بهرهوري پايينتر را نيز زير كشت ببرند (بعد از زمينهاي درجه يك كه درآغاز زير كشت ميروند, زمينهاي درجه دو و درجه سه مورد استفاده قرار ميگيرند). از آنجاييكه بهرهوري زمينهاي درجه 2, 3 و 4 كمتر از زمينهاي درجه 1 است, هزينه توليد در آنان افزايش مييابد. درنتيجه قيمت مواد غذايي افزايش يافته و بالتبع سود بادآوردهاي (رانت) نصيب صاحبان زمينهاي درجه 1 ميگردد. مقدار اين رانتِ دريافتي توسط صاحبان زمين, همگام با رشد جمعيت افزايش يافته و باعث كاهش درآمد كل جامعه (دردسترس كارگران و مهمتر از آن سود سرمايهگذاران) ميشود. او از اينجا نتيجه ميگيرد كه منافع صاحبان زمين درمقابل منافع ديگر طبقات جامعه قرار ميگيرد. او بيان ميدارد كه وقتي يك اقتصاد درحالرشد به حداكثر ميزان درآمد سرانه دست مييابد پس از آن بهدليل افزايش مستمر قيمت مواد غذايي, درآمد سرانه كاهش خواهد يافت. نهايتاً اقتصاد به يك وضعيت ايستا يا تعادلي ميرسد كه در آن, كارگران صرفاً دستمزدهايي در سطح حداقل معيشت دريافت ميكنند. به اعتقاد او, رشد اقتصادي در يك جامعه سرمايهداري در سايه وجود مواد غذايي ارزانقيمت (كه به معني پايينتربودن دستمزدهاي كارگران صنعتي و بالاتررفتن سودهاي سرمايهداران است) و درنتيجه افزايش امكان انباشت سرمايه در صنعت, توليد بيشتر و درنهايت افزايش درآمدهاي اقتصادي كل, تحقق مييابد.
از ديدگاه ريكاردو, افزايش بهرهوري كشاورزي (در مقايسه با صنعت), پايه اساسي رشد اقتصادي است. او اعتقاد داشت در بلندمدت با پيشرفت فناوري, بهرهوري زمينهاي كشاورزي افزايش مييابد. ريكاردو تعقيب سياست درهاي باز براي تجارت آزاد را براي پاييننگهداشتن سطح دستمزدهاي اسمي, توصيه نمود.
ب. نظريه مزيت نسبي: براساس اين نظريه, مبادله آزاد مابين كشورها, باعث افزايش مقدار توليدات (محصول) جهاني ميشود. اگر هر كشوري به توليد كالاهايي روي آورد كه توانايي توليد آنها را با هزينه نسبي كمتري (در مقايسه با ديگر شركا و رقباي تجاري خود) دارد, در اين صورت, كشور مفروض قادر خواهد بود, مقداري از كالاهايي را كه با هزينه كمتري توليد ميكند با كالاهاي ديگري كه ملتهاي ديگر قادر به توليد ارزانتر آنها هستند, مبادله نمايد. در پايان يك دوره زماني, ملتها درخواهند يافت كه امكانات مصرف آنها, در اثر تجارت و تخصصيشدن, نسبت به زماني كه همه كالاهاي موردنياز خود را در داخل كشورهايشان توليد ميكردهاند, افزايش يافته است. به همين خاطر, اقتصاددانان, تجارت آزاد جهاني را مطلوب ميدانند چون باعث افزايش توليد ناخالص ملي كشورها و بالتبع افزايش رفاه ملتها خواهد شد. او به كمك مفهوم ”هزينه فرصت“ نشان داد كه نبايد كشورها (بنابر اعتقاد اقتصاددانان گذشته) صرفاً بر توليد كالاهايي كه در آنها داراي مزيت مطلق (در مقابل ديگر كشورها) هستند, متمركز شوند بلكه در داخل كشور نيز بايد با درنظرگرفتن هزينه جايگزيني يك كالا با كالاي ديگر, برمبناي مزيت نسبي (مقايسهاي) عمل كرد. بدين طريق همه كشورها متقابلاً منتفع خواهند شد. تحليل مزيت نسبي (مقايسهاي) ريكاردو براي اثبات تخصصيشدن در توليد و تجارت, بهترين سياستي است كه كشورها بايد تعقيب كنند. آنچه بايد بر نظريه ريكاردو بيفزاييم (به عنوان نقد) اينست كه اينكه كشوري در چه زمينهاي متخصص شود از صِرف تخصصيشدن, مهمتر است, چون برخي كالاها داراي تقاضاي روبهگسترشي در سطح جهان هستند كه ديگر كالاها از آن محرومند.
4. مدل رشد كلاسيك:
از مجموع ديدگاههاي اقتصاددانان كلاسيكي كه گفتيم, مدل رشد اقتصادي كلاسيك سربرآورد. از ديدگاه آنان, توسعه اقتصادهاي سرمايهداري, مسابقهاي بود بين پيشرفت فناوري و رشد جمعيت, كه در آن براي مدتي, پيشرفت فناوري در راس قرار داشت اما روزي اين سرآمدي پايان خواهد يافت (و يا دچار ركود ميشود) و اقتصاد سير نزولي در پيش خواهد گرفت. پيشرفت فناوري, به نوبه خود, وابسته به انباشت سرمايه است كه بسترساز ماشينيشدن و تقسيم كار است. نرخ انباشت سرمايه نيز به سطح و روند تغيير سودها وابسته است. به طور خلاصه بايد گفت, پيشرفت واقعي (به مفهوم برخورداري از يك سطح زندگي بالاتر كه بهگونهاي پايدار و مستمر در طي زمان رشد نمايد) در اين مدل وجود ندارد. بلكه مدلهاي رشد ارايهشده توسط اين اقتصاددانان (كلاسيك), نويدبخش توقف پيشرفت اقتصادي اين كشورها در بلندمدت است, زماني كه ديگر درآمد سرانه, امكان رشد بيشتر را از دست خواهد داد.
(از آنجاييكه اين الگو بر مفاهيم رياضي پيچيده و نمودارهاي اقتصادي متكي است, از بيان و شرح آنها خودداري مينماييم).
5. نظريه كارل ماركس (1883-1818):
ماركس برخلاف اسميت, مالتوس و ريكاردو, سرمايهداري را غيرقابلتغيير نميدانست. او به سرمايهداري به عنوان يكي از شيوههاي توليدي كه با كمون اوليه شروع شد, سپس وارد مرحله بردهداري شد و پس از آن شيوه توليد فئوداليسم در جوامع حاكم گرديد, مينگريست. او معتقد بود سرمايهداري مرحله چهارم از شيوههاي توليدي رايج در جهان است كه نهايتاً فروميپاشد. اين فروپاشي بخاطر ركود نخواهد بود بلكه بهدلايل اجتماعي خواهد بود و نهايتاً جهان به يك مرحله نهايي به نام كمونيسم خواهد رسيد. عقيده او نقطه مقابل استوارت ميل محسوب ميشود چون او سرمايهداري را مرحله نهايي توسعه انساني ميدانست. ماركس قدرت توليدي سيستم سرمايهداري را مورد ستايش قرار ميدهد اما هزينه انساني توليد چنين ثروتي را (بخصوص توزيع شديداً يكجانبه آن را ) مورد انتقاد قرار ميداد. او بر اين باور بود كه ارزش افزوده توليد, فقط ناشي از كار طبقه كارگر (پرولتاريا) است درحاليكه سرمايهداران سهم غيرمتناسبي از درآمد را صرفاً بهخاطر تملك ابزار توليد به خود اختصاص ميدهند. ماركس هوشمندانه دريافت كه توزيع درآمد در جوامع سرمايهداري بسيار غيرمنصفانه و غيرعادلانه است.
6. مدل رشد اقتصادي سرمايهداري ماركس:
از نظر ماركس هر يك از شيوههاي توليد (كمون اوليه, بردهداري و فئوداليسم, سرمايهداري, سوسياليسم و كمونيسم) داراي دو مشخصه عمده ”نيروهاي توليد“ و ”روابط توليد“ هستند. نيروهاي توليد مربوط به ساختار فني توليد (همچون سطح و نرخ تغيير فناوري, ابزارها و وسايل توليد, و منابع طبيعي) است درحاليكه روابط توليد به شيوههاي خاص روابط انسانها در جريان توليد مربوط ميشود. به عبارت ديگر, روابط توليدي به روابط اجتماعي ميان افراد بهويژه رابطه فرد با ابزار توليد گفته ميشود.
در نظام سرمايهداري, رابطه طبقاتي اوليه به صورت ارتباط بين سرمايهدار و طبقه كارگر غيرمالكي كه مجبور است بهمنظور زندهماندن براي سرمايهدار كار كند, بوجود آمد. از ديدگاه ماركس, موفقيتهاي طبقاتي براساس نقشي كه هر كس در فرآيند توليد ايفا ميكند, قابل تعريف است. تابع توليد عمومي ماركس, تقريباً شبيه تابعي است كه توسط كلاسيكها عرضه شده است, با اين تفاوت كه ماركس تاكيد بيشتري بر روي ساختارهاي نهادي و طبقاتي جامعه نموده است.
نكته اساسي از ديدگاه ماركس اينست كه سرمايهداران, انباشت سرمايه براي كسب سودهاي بالاتر را, ادامه ميدهند. اما درنهايت, افزايش يا كاهش سودها, وابستگي قطعي به سطح ارزش افزوده دارد و نه به نرخ رشد جمعيت ويا زمينهاي غيرمرغوب كشاورزي. افزايش سود, نيازمند كوششي بيوقفه از سوي سرمايهداران براي استثمار هرچهبيشتر كارگران ازطريق افزايش بهرهوري يا كاهش دستمزدهاي واقعي آنان است. ماركس برخلاف ساير كلاسيكها, ركودي را براي درآمد سرانه پيشبيني نكرد, بلكه او بر عدمتعادل درآمدها در جامعه سرمايهداري تاكيد ورزيد و سهمهاي درآمدي را وابسته به مبارزات طبقاتي (ظهوركننده) ميدانست.
(از شرح روابط پيچيده رياضي اين مدل توسعه اقتصادي اجتناب ميكنيم).
7. نظريه شومپيتر(1950-1870):
جوزف شومپيتر اعتقاد داشت ماشين سرمايهداري علاوه براينكه قادر است نرخهاي بالاي رشد اقتصادي توليد كند, بلكه ميتواند ضررهاي اجتماعي آن را نيز جبران نمايد. او قلباً از جامعه مدني سرمايهداري خالص, لذت ميبرد و آن را تاييد ميكرد. با اين وجود او نيز ركود و فروپاشي سرمايهداري را باور داشت. او تحليلش را اينگونه آغاز ميكند كه يك اقتصاد در تعادل ايستا قرار دارد و ويژگي آن يك ”جريان دوري“ است كه براي هميشه تكرار ميشود. در اين سيستم اقتصادي, هر بنگاه در تعادل رقابتي كامل قرار دارد كه هزينههاي آن دقيقاً معادل درآمدهاي آن است و سود صفر است. فرصتهاي سود وجود ندارد و خانوادهها نيز همچون يك بنگاه در چنين حالتي به سر ميبرند.
اساس توسعه اقتصادي, قطع اين جريان دوري است كه به شكل يك ”نوآوري“ اتفاق ميافتد. نوآوري, ساخت ماشين و ابزار جديد را ضروري مينمايد. اين نوآوري از سه طريق اتفاق ميافتد: جايگزيني ماشينآلات و ابزارهاي غيرقابلاستفاده فعلي, انتظار كسب سودهاي انحصاري از يك زمينه جديد, توليد محصول جديدي كه مردم حاضر به كاهش پساندازهاي خود براي خريد آن كالا باشند. او خودش بر راه دوم تاكيد ميورزد. بعلاوه او به طور جدي بر لزوم وجود ”كارآفرينان“ تمركز ميكند و بيان ميدارد كه اين افراد با كشف فرصتهاي نوين, جريان عظيمي از سرمايهگذاريها و سودها را به راه مياندازند.
مدل رياضي نظريه او سه تفاوت با مدلهاي كلاسيك و ماركسي دارد: معرفي نرخ بهره و اهميت آن, جداسازي انواع مختلف سرمايهگذاريها (بخصوص از حوزه نوآوريها), تاكيد بر محوريبودن كارآفريني براي رشد اقتصادي. شومپيتر معتقد بود رشد اقتصادي در ”فضاي اجتماعيِ“ پرورنده كارآفرينان اتفاق ميافتد. اما او چندان عوامل شكلدهنده چنين فضاي خاص را باز نميكند. او بيان ميدارد كه بازارهاي مالي, اعتباردهندگان و بانكها براي قدرتبخشيدن به كارآفرينان بوجود ميآيند. از نظر او, دولت بايد به نفع كارآفرينان دخالت كرده و اعتبارات ارزان (كمبهره) در اختيار آنان بگذارد.
8. مدل توسعه لوئيس-فِي-رانيس (L-F-R):
اولين و مشهورترين مدل توسعهاي كه حداقل بطور ضمني به فرآيند مهاجرت از روستا به شهر توجه كرد, مدل آرتور لوئيس (1954) است كه بعداً توسط جان فِي و گوستاو رانيس (1961) فرموله شده و توسعه يافت. اين مدل به عنوان نظريه عمومي فرآيند توسعه ”نيروي كار مازاد“ ملتهاي جهان سوم در طي دهههاي 1950 و 1960 شناخته شد.
در اين مدل, اقتصاد شامل دو بخش است:
اول, بخش سنتي (بخش روستايي موجود), كه مشخصه آن بهرهوري بسيار پايين (حتي در حد صفر) و ”مازاد“ نيروي كار است.
دوم, بخش صنعتي (درون شهري), كه داراي بهرهوري بالايي است و به تدريج از بخش روستايي, نيروي كار جذب آن ميگردد.
اين مدل برروي فرآيند انتقال نيروي كار و رشد اشتغال در بخش صنعتي (مدرن) متمركز ميشود كه ناشي از گسترش و رشد توليد در آن است. سرعت اين انتقال, وابسته به نرخ تراكم سرمايه صنعتي در بخش مدرن است. نرخ تراكم سرمايه نيز, به نوبه خود, وابسته به مازاد سودهاي حاصلشده در بخش مدرن (پس از كسر دستمزدها) است. فرضهاي اساسي اين نظريه اينست كه سرمايهداران تمامي سودهاي حاصله را مجدداً سرمايهگذاري مينمايند و سطح دستمزدها در بخش شهري ثابت بوده و مقداري (حدود 30 درصد) بالاتر از مناطق سنتي روستايي است. با اين وجود, عرضه نيروي كار به مناطق شهري (عليرغم سطح ثابت دستمزدهاي شهري) كاملاً كششپذير و باجاذبه محسوب ميشود.
جريان فوق تا جايي ادامه پيدا ميكند كه همه نيروي كار مازاد بخش سنتي (روستايي) جذب بخش مدرن شهري شوند. از آن به بعد, منحني عرضه نيروي كار شيب مثبت خواهد داشت, به اين معني كه اشتغال و دستمزد شهري با يكديگر رشد خواهند كرد. انتقال ساختاري اقتصاد با ايجاد تعادل در جابجايي فعاليتهاي اقتصادي از بخش كشاورزي روستايي به صنعت شهري اتفاق خواهد افتاد.
انديشمندان و صاحنظران امر توسعه اقتصادي با بررسي وضعيت كشورهاي مختلف جهان (و از نگاه توسعهيافتگي يا توسعهنيافتگي اقتصادي: توسعه=توسعه اقتصادي) به كندوكاو در اين حوزه پرداختند. در زمينه ريشه و علل اصلي فرآيند توسعه و توسعهيافتگي در كشورهاي مختلف جهان, اين نظريات و رويكردها ارايه گرديد [3]:
1. رويكرد تفاوت در منابع خدادادي (دادهها) و مواهب طبيعي: برخي انديشمندان, نحوه توزيع منابع در مناطق مختلف جهان را تبيينكننده نظم و قوانين طبيعي حاكم بر دنيا ميدانند. اگر توزيع منابع و شرايط را داده شده (و برونزا) فرض كنيم, انتخاب محل سكونت انسانها بين مناطق, تاحدي از اين توزيع تبعيت خواهد كرد. برطبق اين نگاه, وفور منابع طبيعي و شرايط جوي مناسب, جزء اصول اوليه و علت اساسي حركت كشورها به سمت توسعه محسوب ميشود.
2. رويكرد تفاوتهاي نژادي: اگر نحوه توزيع انسانها در مناطق جغرافيايي مختلف (حداقل در مراحل اوليه توسعه) را همراه با توزيع نژادها و قبايل مختلف در نظر بگيريم, ميتوان گفت پديده توسعه در برخي مناطق و در ميان برخي نژادها بيشتر تحقق يافته است.
3. رويكرد تفاوتهاي ارزشي و فرهنگي: در اين ديدگاه, تحليلها و تفسيرها حول دو محور ارزشها و انگيزشهاي بازدارنده و مانع رشد, و ارزشهاي پيشبرنده و ارتقادهنده رشد, تمركز مييابد. بعنوان مثال, ساندارم (1995), طي تفسيري, ظهور ”انسان اقتصادي“ و تحولاتي نظير فردگرايي, عقلگرايي, سرمايهداري و نظام بازار را با ”توسعه“ مترادف و اين تغيير و تحولات را نتيجه مستقيم تغيير ارزشهاي حاكم بر جامعه سنتي و تحول به سمت ارزشهاي نوين ميداند.
4. رويكرد سياسي و حاكميت قدرتها: تاثير نظامهاي سياسي در استثمار فكري, سلب آزاديهاي فردي و اجتماعي, و محرومكردن تودههاي مردمي در سطح محلي, ملي و بينالمللي از حقوق اوليهشان در جهت بهرهكشي و استفاده از ثمره اقتصادي آنان, موضوع موردبحث بسياري از نظريهپردازان (بويژه ماركسيستها, نئوماركسيستها و مكتب وابستگي) است. اين رويكرد, عامل عمده عقبماندگي جوامع را در اين ميبيند كه صاحبان قدرت در سطح محلي, ملي (و بينالمللي) استمرار سلطه و بهرهكشي خود را در اختناق, ديكتاتوري و سرپوشگذاشتن بر آزاديهاي فردي ميدانند.
5. رويكرد تاريخي: در اين رويكرد, ابتدا با يك ديد كلي, مسير توسعه اقتصادي به مقاطع مختلف تقسيم ميشود و سپس پرسشهايي مطرح ميگردد كه به شكلگيري ديدگاهي خاص ويا طراحي الگوها و نظريههاي رشد و توسعه ميانجامد. برخي نظريهپردازان, شروع فرآيند توسعه اقتصادي را به وقوع انقلاب صنعتي در نيمه قرن هجدهم (در انگلستان) نسبت ميدهند. اما آرتور لوئيس, پيشزمينه وقوع انقلاب صنعتي را به وجود انقلاب كشاورزي در يك قرن قبل از آن (گذار از اقتصادي معيشتي به توليد مازاد) ميداند.
6. رويكرد دور باطل: بازدهي پايين اقتصاد معيشتي, توليد و درآمد را فقط در حد مصرف معيشتي فراهم ميكند و مازاد درآمد نسب به مصرف (پسانداز) در حد توليد مجدد همان جريان خواهد بود. در نتيجه سرمايهگذاري براي افزايش ظرفيتهاي توليد مادي و يا سرمايهگذاري در نيروي انساني ناچيز بوده, بازدهي توليد در سطح پايين باقي ميماند و تداوم دور باطل را بر زندگي معيشتي تحميل ميكند.
استراتژيهاي مختلف توسعه اقتصادي
در طول چند دهه اخير, كشورهاي مختلف جهان, متناسب با شرايط, فرصتها, ساختار حكومتي و فرهنگ اجتماعي خود استراتژيهاي توسعه اقتصادي مختلفي را در پيش گرفتند. اين استراتژيها بطور كامل قابل تفكيك نيستند بلكه طيفي را تشكيل ميدهند كه استراتژيهاي ذيل در آن قرار ميگيرند. بعلاوه بايد گفت كه تقريباً هيچ كشوري بطور شفاف و مشخص هيچ يك از استراتژيها را در پيش نميگيرد (يا حداقل اعلام نميدارد) بلكه اين تحليل كارشناسان و مطالعه سياستها و برنامههاي دولتها است كه مشخص ميكند هر كشور تقريباً كدام استراتژي را انتخاب نموده است (يا به انتخاب او نزديك است).
از جمله استراتژيهاي توسعه اقتصادي بكارگرفتهشده توسط كشورهاي درحالتوسعه (از دهه 1960 تا پايان دهه 1980) ميتوان به اين موارد اشاره كرد [1]:
1. استراتژي پولي
اين استراتژي, بر ارتقاي علايم بازار, به عنوان راهنمايي براي بهبود تخصيص منابع, متمركز است. در عمل, اين استراتژي اغلب در طول دورهاي بحراني بكار گرفته ميشود كه تثبيت و تعديلِ اقتصاديِ عدمتعادلهاي شديد از اولويت بالايي برخوردارند, و نتيجتاً معمولاً معيارهاي بهبود قيمتهاي نسبي همراه با معيارهاي كنترل نرخ افزايش سطح عمومي قيمتها است. اين استراتژي داراي جهتگيري اقتصاد خرد است, اما هدفهاي اقتصاد كلان را دنبال ميكند. وجه اصلي اين استراتژي, اعطاي فضاي گستردهاي به بخش خصوصي است تا در آن به فعاليت بپردازد.
اين استراتژي در آن دسته از كشورهاي جهان سوم بكار ميآيد كه از لحاظ اقتصادي پيشرفتهتر هستند و اتكاي خود را بر صنايع خصوصي قرار ميدهند (در عين حال, كشاورزي نيز به همان اندازه آزاد است تا رشد كند). نكته مهم آن است كه بخش خصوصي به عنوان محور توسعه در نظر گرفته ميشود و نقش ”بخش پويا“ را در اقتصاد به خود ميگيرد و مسؤول ايجاد ارتباط بين بخشهاي عقبمانده و پيشرفته اقتصاد با ديگر بخشهاي اقتصاد ميشود.
نقش دولت به حداقل كاهش مييابد, و در شرايط آرماني, محدود به فراهمآوردن محيط اقتصادي باثباتي ميشود كه در آن بخش خصوصي بتواند رشد كند. دولت با استفاده از سياست تثبيت ميكوشد نوسانات اقتصادي را تا آنجا كه مقدور است كاهش دهد, و بدين وسيله, بخش خصوصي را در انجام پيشبينيهاي قابلاتكا و اجراي برنامهريزيهاي دقيق ياري رساند. اساساً روح اين استراتژي غيرمداخلهگرانه است و بر نوآوري و كارآفريني (براي پيشبرد اقتصاد) استوار است.
از جمله كشورهايي كه چنين استراتژي را در اين دوره در پيش گرفتند ميتوان به شيلي و آرژانتين اشاره كرد.
2. استراتژي اقتصاد باز
اين استراتژي نگاه به خارج دارد و در بعضي از وجود همچون استراتژي پولي است اما نه در همه آنها. اين استراتژي نيز براي تخصيص منابع, متكي به نيروهاي بازار و بخش خصوصي است (كه نقش برجستهاي را براي آن ايفا مينمايند) اما با تاكيد بر سياستهايي كه مستقيماً بخش تجارت خارجي را تحت تاثير قرار ميدهند مثل سياستهاي نرخ مبادله ارز, مقررات تعرفهاي, سهميهها و موانع غيرتعرفهاي بر تجارت, و سياستهايي كه سرمايهگذاري خارجي و بازگشت سود اين سرمايهگذاريها به خارج را تنظيم ميكنند كه در اين زمينهها متفاوت با استراتژي پولي است.
تجارت خارجي كه اغلب با سرمايهگذاري مستقيم بخش خصوصي خارجي تكميل ميشود, به عنوان بخش پيشتاز يا موتور رشد در نظر گرفته ميشود. استراتژيهايي كه داراي جهتگيري صادراتياند به دنبال استفاده از مزيت نسبي بينالمللي كشور هستند و در همين راستا, به استفاده كارا و اثربخش منابع دست مييابند. فشار رقابت بينالمللي امري حياتي براي اقتصاد تلقي ميشود چون انگيزهاي قوي در توليدكنندگان ايجاد ميكند (كاهش هزينهها, افزايش بهرهوري, نوآوري, بهبود استانداردهاي كيفيت). استراتژي توسعه با سمتگيري خارجي, بايد نه تنها سطح درآمد را ارتقا دهد بلكه بايد بتواند سطح پساندازها و احتمالاً ميزان پساندازها را نيز افزايش دهد. اين امر به نوبه خود, نرخ سريعتر انباشت سرمايه و در نتيجه رشد سريعتر را امكانپذير مينمايد.
اقتصاد باز نه تنها بر روي تجارت خارجي باز است بلكه بر روي حركتها و جابجاييهاي عوامل توليد (يعني سرمايه و كار) نيز باز است. سرمايهگذاري مستقيم خارجي, وامهاي تجاري توسط بانكهاي خارجي و كمكهاي خارجي همگي داراي نقش تعيينكنندهاي هستند. نه صرفاً انتقال بينالمللي سرمايه, بلكه انتقال دانش, فناوري و مهارتهاي مديريتي به كشورهاي جهان سوم نيز به عنوان افزايش بهرهوري تلقي ميشود, چون از اين طريق ميتوان به افزايش سطح توليد و رشد سريعتر درآمدها دست يافت. مهاجرت نيروي كار غيرماهر به عنوان كمكي درجهت كاهش بيكاري (نه مهاجرت نيروي كار متخصص و ماهر, يعني فرار مغزها) داراي تاثير مثبت در افزايش درآمد نيروهاي موجود است.
منطقاً نبايد ”عدم وجود تبعيض درمقابل صادرات“ را از ”عدم وجود تبعيض در مقابل ورود سرمايهگذاري خارجي“ جدا دانست, چون يك محيط حفاظتشده در مقابل واردات, باعث جذب سرمايههاي خارجي در بخشهاي نامناسب و كاهش مقدار آن در بلندمدت ميشود (بدليل كمتربودن گزينههاي پيش روي سرمايهگذاران). بعلاوه وجود يك نرخ مبادله ارز متعادل (يا به طور كليتر نبود سياستهاي حمايتي در مقابل صادرات) باعث تضمين هرچهبيشتر جذب وامهاي خارجي به بخشهاي مولد و بارور خواهد شد. برخلاف استراتژي پولي, يك استراتژي توسعه با سمتگيري خارجي, حاكي از نقش فعال دولت است. از دولت انتظار ميرود كه علاقمند به دستيابي به قيمتهاي صحيح (واقعي), بخصوص قيمتهاي كليدي نرخ مبادله ارز, نرخهاي بهره, و نرخ دستمزد باشد (وجه مشترك با استراتژي پولي). در اقتصادي كه نيروي كار فراوان دارد, استراتژي داراي سمتگيري صادرات ”كار-بر“ (متكي بر نيروي كار) خواهد بود و نتيجتاً تاثيري مثبت بر كاهش فقر و نابرابري خواهد گذاشت. اگر ارتباطات مابين بخش تجارت خارجي و ديگر بخشهاي اقتصادي كشور قوي باشد, يك بخش صادراتي روبهگسترش موجب ايجاد فعاليت در سراسر اقتصاد خواهد بود (در غير اينصورت تنها يك بخش تحت سلطه خارجي خواهد بود).
3. استراتژي صنعتيشدن
در اين استراتژي نيز همچون استراتژي قبلي, تاكيد بر رشد است اما ابزار دستيابي به رشد, گسترش سريع بخش صنعت است. برخلاف استراتژي پولي, توجه بيواسطه معطوف به كارآيي كوتاهمدت در تخصيص منابع نيست بلكه شتاب نرخ كلي رشد توليد ناخالص داخلي موردتوجه است. اين امر از سه طريق حاصل ميشود: (1) توليد كالاهاي مصرفي صنعتي عمدتاً براي بازارهاي داخلي (پشت ديوارهاي بلند تعرفهاي), (2) تاكيد بر توسعه صنايع توليدكننده كالاهاي سرمايهاي (معمولاًتحت اداره و هدايت دولت), (3) سمتگيري سنجيده بخش صنعت به سمت صادرات (تركيبي از برنامهريزي ارشادي و كمكهاي مستقيم و غيرمستقيم دولتي).
استراتژيهاي صنعتيكردن در عمل مايل به بالابردن سطح تشكيل سرمايه, دستيابي به فناوريهاي نوين (كه اغلب سرمايهبر هم هستند), و به دنبال آن, ترغيب رشد چند منطقه شهري بزرگ هستند. گسترش شهرنشيني و درپيشگرفتن استراتژي صنعتيشدن به همراه هم روي ميدهند. دخالتهاي دولت در تعقيب اهداف, غالباً زياد است اما شكل آن وابسته به انتخاب يكي از سه طريق فوق است. در واقع از دخالت دولت حمايت ميشود با اين توجيه كه موجب رشد سريعتر ميشود. اين دخالت با هدف بالابردن سطح توليد طراحي ميگردد, نه بخاطر افزايش كارآيي تخصيص منابع يا تغيير توزيع درآمد و ثروت به نفع گروههاي كمدرآمد.
فرضيه اساسي اين است كه ميزان پسانداز تابعي صعودي از سطح درآمد خانوار است و از اين رو هرچه درجه نابرابري بيشتر باشد, سطح پساندازهاي كل بيشتر خواهد بود, يعني تحت اين استراتژي, به توزيع درآمد به عنوان ابزاري نگريسته ميشود كه هدف آن انتقال توزيع درآمد به سوي گروههاي متمايل به پسانداز بالا است. اعتقاد نيز بر اين است كه اين روش سرمايهگذاري, آسانتر تامين مالي ميشود و رشد شتاب خواهد گرفت و درنهايت فقرا از اين فرآيند منتفع خواهند شد (زماني كه ثمرات رشد پخش شود و به سمت فقرا بازگردد).
4. استراتژي انقلاب سبز
كانون توجه اين استراتژي رشد كشاورزي است. يكي از اهداف اين استراتژي, افزايش عرضه غذا (بويژه غلات و حبوبات) به عنوان مهمترين كالاهاي دستمزدي است. عرضه فراوان اين محصولات, قيمت نسبي غذا را كاهش داده و در نتيجه باعث كاهش هزينههاي پايه كار خواهد شد. هزينههاي پايينتر هر واحد كار, باعث افزايش سطح عمومي سود در فعاليتهاي غيركشاورزي شده و اين امر باعث افزايش پساندازها, سرمايهگذاري و نرخ بالاتر رشد همهجانبه خواهد شد.
دومين هدف اين استراتژي, كمك مستقيم به صنعت است (بويژه صنايعي كه در مناطق روستايي قرار دارند) كه از طريق برانگيزاندن تقاضا براي نهادههاي كشاورزي, كالاهاي سرمايهاي واسطهاي (كود, تلمبه آبياري, مواد ساختماني) و بوسيله ايجاد يك بازار بزرگتر براي كالاهاي مصرفي ساده كه در حومه شهرها مورداستفاده قرار ميگيرند (دوچرخه, راديو و ...) صورت ميگيرد. بسياري از اين صنايع, ”كار-بر“تر از صنايعي هستند كه در استراتژي صنعتيشدن ترغيب و توصيه ميشوند و به همين خاطر, فرصتهاي اشتغال بيشتري را هم در مناطق روستايي و هم شهري ايجاد ميكنند.
عامل كليدي شتابدهنده به رشد كشاورزي در مناطق روستايي, رشد فني (فناورانه) است. تاكيدات بهنسبه كمتري روي تغييرات نهادي, اصلاحات حقالاجارهها, توزيع مجدد زمين يا مشاركت مستقيم و بسيج جمعيت روستايي ميشود. در عوض, تاكيدات بيشتري روي تنوع محصولات اصلاحشده, استفاده بيشتر از كود شيميايي و ديگر نهادههاي جديد, سرمايهگذاري در سيستمهاي آبياري, تحقيقات كشاورزي بيشتر, و ارايه خدمات ترويجي و اعتباري بهتر است. بنابراين اين روش داراي سمتگيري فنسالارانه است.
هدف عمده اين استراتژي, كاهش فقر توده مردم از طرق مختلف است: اول اينكه تصور آن است فقرا مستقيماً از فراواني بيشتر غذا منتفع ميشوند. دوم اينكه بهخاطر افزايش توليدات كشاورزي, اشتغال بيشتري در كشاورزي بوجود خواهد آمد. سوم اينكه بهخاطر كشش درآمدي, تقاضاي بيشتري براي اقلام مصرفي غيرغذايي ايجاد ميشود كه باعث ايجاد مشاغل بيشتري در زمينههاي غيركشاورزي و صنايع شهري خواهد شد. چهارم اينكه بخاطر ”كار-بر“بدون فوقالعاده اين استراتژي, دستمزدهاي واقعي هم در شهرها و هم در مناطق غيرشهري افزايش مييابد كه اين امر نهايتاً منجز به توزيع برابرتر درآمد خواهد شد.
5. استراتژي توزيع مجدد
ميتوان گفت اين استراتژي از جايي آغاز ميشد كه استراتژي انقلاب سبز خاتمه مييابد, يعني با هدف مستقيم بهبود توزيع مجدد درآمد و ثروت. اين استراتژي با اولويتدهي به ضوابطي كه مستقيماً گروههاي كمدرآمد را منتفع ميسازد, براي برخورد رودرو با مساله فقر طراحي شده است. سه رويكرد در اين استراتژي وجود دارد: نخست, تاكيد بر ايجاد اشتغال بيشتر يا اشتغالزايي توليدي بيشتر براي طبقات فقير و زحمتكش؛ دوم, توزيع مجدد بخشي از درآمد اضافي حاصل از رشد كشور بين فقرا؛ و سوم اولويتدهي به تامين نيازهاي اساسي (غذا, لباس, مسكن و برنامههاي بهداشتي و آموزش و پرورش ابتدايي و متوسطه توسط دولت) كه به طور ضمني قدرت سياسي و اقتصادي بيشتري را دراختيار فقرا قرار ميدهد. تصور غالب اينست كه اين استراتژي نيازمند توزيع مجدد داراييهاي مولد (بويژه اصلاحات ارضي) است. بعلاوه بايستي مشاركت فقرا در اداره جامعه را افزايش داده و آنان را در قالب گروههاي اجتماعي و سياسي (فشار) سازماندهي كرد.
اين استراتژي در واكنش نسبت به شكست استراتژيهاي رشدمحور در كاهش تعداد فقرا يا ارتقاي سطح زندگي آنان ظهور نموده است. هدف اصلي اين استراتژي بهبود توزيع درآمد و ثروت از طريق مداخله مستقيم دولت است: اولويتدهي به نياز فقرا و ايجاد جامعهاي عادلانهتر. اين استراتژي شامل پنج عنصر اصلي است:
الف) توزيع مجدد داراييهاي اوليه (عمومي),
ب) ايجاد نهادهاي محلي براي جلب مشاركت مردم در فرآيند توسعه,
پ) سرمايهگذاري فراوان و سنگين در سرمايه انساني كشور,
ت) يك الگوي اشتغالزاي توسعه,
ث) رشد سريع و پايدار درآمد سرانه كشور.
بعلاوه بايد گفت كه برخلاف استراتژي پولي و صنعتيكردن, فرض طرفداران استراتژي توزيع مجدد اينست كه لزوماً تضاد يا ارتباطي مابين سياستهاي توزيع عادلانهتر درآمد و ثروت در جامعه, و سياستهاي شتاببخشي به رشد وجود ندارد.
6. استراتژي سوسياليستي توسعه
وجه تمايز اين استراتژي با ديگر استراتژيها در كمرنگبودن نقش مالكيت خصوصي توليد است. تقريباً تمامي شركتهاي بزرگ, دولتي هستند و شركتهاي كوچك و متوسط ميتوانند براساس اصول تعاونيها سازماندهي گردند و به فعاليت بپردازند. مالكيت خصوصي تنها در كسبوكارهاي كوچك (خدماتي يا فروشگاهي) وجود دارد. در كشاورزي نيز, مزارع دولتي, اشتراكي, تعاوني و جمعي وجود دارند, هرچند در بعضي كشورها همچون چين, زميني كه مالكيت جمعي دارد منفرداً توسط خانوارهاي روستايي مورد كشت قرار ميگيرد.
مالكيت دولتي و اشتراكي داراييهاي مولد معمولاً با برنامهريزي متمركز اغلب فعاليتهاي اقتصادي همراه است. از بعد تاريخي, اكثر برنامهريزيها برحسب كالاها و
برچسب های مهم
تأثیر کاربرد نرم افزارهای حسابرسی به انجام عملیات حسابرسی
چکیده
این تحقیق با عنوان (بررسی تاثیر کاربرد نرم افزارهای حسابرسی برانجام عملیات حسابرسی در مجموع شرکتها و موسسات حسابرسی آستان قدس رضوی) به دنبال بررسی تاثیر نرم افزار حسابرسی سازمان بازرسی و حسابرسی استان قدس رضوی بر عملیات حسابرسی از جنبه های کارایی و اثر بخشی و همچنین چگونگی تاثیر گذاری آن برهزنیه های حسابرسی می باشد.
در این رابطه سه سوال مطرح گردید در سوالات اول و دوم تحقیق این موضوع مطرح شد که آیا بکارگیری نرم افزارههای حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکت ها و موسسات کوچک و متوسط و بزرگ آستان قدس رضوی مجب افزایش کارایی شده است یاخیر .
همچنبن در سوال سوم تحقیق این پرسش مورد بررسی قرار گرفت که آیا بکارگیری نرم افزار حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکتهاو موسسات آستان قدس رضوی موجب کاهش هزینه های حسابرسی شامل هزینه برسنلی وسربار گردیده است یا خیر .
به منظور بررسی سوالات اول و دوم تحقیق برسشنامه ای آماده گردیدو از48 نفر از حسابرسی سازمان که با نرم افزارحسابرسی آن آشنایی متوسط به بالا داشتند نظرسنجی به عمل آمد .سوال سوم تحقیق نیز با توجه به اسناد و مدارک شرکت ها و موسسات اقتصادی و غیر اقتصادی مورد بررسی قرار گرفت .
تنتایج بررسی سوالت اول و دوم تحقیق حاکی از آن است که نرم افزارحسابرسی سازمان ازلحاظ کارایی در طبقه شرکت وموسسات کوچک .دارای کارایی کمی مناسب می باشد و درطبقه شرکت هاو موسسات متوسط و بزرگ کارایی نسبتا مناسبی دارد وهمچنین از جهت اثر بخشی در طبقه شرکتها و مسسات کوچک اثر بخشی ضعیفی دارد و در شرکتها وموسسات متوسط و بزرگ دارای اثر بخشی کمی مناسب است
در مجموع این تنیجه حاصل گردید که بکارگیری نرم افزازهای حسابرسی سازمان در عملیات حسابرسی شرکت ها و موسسات کوچک. متوسط. بزرگ آستان قدس رضوی موجب ارتقا کارایی و اثربخشی شده است
همچنین نتایج بررسی مربوط به سوالات سوم نشان می دهد بکارگیری این نرم افزار موجب کاهش
هزینه های حسابرسی گردیده است .
مقدمه
فناوری اطلاعات بر تمام وجوه عملیات سازمانهای امروزی تاثیر داشته است اما بیش از هر چیز ....های اطلاعات حسابداری را دستخوش تغییرات جدی نموده است . به لحاظ ...فرایند حسابرسی به شکل دستی انجام می گرفت و زمان زیادی صرف عملیات حسابرسی می شده است . اما استفاده حسابرسان از تکنیک های رایانه ای سبب شده است تا انان بتوانند همان فرایند را با سرعت و کارایی بیشتری انجام دهند و نیز در وقت و هزینه صرفه جویی کنند.
1. حسابرسی سیستم های رایانه ای است که به بررسی رابطه حسابرسان با سیستم های رایانه ای حسابداری می پردازد و نحوه حسابرسی این سیستم ها را توضیح می دهد
2. حسابرسی به کمک رایانه است که به بررسی بکارگیری رایانه در عملیات حسابرسی می پردازد
انچه در این تحقیق در نظر گرفته شد مورد اخیر می باشد.
تشریح و بیان موضوع
موسسات حسابرسی نیز همراه با توسعه اقتصادی در کشورها باید از روش های نوین از جمله استفاده از نرم افزارهای رایانه ای بهره ببرند.استفاده از ایننرم افزار ها این امکان را فراهم می اورد تا رایانه در زمینههایی همچون اماده کردن کاربرگ های حسابرسی ، گرد اوری فرم ها ، مستند سازی امور حسابرسی و....به حسابرسان یاری می رساند به این امید که بتوانکارایی و اثر بخشی عملیات حسابرسی را ارتقا داد.و با کاهش زمان میزان هزینه را نیز کاهش داد .
این سوال همیشه مطرح بوده است که آیااستفاده از این نرم افزار ها در امور حسابرسی شرکتها موجب ارتقا کارایی و اثربخشی حسابرسی می شود؟
آیابکار گیری این نرم افزارها سبب کاهش هزینه های موسسات حسابرسی می گردد؟
به منظور یافتن پاسخ پرسشهای مذکور در این تحقیق به مطالعه موردی در سازمان حسابرسی آستان قدس رضوی و بررسی نحوه عمل نرم افزار های حسابرسیبر عملیات حسابرسی پرداخته شده است.
هدف و علت انتخاب موضوع
توسعه اقتصادی کشور ها و نیاز به حسابرسی سالانه صورتهای مالی شرکتها باعث شده است تا فعالیتهای حسابرسی گسترش یافته و رقابت بین موسسات حسابرسی افزایش یابد بنابر این موسسات حسابرسی به دنبال راهکار نوینی هستند تا بهای تمام شده قراردادهای حسابرسی را کاهش داده و اثر بخشی ان را افزایش دهند
در این راستا شاهد طرح نرافزارهایی هستیم که به عملیات حسابرسی کمک می کنند و اثر بخشی ان ها را افزایش می دهند ولی در راه استفاده مکانیزه عملیات حسابرسی موانعی نیز وجود دارد از جمله:
1. هزینه های بالای مکانیزه شدن
2. ابهام موجود در مورد منافع بکارگیری سیسیتم ها
3. سایر موانع از جمله عدم اگاهی کافی حسابرسان از سیستم های نرمافزاری
و در نهایت این سوال مطرح می شود که "آیامکانیزه شدن در مجموع به صرفه موسسات است ؟"چه هز لحاظ مالی و چه اثر بخش و کارایی ؟
باتوجه به گستردگی سیتم های رایانه ای حسابرسی در جهان تحقیقانی در این زمینه به عمل امده است در بخش سوم کتاب "کاربرد تکنیکهای رایانه ای حسابرسی با استفاده از میکرورایانه ها "
با عنوان "موانع موجود بر استفاده از نرم افزارهای حسابرسی " امده است که بسیاری از حسابرسان که با سیستم های روزامد اشنایی نداشته اند هر گز از نرمافزارهای حسابرسی استفاده نمی کنند سایر حسابرسان که سعی کرده اند از این روشاستفاده کنند شکست پر هزینهای زا تجربه کرده اند به طوریکه تمایل به تجربه ای دوباره ندارند علل این امر اینگونه بیان شده است :
1. فقدان اثربخشی هزینه
2. پیچیدگی های فنی
3. فقدان تجربه اموزش کافی
4. سایر موارد از جمله نگرانی صاحبکار از در مورد امنیت اطلاعات
در نهایت می توان به تاثیر غیر قابل انکار رایانه ها در صحنه عملیات حسابرسی و حسابداری اشاره کردکه در قرن اخیر بیش از پیش گسترش داشتهاست به طوریکه ر.شهای گذشته را به طور کلی دگرگون کرده است که البته به علت هزینه جاری بالا و ضرورت سرمایه گذاری اولیه بالا و پیچیدگی سخت افزاری رایانه ها و عدم تمایل سازمانهای کوچک و متوسط و حتی برخی از شرکتهای بزرگ مبنی بر استفاده از رایانه ها و در برخی موارد فراهم نبودن امکان استفاده ازاین سیستم ها مزید علت شده است.
لذا با توجه به تحقیقات انجام شده و مسائل بیان شده مطالعه اثار نرم افزارهای حسابرسی ضروری به نظر می رسد .
در مورد رسیدگی به نرم افزارها ی حسابرسی آستان قدس هم باید گقت که به عنوان مجموعه شرکتها در خراسان رضوی مطرح است دانشگاه امام رضا (ع) نیز از این جمله شرکتها است بر آن شدیم تا به بررسی این مطلب بپردازیم
امید است با حمایت مسئولین مربوط و عنایت خاص حضرت رضا(ع) به این مهم دست یابیم .
روش تحقیق
تحقیق مذکور از نظر هدف تحقیق کاربردی محسوب می گردد ازنظر نحوه گردآوری داده ها تحقیق حاضر از نوع توصیفی (غیر آزمایشی) است . از نگاهی دیگر این تحقیق پیمایشی وبررسی موردی می گردد.
در این پزوهش پس از مطالعه کتب و تحقیقات مختلف و گفتگو با اساتید و حسابرسان اهداف کارایی و اثر بخشی در عملیات حسابرسان که مرتبط با نرم افزار های حسابرسی می باشند شناسلیی شد و پرسشنامه ای جهت بررسی سوالات اول و دوم تحقیق طراحی گردید.
اساتید معتقد بودند که تاثیرگذاری نرم افزار حسابرسسی سازمان بر کارایی و اثر بخشی عملیات حسابرسی ممکن بنا به نوع حجم شرکت و موسسه حسابرسی شونده متفاوت باشد به همین دلیل پیشنهاد نمودند که در انجام این تحقیق شرکت ها و موسسات حسابرسی از لحاظ حجم عملیات حسلبداری و حسابرسی به سه طبقه به شرکتها و موسسات کوچک .متوسط و بزرگ تقسیم شوند وتاثیر گذاری نرم افزارهای حسابرسی در هریک از این سه طبقه به طور جداگانه مورد بررسی قرار میگردد بنار این از حسابرسان پاسخ دهنده خواسته شود تا با توجه به هریک از این سه طبقه به هر یک از این سه طبقه به هر پرسش پرسشنامه پاسخ لازم را بدهند .
جهت بررسی سوالات سوم تحقیق ازاسناد ومدارک و نظر خواهی از اساتید استفاده شده است .
وبابررسی هزینه های سازمان در طول دوره زمانی مورد نظر بررسی های لازم انجام شد
طرح مساله
سوالات تحقیق
سوالات اصلی
1. آیابه کارگیری نرم افزار های حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکتها و موسسات آستان قدس موجب افزایش کارایی شده است ؟
2 .آیابه کارگیری نرم افزار های حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکتها و موسسات آستان قدس موجب افزایش اثر بخشی شده است ؟
3. آیابه کارگیری نرم افزار های حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکتها و موسسات آستان قدس موجب کاهش هزینه های حسابرسی شده است ؟
بر پایه اطلاعاتی که تا این قسمت محقق گردیده است و سوالات مطرح شده در رابطه با موضوع مورد نظر فرضیه ای به شرح زیر به ذهن محققین متبادر گشته است
"نرم افزار های حسابرسی بر انجام عملیات حسابرسی موثر است "
بر مبنای فرضیه بالا فرضیه های فرعی به شرح زیر مطرح می گردد:
1. بین کاربرد نرم افزار های حسابرسی و افزایش میزان کارایی عملیات حسابرسی شرکتهای کوچک رابطه معکوس وجود دارد.
2. بین کاربرد نرم افزار های حسابرسی و افزایش میزان کارایی عملیات حسابرسی شرکتهای متوسط رابطه ای وجود ندارد .
3. بین کاربرد نرم افزار های حسابرسی و افزایش میزان کارایی عملیات حسابرسی شرکتهای بزرگ رابطه مستقیمی وجود دارد .
4. بین کاربرد نرم افزار های حسابرسی و افزایش میزان اثربخشی عملیات حسابرسی شرکتهای کوچک رابطه معکوس وجود دارد.
5. بین کاربرد نرم افزار های حسابرسی و افزایش میزان اثربخشی عملیات حسابرسی شرکتهای متوسط رابطه ای وجود ندارد .
6. بین کاربرد نرم افزار های حسابرسی و افزایش میزان اثربخشی عملیات حسابرسی شرکتهای بزرگ رابطه مستقیم وجود دارد.
7. بین کاربرد نرم افزار های حسابرسی و افزایش میزان هزینه عملیات حسابرسی شرکتهای کوچک رابطه وجود ندارد.
8. بین کاربرد نرم افزار های حسابرسی و افزایش میزان هزینه عملیات حسابرسی شرکتهای متوسط رابطه وجود دارد .
9. بین کاربرد نرم افزار های حسابرسی و افزایش میزان هزینه عملیات حسابرسی شرکتهای بزرگ رابطه معکوس وجود دارد .
10. بین کاربرد نرم افزار های حسابرسی و افزایش میزان هزینه پرسنلی شرکتهای کوچک رابطه وجود ندارد.
11. بین کاربرد نرم افزار های حسابرسی و افزایش میزان هزینه پرسنلی شرکتهای متوسط رابطه وجود دارد .
12. بین کاربرد نرم افزار های حسابرسی و افزایش میزان هزینه پرسنلی شرکتهای بزرگ رابطه معکوس وجود دارد .
قلمرو تحقیق
قلمرو مکانی تحقیق
قلمرو مکانی تحقیق سازمان بازرسی وحسابرسی آستان قدس رضوی می باشد این سازمان که به عنوان یک موسسه حسابرسی مشغول فعالیت است در 83 برای اولین با ر تجربه رایانه ای کردن بخشی از عملیات حسابرسی خود را توسط این نرم اافراز انجام داده است ودر سال 84 نیز این تجربه را در محیط 29 شرکت و موسسات اقتصادی و شرکتها وموسسات غیر اقتصادی تقسیم می گردند.
قلمرو زمانی تحقیق
با شروع ترم جاری و اغاز درس روش تحقیق و ماخذ شناسی بعد ازطی مباحث ابتدایی زیرنظر استاد گرامی جناب اقای یاراحمدی و انتخاب موضوع شروع به انجام قسمت کتابخانه ای تحقیق و مشاوره با اساتید فن گردید سپس با تهیه پرسشنامه و توزیع بین حسابرسان وارد مرحله میدانی تحقیق شدیم در مرحله اخر پس از تجزیه و تحلیل داده ها به نتیجه گیری و پیشنهادات سازنده ختم شد.
قلمروی زمانی تحقیق برای شرکتها و موسسات اقتصادی سالهای 81 تا83 (سال هایی که عملیات حسابرسی به شکل دستی صورت می گرفته است ) و سالهای 84و85 (سالهای که عملیات حسابرسی
به شکل مکانیزه بوده است ) همچنین قلمروی زمانی تحقیق برای شرکتها و موسسات غیر اقتصادی سال 82 (سیستم دستی حسابرسی ) و سال 84 (سیستم مکانیزه حسابرسی ) می باشد
تعریف عملیاتی واژه ها
نرم افزار :دستورالعمل مناسب هر برنامه را که تشکیل فایل هایی میدهد تا این برنامه در داخل سخت افزار کار خاصی را انجام دهد
نرم افزار حسابرسی:هرگونه برنامه رایانه ای که بتوان از ان برای تامین اطلاعات مورد که بتوان از ان برای تامین اطلاعات مورد نیاز حسابرسی استفاده کرد
حسابرسی رایانه ای:فرایند کاربرد هر نوع سیستم مبتنی بر تکنولوژی اطلاعاتی در راستای کمک به حسابرسان در فرایند برنامه ریزی اجرا کنترل و هدایت عملیات حسابرسی است.
تکنیک های رایانه ای حسابرسی:بکارگیزی هرنوع فناوری خهت کمکم به تکمیل عملیات حسابرسی
اثربخشی:بر اساس تعریف کمیته حسابرسی عملیات سازمان حسابرسی "میزان دستیابی به هدفها خوانده می شود و یا اینکه اثر بخشی سازمان عبارت است از ان درجه یا میزان از هدفها ی سازمان که تحقق می یابد
کارایی :عبارت است از میزان منابع مصرف شده و نتایج بدست امده و یا بر اساس بیان کمیته حسابرسی عملیات کارا عملیاتی است که با استفاده از روشهای بهینه حداکثر بازده را با حداقل داده (منابع )تامین می کند.
سیستم کنترل داخلی : مجموعه سیاستها و رویه هایی که مدیریت واحد اقتصادی یزای دستیابی به هدفهای خود به کار می گیرد هدف مدیریت عبارت از حصول نسبی اقتصادی از اداره امور اقتصادی به گونه ای اثر بخش و منظم است.
خطر حسابرسی :یعنی احتمال این که حسابرس نسبت به صورتهای مالی حاوی اشتباه یا تحریف با اهمیت نظر حرفه ای مناسب اظهار نکند .
سازمان : سازمان بازرسی و حسابرسی آستان قدس رضوی
محدودیت های تحقیق
1. از آنجا که اطلاعات مربوط به بررسی از طریق پرسشنامه کتبی است از این رو نتایج حاصله دارای محدودیت ذاتی پرسشنامه کتبی می باشد
2. با توجه به این که سازمانهای مذکوردر سالهای اخیر اقدام به مکانیزه کردن عملیات خویش توسط نرم افزارهای حسابرسی نموده است بنابر این تجربه کم در استفاده ار این نرم افزار از محدودیت های این تحقیق محسوب می شود
3. با توجه به تکمیل نشدن عملیات حسابرسی در سال جاری محدودیتی برای بازه زمانی تحقیق ایجاد گردیده است
مقدمه
از زمانی که رایانه نقش موثری را در پردازش اطلاعات ایفا نموده حسابرسان نیز مجبور شدند تا عملیات حسابرسی را در محیط رو به گسترش اطلاعات انجام دهند. لذا شاهد آنیم که روش ها و رویه های حسابرسی مورد تاثیر و تغییر قرار گرفته است همچنین با توجه به تاثیرفزاینده گزارش حسابرسی شرکت ها بر ثبات بازارهای مالی، در سال های اخیر تلاش های گسترده ای درجهت ارتقاء اثر بخشی عملیات حسابرسی صورت گرفته است در این راستا و با هدف بالا بردن اثر بخشی عملیات حسابرسی ، ابزارها و تکنیک هایی طراحی گردیده است که حسابرسان بتوانند بدین وسیله عملیات حسابرسی خود را به کمک رایانه انجام دهند که اصطلاحا « تکنیک های رایانه ای حسابرسی » نامیده می شوند.
به منظور یاری حسابرسان در انجام حسابرسی صورت های مالی در محیط فناوری اطلاعات بسیاری از انجمن ها و متولیان امر حسابداری و حسابرسی بیانیه های و رهنمودهایی صادر نموده اند.
به عنوان مثال در سال 1948 انجمن حسابداران رسمی آمریکا بیانیه شماره 48 استاندارهای حسابرسی را با عنوان « تاثیرات پردازش رایانه ای در بررسی صورت های مالی » منتشر نمود. این بیانیه حسابرسان را تشویق به استفاده از تکنیک های رایانه ای حسابرسی می نماید.
مدیران حسابرسی دائما تحت فشار هستند تا به کارایی عملیات حسابرسی همچون اثر بخشی آن نیز توجه نمایند.
در این فصل ابتدا به مرور مبانی نظری تحقیق پرداخته شده سپس پیشینه تحقیق شامل تحقیقات داخلی و خارجی مورد بررسی قرار گرفته اند و در انتها مدل نظری پژوهش بیان شده است.
بخش اول : مروری بر مبانی نظری
حسابرسی و ضرورت بکارگیری رایانه
نوعی از حسابرسی که در این تحقیق مدنظر می باشد رسیدگی به صورت های مالی یک شرکت توسط یک موسسه حسابرسی است این نوع حسابرسی عبارت است از بازرسی مدارک حسابداری و سایر شواهد زیر بنای صورت های مالی آنچه که مبنای گزارش حسابرسی را فراهم می آورد.
رسیدگی های حسابرسان مستقل می باشد بنابراین حسابرسان هرگز بدون اجرای رسیدگی ، نسبت به مطلوبیت ارائه صورت های مالی اظهار نظر نمی کنند.
امروزه رایانه به ابزاری تبدیل شده که توانسته است وظایف روزمره حسابداری رابا سرعت و دقتی بی سابقه انجام دهد. رایانه تهیه اطلاعاتی را ممکن ساخته است که فراهم کردن آن در گذشته به دلیل زمان و هزینه آن، امکان پذیر نبوده است زمانیکه صاحبکار مدارک حسابداری خود را توسط یک سیستم پیچیده رایانه ای تهیه و نگهداری می کند حسابرسان اغلب استفاده از رایانه را برای اجرای بسیاری ازروش های رسیدگی خود مفید لازم می بینند (میگز و همکاران 1375)
ضرورت بکارگیری رایانه در امر حسابرسی در استاندارد های بین المللی حسابرسی اینگونه بیان شده است« در برخی از سیستم های حسابداری که در آنها از سیستم رایانه ای برای پردازش های با اهمیت کاربردی استفاده می شود ممکن است کسب برخی از اطلاعات مورد نیاز بدون کمک گرفتن از رایانه برای حسابرسی دشوار یا غیر ممکن است (کمیته بین المللی رویه های حسابرسی 1385)
دیویس و همکارانش نیز معتقدند که انجام برخی عملیات حسابرسی بدون استفاده از رایانه مشکل یا غیر ممکن خواهد بود. آنان اظهار داشتند که جنبه فنی می توان تمام رکوردهای پایگاه های اطلاعاتی رایانه را چاپ کرده و بدون استفاده از رایانه به آنها رسیدگی کرد اما در بیشتر موارد به دلیل حجم زیاد اطلاعان این کار عملی نیست به عنوان مثال در یک شرکت بزرگ که روزانه هزاران فروش داشته است.
رسیدگی دستی به چنین حجمی از اطلاعات از لحاظ زمان وکار مورد نیاز موانعی را در بر خواهد داشت (دیویس و همکاران 1384)
شیوه های مختلف انجام حسابرسی
حسابرسان می توانند حسابرسی را به دو شیوه زیر انجام دهند.
1- حسابداری از طریق دور زدن رایانه
2- حسابرسی درونی رایانه
1. حسابرسی از طریق دور زدن رایانه :
ابتدا اطلاعات ورودی به رایانه داده می شود
شيوه هاي مختلف انجام حسابرسي
حسابرسي مي توانند، حسابرسي را به دو شيوه زير انجام دهد .
1- حسابرسي دروني رايانه
2- حسابداري از طريق دورزدن رايانه
1. حسابرسي از طريق دور زدن رايانه 1: ابتدا اطلاعات ورودي به رايانه داده مي شود و خروجي آن بدست مي آيد، سپس خروجي را با خروجي مورد انتظار مقايسه مي كنيم. در اين روش به رايانه عنوان يك جعبه سياه 2 نگريسته مي شود . در اين شيوه، حسابرسان به روش هاي سنتي و شيوه دستي ، اطلاعات سيستم حسابداري را حسابرسي مي نمايند.
مهمترين مزاياي اين روش عبارتند از :
∙ بهاي تمام شده كم
∙ نياز به مهارت فني در سطح پايين
∙ قابليت درك آسان آن براي كليه كاربران
2. حسابرسي دروني سيستم هاي رايانه اي 3: كسب مهارت بيشتر در استفاده از رايانه در انجام امور حسابداري حسابرسي ، حسابرسان عصر جديد از رويكرد « درون كاوي» نظام هاي صاحبكار به جاي « دور زدن» آن بهره مي گيرند. بنابراين در مواردي كه كنترل هاي اطلاعات ورودي و خروجي و پردازش، در داخل سيستم هاي رايانه اي انجام مي گيرد، حسابرسان براي تشخيص مؤثر بودن كنترل ها بايد رعايت آنها را مستقيماً آزمايش كنند. اين نوع استفاده از رايانه براي حسابرسي سيستم هاي رايانه اي را حسابرسي دروني سيستم هاي رايانه اي ( درون كاوي) مي نامند.در ايم شيوه، حسابرسان به كمك تكنيك هاي رايانه اي مي توانند اطلاعات سيستم حسابداري صاحبكار را كه به صورت الكترونيكي مي باشد، رسيدگي نمايند. لذا اين امر باعث مي شود تا در زمان رسيدگي صرفه جويي حاصل گردد، چرا كه بررسي مدارك الكترونيكي به مراتب نسبت به مدارك چاپي يا دستي ، زمان كمتري را مي برد.حسابرسي دروني سيستم هاي رايانه اي به روش هاي گوناگوني مي تواند انجام شود كه برخي از آنها عبارت است از :
∙ تكنيك اطلاعات آزمايشي 1: در اين روش، حسابرس تعدادي تراكنش مجازي براي آزمون كنترل هايي كه ادعا مي شود در سيستم كاربردي وجود دارد ايجاد مي كند. هنگام پردازش اين اطلاعات، حسابرس بايد نتايج اجراي آن كنترلها را بر اطلاعات داده شده مشاهده كند. براساس نتايج اجراي اين اطلاعات آزمايشي، حسابرس مي تواند مؤثر بودن كنترل ها را ارزيابي كند. تحقيقات انجام شده بيانگر استفاده از اين روش در امر حسابرسي مي باشند. به عنوان مثال ، تحقيق مؤسسه تحقيقات استن فورد نشان مي دهد كه 6/26 درصد از مؤسسات مورد بررسي ، از اين روش استفاده نموده اند.
∙ تكنيك پردازش موازي 3: در اين روش ، يك مجموعه از اطلاعات شركت با استفاده از يك برنامه كنرتل شده توسط حسابرس، مجدداً پردازش و نتيجه پردازش حسابرس با نتيج عمليات سيستم شركت مقايسه مي گردد. نكته مهم اين است كه برنامه حسابرسي بايد شامل تمام كنترل هاي مورد نظر مديريت باشد و تمام نتايج پردازش اطلاعات ، و ليست اشكالات سيستم شركت ، بايد مشابه نتايج پردازش موازي باشد.
∙ تكنيك امكانات آزمايش توأم 4: در اين روش كه به نام تكنيك شركت كوچك هم شناخته مي شود، حسابرس يك مجموعه مجازي زا اطلاعات، مانند مشخصات تعدادي كارمند مجازي در سيستم حقوق را در سيستم شركت مي گنجاند تا همراه با اطلاعات واقعي پردازش شود. حسابرس مي تواند با تغير دادن اطلاعات اين مجموعه، مؤثر بودن هر يك از كنترل هاي سيستم را ارزيابي كند. اين تكنيك ، ابزاري مؤثر در جهت انجام حسابرسي سيستم هاي پيچيده مي باشد و همچنين در زمينه حسابرسي سيستم هاي برخط5 كاربرد دارد. تحقيقات انجام شده نشان دهنده اين موضوع مي باشد كه تكنيك مزبور از تكنيك اطلاعات آزمايشي و نرافزار عمومي حسابرسي كاربرد كمتري دارد . به عنوان مثال، تحقيق مؤسسه تحقيقات استن فوري (1977) بيان مي كند كه تنها 5 درصد از مؤسسات مورد بررسي، از اين تكنيك استفاده نموده اند.
انواع تكنيك هاي رايانه اي حسابرسي
تكنيك هاي رايانه اي حسابرسي به دو بخش تقسيم شده اند:
1. تكنيك هايي كه جهت حسابرسي سيستم هاي رايانه اي كاربرد دارند.
2. تكنيك هايي كه براي تجزيه و تحليل داده ها استفاده مي شوند.
همچنين از نگاهي ديگر، بعضي از تكنيك هاي رايانه اي حسابرسي به طور مستقيم سيستم را بررسي مي كنند و برخي ديگر سيستم را به وسيله تحليل اطلاعات پردازش شده، به طور غير مستقيم بررسي مي كنند لازم به ذكر است كه تكنيك هاي رايانه اي حسابرسي را مي توان هم براي اجراي آزمون هاي محتوا و هم آزمون هاي رعايت روشها بكار برد.
منافع بكارگيري تكنيك هاي رايانه اي در فرآيند حسابرسي
طي چند سال گذشته هيئت تدوين استانداردهاي حسابرسي وابسته به انجمن حسابداران رسمي آمريكا توجه زيادي به چگونگي تأثير فناوري اطلاعات بر حسابرسي داشته است. اين هيئت ؟؟؟ بيانه استاندارد حسابرسي شماره 94 را با عنوان « تأثير فناوري اطلاعات بر ارزيابي حسابرسان از كنترل هاي داخلي در فرآيند حسابرسي صورت هاي مالي » را انتشار داد. برخي از جنبه هاي مهم بيانه شماره 94 به شرح زير مي باشد :
∙ چگونگي تأثير اطلاعات بر كنترل هاي داخلي
∙ نحوه نگرش حسابرسان به فناوري اطلاعات
∙ بررسي انواع كنترل هاي فناوري اطلاعات كه در حسابرسي مهم مي باشد.
∙ چگونگي بره گيري حسابرسان از افراد متخصص و ماهر
∙ نحوه شناخت حسابرسان از فرايند گزارشگري مالي (Tucker.2001)
بيانه مذكور استفاده روز افزون از فناوري در عمليات حسابرسي را پيشنهاد مي نمايد.
ملاحظات خاص در بكارگيري استانداردهاي بين المللي حسابرسي اينگونه آمده است كه « اثر بخشي و كارايي روش هاي حسابرسي ممكن است با استفاده از روش هاي حسابرسي به كمك رايانه افزايش يابد.»
صاحبنظران پاكوئيت معتقد اند كه ، تكنيك هاي رايانه اي حسابرسي، حسابرسان را قادر مي سازد تا عمليات حسابرسي را به طور اثر بخش و با اجراي كم هزينه تر آزمون هاي محتوا، هدايت نمايند. همچنين اعتقاد دارند، تكنيك هاي رايانه اي حسابرسي موجب ارتقاء بهروري و كارايي عمليات حسابرسي مي شوند بطوريكه اين تكنيك ها، حسابرسان را قادر مي سازند تا به كمك رايانه، شواهد لازم جهت حسابرسي را گردآوري نمايند.
بنابراين حسابرسان به تكنيك هاي رايانه اي حسابرسي به عنوان ابزاري جهت ارتقاء كارايي و كيفيت عمليات حسابرسي مي نگرند. با بكارگيري اين تكنيك ها، مي تواند به جاي كاربرگ هاي دستي ، كاربرگ هاي رايانه اي تهيه نمود. اين امر باعث شده است:
الف. در هزينه كاغذ مصرفي صرفه جويي گردد. با نگاهي اجمالي به سيستم دستي متوجه مي شويم كه چه مبلغ زيادي از بابت كاغذ مصرفي ، كپي و پرينت هزينه مي شود.
ب- فضاي اشتغالي جهت انبار كاهش يابد. در اين رابطه ، بايد به هزينه هاي اجاره جهت انبار كاغذ اشاره نمود.
ج- با دستيابي رايانه اي و تحت وب به كاربرگ ها مي توان از جابجايي بيهوده كاربرگ ها جلوگيري نمود.
د- از بعد امنيتي ، با بكارگيري كاربرگ هاي رايانه اي مي توان از مواردي همچون خطر دزديده شدن ، آتش سوزي و.... جلوگيري نمود.
انجمن حسابداران خبره انگلستان و ويلز در يكي از نشريات خود، فوايد كلي استفاده از رايانه را ذكر نموده است. همچنين محقق ديگري نيز در تحقيقات خود به مواردي اشاره كرده است كه در مجموع به شرح زير آورده شده است:
1. بهبود در كيفيت و قضاوت حسابرس: اصلي ترين فايده اي كه براي مؤسسات جسابرسي در استفاده از فناوري اطلاعات مطرح مي شود، ارتقاء كيفيت حسابرسي است.
2. بهبود وضعيت رقابتي : شركا و مديران شش مؤسسه بزرگ حسابرسي در مصاحبه هاي خود به حفظ وضعيت رقابتي خود با مؤسسات ديگر تأكيد فراوان داشته اند.
3. افزايش كارايي و كاهش بهاي تمام شده در عمليات حسابرسي: در نشريه آي تي بريفينگ1 انجمن حسابداران خبره انگلستان و ويلز اينگونه آمده است : « براي بسياري از حسابرسان هدف غايي از رايانه اي كردن امور حسابرسي ، بهبود كارايي و بهاي تمام شده مي باشد.»
به طور كل، هدف از رايانه اي كردن حسابرسي، ارتقاء كارايي و اثر بخشي عمليات حسابرسي و كاهش بهاي تمام شده مخاطرات حسابرسي ، بهبود زمان پاسخگويي و كاهش سطح اطلاعات فني لازم براي انجام كار حسابرسي است، به نحوي كه كاركنان كم سابقه تر ، بتوانند وظايفي را كه در حال حاضر به وسيله كاركنان ارشد به مراتب گرانتر انجام مي شود، به عهده گيرند.
ايبج 2 معتقد است كه در صورت استفاده از حسابرسي رايانه اي ، مؤسسات حسابرسي مي توانند حداقل 10 درصد در زمان حسابرسي صرفه جويي كنند. (فرقان دوست 1378)
منافع استفاده از رايانه در امر حسابرسي را اينگونه بيان شده است:
∙ امكان بهبود كيفيت و زمان رسيدگي حسابرسي فراهم مي شود.
∙ حسابرسان به دانش فناوري روز دسترسي مي يابند.
∙ كنترل هاي خودكار مي تواند عمليات تكراري فرآيند حسابرسي را حذف نمايد.
∙ رايانه مي تواند در چد ثانيه، كارهاي مرتب كردن، جستجو و محاسبات را براي مقادير زيادي از اطلاعات انجام دهد.
فناوري هاي نوين اطلاعات سبب حذف و يا كاهش پاره اي از مخاطرات ذاتي سيستم هاي دستي شده است كه در زير به سه نمونه از آن اشاره مي گردد:
1. خطاي انساني : در سيستم هاي دستي نقش انسان در تركيب منابع مورد استفاده سيستم ها بسيار برجسته و كليدي بود. در حاليكه سيستم هاي ماشيني بيشتر به استفاده از منابع خودكار گرايش دارند. رايانه ها در انجام عمليات و محاسبات تعريف شده، به خلاف انسان دچار اشتباه و خطا نمي شوند. اشتباهاتي كه در سيستم دستي صورت مي گرفته مانند خطا در جمع ارقام يك صورتحساب، عدم موازنه دو طرف يك ثبت حسابداري و..... در سيستم هاي مبتني بر فناوري جديد، راه ندارد.
2. فقدان ثبات رويه : در سيستم هاي دستي احتمال بروز اشكالات ناشي از عدم ثبات رويه بسيار زياد است اما وجود ثبات به عنوان مزيتي در سيستم هاي ماشيني مطرح مي باشد. رايانه ها دقيقاً بر اساس برنامه ها و دستورالعمل هاي ثابت و از پيش تعيين شده، همه موارد مشابه در انجام محاسبات و عمليات را با روشي معين و يكنواخت انجام مي دهند و هيچ گونه انحراف از رويه هاي تعريف و تبيين شده در اين سيستم ها وجود ندارد.
3. وجود انگيره براي خلافكاري و خيانت در امانت در ميان عوامل انساني : رايانه ها هيچ گاه داراي انگيزه انجام اعمال خلاف يا خيانت در امانت نيستند در حاليكه كاركنان شركت و اصولاً كاربران سيستم ممكن است با در نظر گرفتن مصالح و منافع شخصي خود، چنين اعمالي را انجام دهند. (عرب مازار يزدي ،1380)
خطرهاي ناشي از كاربرد فناوري اطلاعات1
فناوري نوين اطلاعات به دليل ويژگي هاي خاص خود، زمينه ساز مخاطرات تازه اي براي سازمان ها شده و ويژگي هاي ذاتي سيستم هاي ماشيني عملاً تهديدات تازه اي را متوجه منابع شركت ها به ويژه منابع با ارزش اطلاعاتي آنها ساخته است. در اين بخش به برخي از اين موارد اشاره مي شود:
∙ متمركز بودن داده ها: انبوهي از داده ها در انواع مختلفي از رسانه هاي حامل داده ها نظير ديسك ها و نوارهاي مغناطيسي به صروتي بسيار فشرده ضبط و نگهداري مي شوند. اين امر سبب بروز خطرهايي مي شود كه برخي از آنها عبارتند از :
1. سرقت آسان تر اطلاعات متمركز
2. امكان حذف جمعي اطلاعات
∙ مشكل سال 2000 ميلادي، نمونه اي از مشكلاتي است كه مي تواند در آينده هم پيش آيد. اين مشكل در نتيجه صرفه جويي در ثبت دو رقمي شماره سال ميلادي به جاي چهار رقم، ايجاد شد. هزينه بسياري براي بررسي و حذف اين خطر صرف گرديد. در تاريخ هاي ديگر هم ممكن است مشكلاتي مشابه، ايجاد شود.
∙ ويروس رايانه اي ، يك برنامه رايانه اي است كه هنگام اتصال به شبكه هاي رايانه اي يا هنگام دريافت اطلاعات يا برنامه از طريق دستگاه هاي جانبي، وارد رايانه مي شود و با خرابكاري در سيستم رايانه، موجب بروز انواع خرابي و اشكال مي گردد.
∙ جاسوسي صنعتي، شامل نفوذ غير مجاز به سيستم براي كسب اطلاعات محرمانه شركت است.
∙ خرابكاري در اطلاعات، شامل عملياتي چون دستكاري در صفحات اطلاعات بنگاه در شبكه جهاني يا وارد كردن مطالب موهن در آن صفحات است.
∙ اثبات اعتبار شواهد رايانه اي ، مشكل مي باشد و در مقابل ساختن شواهد تقلبي ، آسان است .
جامعه آماری
تعداد کل حسابرسان پاسخ دهنده که واجد شرایط فوق هستند 48 نفر مباشند از انجا که جامعه آماری این سوالات براساس سه طبقه شرکتهای کوچک متوسط و بزرگ طبقه بندی شده است از تعداد 48 نفر پاسخ دهنده تنها 27 نفر در طبقه شرکتها و موسسات کوچک فعالیت داشته اند جامعه اماری طبقه شرکتها و موسسات متوسط 43 نفر و جامعه اماری شرکتها و موسسات بزرگ 39 نفر می باشد
نمونه آماری
در انجام تحقیق به اندازه نمونه از جامعه آماری انتخاب می شود به دلیل تعداد کم جامعه آماری ما از تمام جامعه اماری برای جمع اوری داده ها استفاده کرده ایم .در واقع در این تحقیق نمونه گیری وجود ندارد و از روش هم شماری برای گرد اوری کل داده های جامعه آماری پرداخته شده است .
سوالات تحقیق
سوال اصلی
2. آیابه کارگیری نرم افزار های حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکتها و موسسات آستان قدس موجب افزایش کارایی شده است ؟
سوالات فرعی
1. آیابه کارگیری نرم افزار های حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکتها و موسسات کوچک آستان قدس موجب افزایش کارایی شده است ؟
2. آیابه کارگیری نرم افزار های حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکتها و موسسات متوسط آستان قدس موجب افزایش کارایی شده است ؟
3. آیابه کارگیری نرم افزار های حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکتها و موسسات بزرگ آستان قدس موجب افزایش کارایی شده است ؟
2 . سوال اصلی
آیابه کارگیری نرم افزار های حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکتها و موسسات آستان قدس موجب افزایش اثر بخشی شده است ؟
سوالات فرعی
1. آیابه کارگیری نرم افزار های حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکتها و موسسات کوچک آستان قدس موجب افزایش اثر بخشی شده است ؟
2. آیابه کارگیری نرم افزار های حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکتها و موسسات متوسط آستان قدس موجب افزایش اثر بخشی شده است ؟
3. آیابه کارگیری نرم افزار های حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکتها و موسسات بزرگ آستان قدس موجب افزایش اثر بخشی شده است ؟
3.سوال اصلی
آیابه کارگیری نرم افزار های حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکتها و موسسات آستان قدس موجب کاهش هزینه های حسابرسی شده است ؟
سوالات فرعی
1. آیابه کارگیری نرم افزار های حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکتها و موسسات آستان قدس موجب کاهش هزینه های حسابرسی شده است ؟
2. آیابه کارگیری نرم افزار های حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکتها و موسسات متوسط آستان قدس موجب کاهش هزینه های پرسنلی شده است ؟
3. آیابه کارگیری نرم افزار های حسابرسی در عملیات حسابرسی شرکتها و موسسات آستان قدس موجب کاهش هزینه های سربار شده است ؟
اطلاعات آماری سوالات اول و دوم تحقیق
برررسی سوالات اول و دوم در سه طبقه از شرکتها و موسسات کوچک متوسط و بزرگ صورت گرفته است از این رو لازم است حسابرسان به هنگام پاسخگویی به پرسش های پرسشنامه تجربه حسابرسی به کمک نرم افزار را در ان طبقه از شرکتها و موسسات داشته باشند تا بتوانند از این تجربه حرفه ای بهره ببرند
به عنوان مثال حسابرسی که تجربه حسابرسی به کمکم نرم افزار ها را فقط در شرکتها و موسسات داشته باشد به هنگام پردازش اطلاعات ،تنها به پاسخ هایی که در طبقه شرکتها و موسسات متوسط داشته است توجه می شود و حتی در صورت پاسخگویی به دو طبقه دیگر به انان توجه نخواهد شد .
در پرسشنامه پرسشی به شرح زیر گنجانده شده تا تعداد حسابرسانی که در هر طبقهاز شرکتها و موسسات کوچک ،متوسط و بزرگ فعالیت داشته اند، مشخص شود تا بتوان جامعه آماری تحقیق را بر اساس هریک از این سه طبقه تعیین نمود.
پرسش : تا کنون در کدام دسته از شرکتها و موسسات ذیل توسط نرم افزار سازمان حسابرسی نموده اید؟
o کوچک
o متوسط
o بزرگ
تعداد حسابرسانی که در طبقه شرکتها و موسسات کوچک فعالیت داشته اند ، 27 نفر می باشد بنابر این جامعه آماری تحقیق در طبقه شرکتها و موسسات کوچک 27 نفر است بع گونه ای مشابه جامعه آماری تحقیق در طبقه شرکتها و موسسات متوسط 43 نفر و در طبقه شرکتها و موسسات بزرگ 39 نفر می باشد .لازم به ذکر است که از تعداد 48 نفر حسابرس پاسخ دهنده 8 نفر عضو جامعه حسابداران رسمی می باشند .
مدررک تحصیلی کارشناسی ارشد کارشناسی کاردانی دیپلم جمع
طبقه شرکتها و موسسات کوچک 3 23 1 0 27
طبقه شرکتها و موسسات متوسط 8 32 2 1 43
طبقه شرکتها و موسسات بزرگ 7 31 0 1 39
جدول 1-4 تعداد حسابرسان به تفکیک مدرم تحصیلی در هر طبقه از شرکت ها و موسسات
ملاحظه می شود که در هر طبقه شرکتها و موسسات کوچک بیش از 96 درصد حسابرسان دارای مدرک تحصیلی کارشناسی و کارشناسی ارشد می باشند . این ارقام در طبقه شرکتها و موسسات متوسط 93 درصد و موسسات بزرگ 97 درصد می باشد.
رشته تحصیلی حسابداری مدیریت اقتصاد جمع
طبقه شرکتها و موسسات کوچک 24 2 1 27
طبقه شرکتها و موسسات متوسط 41 0 2 43
طبقه شرکتها و موسسات بزرگ 36 1 2 39
جدول 2-4 تعداد حسابرسان به تفکیک رشته تحصیلی در هرطبقه از شرکتها و موسسات
مشاهده می شود که در طبقه شرکتها و موسسات کوچک بیش از 88 درصد حسابرسان در رشته حسابداری تحصیل نموده اند.این ارقام در طبقه شرکتها و موسسات متوسط95 درصد و در طبقه شرکتها و موسسات بزرگ 92 درصد می باشد.
رده حسابرسی مدیر سرپرست حسابرس ارشد حسابرس جمع
طبقه شرکتها و موسسات کوچک 4 4 7 12 27
طبقه شرکتها و موسسات متوسط 3 9 9 22 43
طبقه شرکتها و موسسات بزرگ 4 8 8 19 39
جدول3-4 تعداد حسابرسان به تفکیک رده حسابرسی در هر طبقه از شرکتها و موسسات
مدت تجربه در حسابرسی بیش از 15 سال بین 10 تا 15 سال بین 5 تا 10 سال کمتراز 5 سال جمع
طبقه شرکتها و موسسات کوچک 2 9 6 10 27
طبقه شرکتها و موسسات متوسط 2 14 9 18 43
طبقه شرکتها و موسسات بزرگ 2 12 9 16 39
جدول4-4 مدت تجربه در حسابرسی حسابرسان به تفکیک ، در هر طبقه از شرکتها و موسسات
میزان اشنایی حسابرسان با نرم افزار حسابرسی سازمان اشنایی خیلی زیاد اشنایی زیاد اشنایی متوسط جمع
طبقه شرکتها و موسسات کوچک 4 6 17 27
طبقه شرکتها و موسسات متوسط 6 11 26 43
طبقه شرکتها و موسسات بزرگ 6 12 21 39
جدول5-4میزان اشنایی حسابرسات با نرم افزار حسابرسی سازمان در هر طبقه از شرکتها و موسسات
اطلاعات عمومی جامعه آماری سوال سوم تحقیق
جامعه آماری بر اساس سوال سوم تحقیق شرکتها و موسسات حسابرسی شونده ای هستند که عملیات حسابرسی انان در سال 86 به صورت مکانیزه و با کمک نرم افزار حسابرسی صورت گرفته است . تعداد انها 29 شرکت و موسسه می باشد.
تقسیم بندی جامعه آماری بر اساس حجم عملیات
شرکتها و موسسات عضو جامعه آماری ، از نظر حجم عملیات حسابداری و حسابرسی خویش متفاوت است از این جهت شرکتها و موسسات حابرسی شونده به سه دسته کوچک متوسط و بزرگ تقسیم شده اند 4 شرکت موسسه در طبقه کوچک 18 شرکت و موسسه در طبقه متوسط و 7 شرکت و موسسه در طبقه بزرگ قرار گرفته اند .
تقسیم بندی جامعه آماری به شرکت ها و موسسات اقتصادی و غیر اقتصادی
شرکتها و موسسات جامعه آماری از نگاهی دیگر به شرکتها و موسسات اقتصادی و شرکت ها و موسسات غیر اقتصادی تقسیم می شوند .تعداد شرکتها و موسسات اقتصادی 19 شرکت و موسسه می باشند و تعداد شرکتها و موسسات غیر اقتصادی به 10 شرکت و موسسه می رسد.
در جدول (6-4) تعداد این شرکتها و موسسات به تفکیک اقتصادی و غیر اقتصادی و همچنین کوچک ،متوسط و بزرگ اورده شده است همچنین در جدول (1-3) لیست این شرکتها و موسسات به تفکیک مذکور امده است.
شرکتها و موسسات شرکتها و موسسات کوچک شرکتها و موسسات متوسط شرکتها و موسسات بزرگ جمع
شرکتها و موسسات اقتصادی 3 11 5 19
شرکتها و موسسات غیر اقتصادی 1 7 2 10
جمع 4 18 7 29
جدول 6-4 تعداد شرکت ها و موسسات به تفکیک
پرسش ها بسآیار مناسب مناسب کمی مناسب بدون تغییر کمی نا مناسب نا مناسب بسیار نامناسب بدون پاسخ
1 9 8 8 1 0 1 0 0
2 3 12 9 3 0 0 0 0
3 8 10 7 1 0 1 0 0
4 0 3 5 18 0 0 0 1
5 0 12 5 9 0 0 0 1
6 0 13 4 9 0 0 0 1
7 1 12 7 7 0 0 0 0
8 3 6 9 8 1 0 0 0
9 4 5 6 11 0 0 0 1
10 10 8 5 4 0 0 0 0
11 4 8 11 4 0 0 0 0
12 9 5 9 4 0 0 0 0
13 2 8 7 8 0 0 0 1
14 2 5 5 11 0 0 0 4
15 2 2 10 12 0 0 0 1
پرسش ها بسآیار مناسب مناسب کمی مناسب بدون تغییر کمی نا مناسب نا مناسب بسیار نامناسب بدون پاسخ
16 1 8 8 9 1 0 0 0
17 2 6 11 8 0 0 0 0
18 3 5 7 10 0 0 0 2
19 0 9 11 6 1 0 0 0
20 0 0 4 23 0 0 0 0
21 0 6 5 16 0 0 0 0
22 0 4 8 14 0 0 0 1
23 0 3 4 19 0 0 0 1
24 1 10 4 12 0 0 0 0
25 0 3 8 15 0 0 0 0
26 0 10 8 8 0 0 0 1
27 1 10 8 7 0 0 0 1
28 1 4 6 14 1 0 0 1
29 0 1 5 20 1 0 0 0
30 0 3 10 12 0 0 0 2
پرسش ها بسآیار مناسب مناسب کمی مناسب بدون تغییر کمی نا مناسب نا مناسب بسیار نامناسب بدون پاسخ
1 22 20 1 0 0 0 0 0
2 12 28 3 0 0 0 0 0
3 23 20 0 0 0 0 0 0
4 0 10 13 19 0 0 0 1
5 5 19 8 9 0 0 0 2
6 6 26 3 6 0 0 0 2
7 8 21 7 6 0 0 0 1
8 3 13 16 6 2 2 0 1
9 6 10 14 13 0 0 0 0
10 19 18 5 1 0 0 0 0
11 7 21 7 8 0 0 0 0
12 15 18 7 3 0 0 0 0
13 3 15 10 13 1 0 0 1
14 2 11 7 20 0 0 0 3
15 2 16 15 10 0 0 0 0
پرسش ها بسآیار مناسب مناسب کمی مناسب بدون تغییر کمی نا مناسب نا مناسب بسیار نامناسب بدون پاسخ
16 3 14 14 11 1 0 0 1
17 4 11 11 16 0 1 0 0
18 2 13 12 14 0 0 0 2
19 3 28 7 3 2 0 0 0
20 0 2 10 30 0 0 0 0
21 2 11 12 18 0 0 0 0
22 1 14 11 16 0 0 0 1
23 0 6 8 27 0 1 0 1
24 2 14 14 12 0 0 0 1
25 0 9 13 20 0 0 0 1
26 2 26 10 4 0 0 0 1
27 2 21 12 7 0 0 0 1
28 2 12 10 17 1 0 0 1
29 0 5 8 29 1 0 0 0
30 2 8 20 12 0 0 0 1
پرسش ها بسآیار مناسب مناسب کمی مناسب بدون تغییر کمی نا مناسب نا مناسب 0بسیار نامناسب بدون پاسخ
1 34 4 0 0 1 0 0 0
2 25 14 0 0 0 0 0 0
3 31 7 0 0 1 0 0 0
4 2 8 9 18 0 0 0 2
5 8 15 6 8 0 0 0 2
6 8 18 5 5 0 0 0 3
7 13 14 7 4 0 0 0 1
8 4 16 11 4 1 2 0 1
9 10 7 13 9 0 0 0 0
10 23 13 2 1 0 0 0 0
11 14 13 7 5 0 0 0 0
12 17 15 5 2 0 0 0 0
13 6 15 7 9 1 0 0 1
14 3 9 7 16 0 0 0 4
15 10 13 12 4 0 0 0 0
پرسش ها بسآیار مناسب مناسب کمی مناسب بدون تغییر کمی نا مناسب نا مناسب بسیار نامناسب بدون پاسخ
16 1 17 14 6 1 0 0 0
17 7 9 9 13 0 1 0 0
18 3 11 14 9 0 0 0 2
19 7 24 5 2 1 0 0 0
20 0 4 9 25 1 0 0 0
21 3 11 13 12 0 0 0 0
22 3 15 8 12 0 0 0 1
23 0 6 7 24 0 1 0 1
24 7 11 15 5 0 0 0 1
25 0 8 15 15 0 0 0 1
26 3 20 11 4 0 0 0 1
27 5 15 15 3 0 0 0 1
28 3 10 11 14 0 0 0 1
29 1 3 8 25 2 0 0 0
30 3 9 16 10 0 0 0 1
بررسی سوالات اول و دوم تحقیق
جهت بررسی این سوالات ، از پرسشنامه استفاده شده است .در این پرسشنامه از پاسخ دهندگان خواسته شده است تا در هریک از پرسش ها (متغیر ها ) مقایسه ای میان سیستم دستی حسابرسی و سیستم مکانیزه ان انجام دهند و بیان کنند که وضعیت سیستم مکانیزه از نظر متغیر مورد سوال ، نسبت به سیستم دستی بهتر شده است ، تغییری نکرده است و یا وضعیت بدتر شده است .
از انجا که طبق نظر برخی خبرگان ,نرم افزار حسابرسی سازمان ممکن است از جنبه کارایی و اثر بخشی در شرکتها و موسسات مختلف تاثیر متفاوتی داشته باشد لذا به بررسی این سوالات در سه طبقه از شرکتها و موسسات کوچک ، متوسط و بزرگ پرداخته شده است .
بررسی سوال اول تحقیق
در این سوال ، این پرسش مطرح است که آیابکارگیری نرم افزار حسابرسی در عملیات شرکتها و موسسات کو چک ، متوسط و بزرگ موجب افزایش کارایی شده است یا خیر . در این رابطه پرسش های 1 الی 15 پرسشنامه طراحی شده است حال به بررسی پرسش های مذکور می پردازیم :
پرسش کلی : به نظر شما استفاده از نرم افزار حسابرسی سازمان نسبت به سیستم دستی ، در موارد ذیل تا چه میزان تاثیر گذار بوده است ؟
پرسش 1:تهیه هر چه سریع تر کاربرگ های اصلی اولیه و کاربرگ های 620 تولیه (کاربرگ های تهیه صورتهای مالی )
میانگین پاسخ دهندگان در طبقه شرکتهاا و موسسات کوچک 81/1 با انحراف معیار 16/1 می باشد . همچنین در طبقه شرکتها و موسسات متوسط این میانگین 49/2 با انحراف معیار 54/0 و در طبقه شرکتها و موسسات بزرگ ، میانگین مزبور 79/2 با انحراف معیار 69/0 می باشد
ملاحظه می شود وضعیت سیستم مکانیزه نسبت به سیستم دستی در طبقه شرکتها و موسسات متوسط و بزرگ از جهت تهیه هرچه سریعتر کاربرگ هاتی اصلی اولیه و کاربرگ های 6020 اولیه مناسبتر شده است . این وضعیت در طبقه شرکتها و موسسات کوچک نسبتا مناسب تر گردیده است .
پرسش 2: تهیه هر چه سریعتر کاربرگ های رسیدگی
میانگین پاسخ دهندگان در طبقه شرکتها و موسسات کوچک 56/1 با انحراف معیار 83/0 می باشد.همچنین در طبقه شرکتها و موسسات متوسط این میانگین 21/2 با انحراف معیار 55/0 و در طبقه شرکتها و موسسات بزرگ ، میانگین مزبور64/2 با انحراف معیار 48/0 می باشد.
ملاحظه می شود وضعیت سیستم مکانیزه نسبت به سیستم دستی در طبقه شرکتها و موسسات متوسط و بزرگ از جهت تهیه هرچه سریعتر کاربرگهای رسیدگی ، مناسب تر شده است . این وضعیت در طبقه شرکتها و موسسات کوچک کمی مناسب تر گردیده است .
پرسش 3: نهایی کردن هرچه سریعتر کاربرگهای اصلی و 6020
میانگین پاسخ دهندگان در در طبقه شرکتها و موسسات کوچک 81/1 با انحراف معیار 12/1 می باشد.همچنین در طبقه شرکتها و موسسات متوسط این میانگین 53/2 با انحراف معیار 50/0 و در طبقه شرکتها و موسسات بزرگ ، میانگین مزبور72/2 با انحراف معیار 71/0 می باشد.
ملاحظه می شود وضعیت سیستم مکانیزه نسبت به سیستم دستی در طبقه شرکتها و موسسات متوسط و بزرگ از جهت تهیه هرچه سریعتر کاربرگهای اصلی و 6020 ، مناسب تر شده است . این وضعیت در طبقه شرکتها و موسسات کوچک کمی مناسب تر گردیده است .
پرسش 4: کمک به اجرای
مقدمه
سازمانهاي بينالمللي و منطقهاي با توجه به تنوع و گستردگي كه دارند از اهميت زيادي در روابط بينالملل برخودار بوده و در واقع از اركان عمدهي نظام جهاني به شمار ميروند. از اينرو ضرورت شناخت اين سازمانها به دليل تأثير قابل توجه در زندگي سياسي، فرهنگي، اقتصادي و ... بر هيچكس پوشيده نيست.
تحقيق حاضر به برخي از سازمانهاي مهم منطقهاي (جهان سوم) ميپردازد.
اين سازمانها كه به علتهاي مختلف و براساس مشتركات فرهنگي، تاريخي، زباني و مذهبي تأسيس ميشوند در جهت تعميق همكاريها و حفظ صلح و افزايش سطح زندگي مردم از طريق همكاريهاي اقتصادي نقش قابل توجهي دارند.
در نوشتهي حاضر به مهمترين موضوعات نظير انگيزه و زمينههاي پيدايش، اهداف، اصول و عملكرد و موانع و مشكلات 6 (شش) سازمان مهم منطقه شامل: جنبش عدم تعهد، كنفرانس اسلامي، وحدت آفريقا، همكاري خليج فارس، اوپك و اتحاديه آسياي جنوب شرقي (آ.سه. آن) پرداخته شده است.
فصل اول: انگيزههاي پيدايش سازمانها
1. انگيزههاي پيدايش سازمانهاي بينالمللي:
پيدايش هر سازمان و نهاد ملّي و بينالمللي مبتني بر نيازها و آرمانهايي است كه در عصر پيدايش آن نهادها، زندگي آدميان را به شدّت تحتتأثير خود قرار داده، زمينههاي ايجادشان را فراهم ميكند.
قرن بيستم را قرن سازمانهاي بينالمللي ناميدهاند. سازمانهاي بينالمللي در اين قرن در شرايطي تأسيس و گسترش يافتند كه نياز به وجود آنها براي تمامي آرزومندان صلح، ضروري و غيرقابل اجتناب بود. عمدهترين ضرورتها و انگيزههاي پيدايش اين سازمانها عبارتند از:
1/1. جنگهاي بينالمللي و خطر بالقوّهي جنگهاي بزرگ در آينده:
جهان در اوايل قرن بيستم با جنگ جهاني اول (1914-1918) روبهرو بوده كه بيست ميليون انسان را در كام مرگ كشيد و به عنوان يك بلاي عمومي، حيات بشريت را در بيشتر نقاط جهان مورد تهديد و مخاطره قرار داد. جنگ جهاني اول و چندين سال بعد جنگ جهاني دوم (1939- 1945) از جهات زير، مقدمات تأسيس و توسعه سازمانهاي بينالمللي را فراهم ساختند:
الف) قدرت تخريب سلاحها در جنگ و تلفات و خسارات بسيار زياد ناشي از آن
ب) انزجار از جنگ و پيامدهاي آن در افكار عمومي بويژه نزد طالبان صلح و امنيت
ج) همكاريهاي كشورهاي متحدد با يكديگر و انتقال تجربيات اين قابليتها به دوران صلح
د) از بين رفتن نظام قديم حاكم بر روابط و سياست بينالملل توسط جنگ و ايجاد زمينهي پيريزي يك سيستم و نظام بينالمللي نوين
جنگ احساس خطر مشتركي را به وجود آورد كه همگان در پي تنظيم روابط بينالمللي بگونهاي باشند كه امكان وقوع جنگ را به حداقل برساند. يكي از مكانيزمهاي ادارهي روابط بينالملل، ايجاد سازمانهاي بينالمللي بوده كه هم امكان همكاري بيشتر بين كشورها را فراهم ميكرد و هم حل اختلاف را از راههاي مسالمتآميز امكانپذير ميساخت. از اينرو تأسيس دو سازمان عمدهي جهاني يعني جامعه ملل و سازمان مللمتحد تحتتأثير عامل مزبور بود.
2/1. انقلاب تكنولوژي و روابط متقابل در دنياي نوين:
تكنولوژي آن قدر كشورها را به هم نزديك ساخته كه به قول معروف در گفتارهاي تكنولوژي ارتباطي «دنيا به يك دهكده شبيه است.» معني اين گفتار آن است كه همانطور كه افراد يك دهكده به هم بسيار نزديك و آشنا و در يك روابط متقابل مستقيم زندگي ميكنند، كشورهاي اين جهان نيز به وسيله تكنولوژيهاي مدرن به هم نزديك شده در يك ارتباط تنگاتنگ و مستقيم قرار گرفتهاند.
به طور مثال، هواپيماهاي مدرن معاصر چنان فاصلهها را كم نموده كه فاصله سالها را به چند ساعت تبديل كرده است. موشكهاي مدرن در سلاحهاي تسليحاتي استراتژيك، چنان فاصلهي مكاني كشورها را از بين برده كه در چند ساعت ميتوان از دورترين نقاط، مكاني را مورد حمله قرار داد. اطلاعات مربوط به وقايع و حوادث چنان به سرعت در اختيار مردم جهان قرار ميگيرد كه گويي همه افراد دنيا در يك دهكده زندگي ميكنند.
اين ارتباطات متقابل از سويي و زندگي اقتصادي نوين از سويي ديگر، كشورها و دولتها را بطور جدّي مرتبط و وابسته به يكديگر كرده است. حيات اقتصادي كشورهاي پيشرفته و صنعتي به مواد خام و اوليه كشورهاي جهان سوم وابسته است. جهان سوم نيز از لحاظ دادههاي علمي و پژوهشي، تكنولوژي و تخصص به كشورهاي صنعتي نياز دارد. تجارت و بازرگاني بينالمللي هر چند در يك رابطهي نابرابر به نفع كشورهاي صنعتي در دوران معاصر عمل ميكند، اما بيانگر ميزان وابستگي و ارتباطات ميان كشورهاست.
ارتباطات و وابستگيهاي متقابل كشورها در عصر جديد، سازمانهايي را ايجاب كرد كه روابط كشورها از طريق آنها برقرار و كنترل شود. دولتها در اين سازمانهاي بينالمللي با نظرات و اهداف يكديگر آشنا شده، زمينهي همكاري هرچه بيشتر فراهم ميشود. در چنين زمينهها و با چنين نيازهايي ما شاهد ظهور سازمانهاي بينالمللي در عرصهي سياست و روابط بينالمللي از قرن نوزدهم ميباشيم.
3/1. حفظ و كنترل صلح و امنيت بينالمللي توسط قدرتهاي عمده:
دو سازمان مهم بينالمللي «جامعه ملل» و «سازمان مللمتحد» در نتيجهي نيازهاي كشورهاي قدرتمند و فاتح در جنگ به حفظ صلح و امنيت بينالمللي، بگونهاي كه منافع آنها تضمين شود، به وجود آمدند. جامعهي ملل و سازمان ملل، در حقيقت مجمع كشورهاي فاتح است كه ميخواهند در سياستهاي بينالمللي مؤثر واقع شوند، بگونهاي كه آنان تكيهگاه اصلي صلح و امنيت جهاني باشند. در جامعه ملل، پنج كشور قدرتمند عضو «شوراي اجرايي» بوده و تصميمات مربوط به صلح و جنگ را اعلام ميكردند. در سازمان ملل، پنج قدرت عمده صاحب حق وتو بوده و عضو دايمي شوراي امنيت ميباشند. تصميمات مربوط به صلح و امنيت بينالمللي به ارادهي اين كشورهاي قدرتمند متكي است.
اهداف اعلام شدهي اين سازمانها، اگرچه حفظ صلح و امنيت جهاني است، اما با تحليل مكانيزم حفظ صلح به اين نتيجه ميرسيم كه هدف اصلي، كنترل و هدايت روابط بينالمللي و سياست جهاني در راستاي منافع قدرتهاي بزرگ است. عملكرد سالهاي نخست سازمان مللمتحد، پشتوانهي چنين تحليل و برداشتي است.
2. انگيزههاي تأسيس سازمانهاي منطقهاي
سازمانهاي منطقهاي تحتتأثير عوامل مختلف شكل گرفتهاند به عنوان نمونه، انگيزه شكلگيري سازمان وحدت آفريقا را «زمينههاي استعماري» و «حفظ استقلال» ذكر كردهاند. در حالي كه وحدت در سازمانهاي اروپايي مبتني بر «زمينههاي جنگ سرد» و «انديشهي وحدتگرايي» بيان شده است. با اين وجود عوامل مشترك زير را ميتوان در پيدايش سازمانهاي منطقهاي مؤثر دانست:
1/2 . واقع بودن در يك منطقه و امكان بكارگيري آسانتر امكانات موجود جهت رسيدن به اهداف مشترك
2/2. زمينههاي همكاري قبلي در سايهي عوامل مختلف مانند جنگ و استعمار
3/2. تكنولوژي نوين و افزايش همبستگي و وابستگي متقابل كشورها كه نياز به همكاري بيشتر را افزايش ميدهد.
4/2. ضمانت اجراي حفظ استقلال سياسي و اقتصادي در مقابل قدرتهاي بزرگ (در اروپا) و استعمارگر (در آفريقا)
5/2. انديشههاي وحدتگرايانه و آرمان وحدت منطقهاي (بر مبناي نژاد، زبان و مذهب)
6/2. شخصيتهاي بزرگ سياسي كه فراملينگر و سياستگذار بر مبناي آرمان وحدت منطقهاي بودهاند.
7/2. پاسخگويي به نيازهاي مقطعي در وضعيتهاي خاص (مانند وضعيت ويژه كشورهاي اروپايي بعد از جنگ، وضعيت خاص كشورهاي آفريقايي پس از كسب استقلال)
8/2. احساس خطر مشترك و نياز به همكاريهاي بيشتر در مقابل دشمن مشترك
9/2. تأكيد منشور مللمتحد بر همكاريهاي منطقهاي براي حفظ صلح و امنيت بينالمللي و رشد سطح زندگي مردم
اين زمينهها با شدّت و ضعف به همراه عوامل ويژهي هر منطقه موجب شكلگيري سازمانهاي منطقهاي در روابط بينالمللي شد.
فصل دوم: جنبش عدم تعهد
1. انگيزههاي تشكيل جنبش عدم تعهد
الف) دو بلوكي شدن جهان و تقسيم آن بين دو ابرقدرت : رقابت دو ابر قدرت امريكا و شوروي (سابق)در دوران جنگ سرد (پس از جنگ جهاني دوم) شدت گرفت. دو ابرقدرت، با تشكيل بلوك غرب و شرق در پي اعمال قدرت و سياست بر ديگر كشورها برآمدند.
دولتهاي تازه به استقلال رسيده و رها شده از سلطه استعمار، بار ديگر خود را در معرض سلطه ابرقدرتها و هماهنگ شدن با سياستهاي آنها ميديدند. از اينرو، رهبران نهضتهاي آزاديبخش قبلي و رؤساي دولتهاي فعلي، دست به فعاليت و همكاري زده، تا با ايجاد يك قدرت سوم در مقابل ابرقدرتها، سياستهاي مستقلي را به مرحله اجرا بگذارند.
ب) حفظ صلح و امنيت بينالمللي: ظهور جنبش عدم تعهد در دوراني است كه دشمني قدرتهاي عمدهي دنيا، از ديدگاه رهبران مستقل بعضي از كشورها صلح و امنيت بينالمللي را به مخاطره انداخته است.
رهبران هند، يوگسلاوي، مصر و اندونزي تصميم گرفتند با همكاري بين دولتهاي تازه به استقلال رسيده، در صحنه بينالمللي نقش ميانجيگري ايفا كنند تا صلح جهاني از معرض تهديد شديد رقابت ابرقدرتها رهايي جسته، زمينههاي همكاريهاي بيشتر بينالمللي فراهم شود.
ج) آزادسازي ساير سرزمينهاي در بند از سلطهي استعمار و مبارزهي با استعمار نو: آزادي و رهايي تعدادي از مستعمرههاي باقيمانده، با رقهي اميد رهايي ساير ملل محروم و تحت سلطهي مستقيم استعمار را در دل اين كشورها به وجود آورد. تجلي و نمود اين آرزو را در فعاليت جنبش عدم تعهد ميتوان مشاهده كرد. وجود سرزمينهاي مستعمراتي و نهضتهاي آزاديبخش در آنها، زمينهاي براي تازه استقلال يافتگان بود كه در راستاي آزادي آنها دست به همكاري و اتحاد بزنند تا استقلال حاصل شود.
علاوه بر آن، مبارزه با شكلهاي استعمار نوين كه بگونهي ظريفي استقلال كشورهاي مستضعف را مورد مخاطره و تهديد قرار ميداد انگيزش ديگر تأسيس اين جنبش محسوب ميشود. در سخنرانيهاي كنفرانس عدم تعهد، مقابله با سياستهاي استعماري نوين، از اهداف و محور فعاليتهاي آنان برشمرده شده است.
2. شكلگيري جنبش عدم تعهد
كنفرانسهاي آسيايي- آفريقايي كه به وسيلهي دولتهاي تازه استقلال يافتهي قارههاي آفريقا و آسيا هر چند وقت يك بار، تشكيل ميشد، زمينهساز ايجاد جنبش غيرمتعهدها گرديد.
مهمترين اين كنفرانسها، كنفرانس باندونگ در سال 1955 بود. اين كنفرانس كه با شركت 28 كشور تشكيل شد در قطعنامهي پاياني خود اصولي پايهگذاري كرد كه به شكلگيري جنبش انجاميد. كشورهاي شركت كننده در كنفرانس باندونگ در قطعنامهي ياد شده به مسايلي چون ضرورت توسعهي اقتصادي، نياز به كمك فني و مالي سازمان مللمتحد تجارت بين كشورهاي شركت كننده تثبيت قيمتهاي بينالمللي موادخام تأكيد كرد، نگراني عميق خود را از تشنج بينالمللي و خطر جنگ اتمي اعلام كردند اصول منشور باندونگ در بردارندهي احترام و حق حاكميت عدم مداخله در امور كشورها خودداري از به كاري گيري زور در روابط بينالمللي و حل و فصل مسالمتآميز اختلافها بود.
سرانجام در سال 1961م/1340 ش در پي دعوت مارشال تيتو رئيسجمهور يوگسلاوي، جمال عبدالناصر رئيسجمهور مصر، احمد سوكارنو رئيسجمهور اندونزي و نهرو نخستوزير هند يك اجلاس مقدماتي در قاهره تشكيل شد. سپس از اول تا ششم سپتامبر 1961 نخستين اجلاس كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهد در بلگراد در پايتخت يوگسلاوي برگزار شد.
3. معناي عدم تعهد
عدم تعهد يك استراتژي سياست خارجي به معناي بيطرفي نيست زيرا از يك سو در طبقهبندي استراتژي دولتها در سياست خارجي هر يك از اين دو به عنوان روشي در روابط بينالمللي بيان شده است از سوي ديگر بيطرفي داراي يك معناي حقوق بينالمللي است كه عدم تعهد فاقد آن است.
عدم تعهد در اعلاميه سياسي پنجمين كنفرانس اين جنبش در كلمبو چنين تعريف شده است:
«عدم تعهد نمادي است از جستجوي بشر براي صلح و امنيت ملتها و تلاش براي ايجاد يك نظام سياسي، اجتماعي و اقتصادي جديد در جهان عدم تعهد نيروي حياتي است براي نبرد عليه امپرياليسم در همه صور و مظاهر آن و همه اشكال سلطهي خارجي عدم تعهد تأكيدي است بر حقوق ملتها براي دنبال كردن استراتژيهاي مستقل خود در جهت عمران و توسعه و مشاركت در حل و فصل مسايل بينالمللي. عدم تعهد مقاومت در برابر سياستهاي فشار و سلطهاي را از هر جهت تقويت ميكند.»
4. اصول حاكم بر جنبش عدم تعهد
براساس تصويب كنفرانس باندونگ ده اصل زير به عنوان اصول حاكم بر جنبش غيرمتعهدها متلقي ميگردد:
4/1. احترام به حقوق اساسي و طبيعي افراد بشر
4/2. احترام به حاكميت و تماميت ارضي براي همهي كشورها
4/3. تساوي نژادها و ملتها در جوامع بينالمللي
4/4. حق دفاع مشروع فردي و دستهجمعي
4/5. عدم دخالت دولتها در امور داخلي يكديگر
4/6. تحريم الحاق به پيمانهاي نظامي چند جانبه
4/7. عدم توسل به زور و ترك و منع تجاوز
4/8. حل اختلافهاي بينالمللي از راههاي مسالمتآميز
4/9. تشويق و همكاري بينالمللي و رعايت مواد منشور مللمتحد
4/10. احترام به عدالت و اجراي تعهدات بينالمللي
5. تشكيلات جنبش عدم تعهد
5/1. كنفرانس سران:
كنفرانس سران عاليترين و مهمترين ارگان اين جنبش است كه هر سه سال يك بار در پايتخت يكي از كشورهاي عضو تشكيل ميشود.
5/2. رياست جنبش:
رياست جنبش با كشوري است كه ميزباني كنفرانس سران را برعهده دارد. وزيرخارجهي كشور ميزبان مقام رياست را كه مشابه دبير كلي سازمانهاي بينالمللي است تا تشكيل كنفرانس بعدي سران بر عهده دارد. بالاترين مقام حكومتي آن كشور نيز در حكم رهبر جنبش است.
5/3. كنفرانس وزيران:
اين كنفرانس نيز هر سه سال يك بار و در مواقع ضروري تشكيل ميشود. محل برگزاري آن پايتخت يكي از كشورهاي عضو است وزيران خارجه كشورهاي عضو در اين كنفرانس دستور كار كنفرانس سران را تهيه ميكنند.
5/4. دفتر هماهنگي كشورهاي غيرمتعهد:
وزيران خارجه يا نمايندگان كشورهاي عضو اعضاي دفتر هماهنگي را تشكيل ميدهند و در مواقع ضروري در فاصلهي كنفرانسهاي سران برگزار ميشود. وظيفهي دفتر هماهنگي بررسي مسايل مورد علاقهي دولتهاي غيرمتعهد.
6. ارزيابي جنبش عدم تعهد
حدود سي سال از عمر جنبش عدم تعهد ميگذرد و اين جنبش و روابط بينالمللي دچار تحولاتي شدهاند كه بررسي و تحقيق را در جاي خود ميطلبد. در اينجا سوالي عمده و اساسي مطرح است كه آيا جنبش عدم تعهد در دستيابي به اهداف و مقاصد خود موفق بوده است؟
در پاسخ بايد گفت اگر عمدهترين اهداف جنبش را عدم تعهد و دوري از دو بلوك قدرت استعمارزدايي توسعه اقتصادي و پيشرفت حفظ استقلال، حفظ صلح و امنيت بينالمللي، حل مسالمتآميز اختلاف بين دولتها و گسترش همكاريهاي بينالمللي بدانيم اين نهاد بجز موارد استعمارزدايي حفظ استقلال (ظاهري) و حفظ صلح و امنيت بينالمللي و در ساير موارد به موفقيت قابل ملاحظهايي دست نيافته است. در مواردي دوري از بلوكها علاوه بر اينكه برخي از دولتهاي عضو در عمل به قدرتهاي بزرگ وابسته بودند در كنفرانس هاوانا اردوگاه سوسياليسم به عنوان متحد طبيعي جنبش مطرح شد. در زمينه پيشرفت هنوز كشورهاي عضو جنبش در كاروان عقب ماندهها بود مشكلات و نابسامانيهاي اقتصادي و سياسي آنها- به طور مثال بدهي- رو به افزايش است. جنبش در باب حل مسالمتآميز اختلافها توفيق اندكي داشته بگونهاي كه در دههي 1980 دخالتهاي نظامي بسياري صورت گرفته كه تعداد زيادي از آنها توسط دولتهاي عضو غيرمتعهد عليه يكديگر بوده است. عليرغم واقعيتهاي مزبور جنبش عدم تعهد كمك شاياني به روند استعمارزدايي و حفظ صلح و امنيت بينالمللي كرد پذيرش نمايندگان جنبشهاي آزاديبخش و دادن عضويت ناظر به آنها در كنفرانس كه عليه استعمارگران ميجنگيدند به منزلهي به رسميت شناختن آنها تلقي شده سرانجام حمايت سياسي و مادي از نهضتها پيروزي (يعني استقلال) را به ارمغان آورد. از سوي ديگر جنبش با فراهم كردن امكان بكارگيري همكاريهاي بينالمللي و راههاي مسالمتآميز در دوران جنگ سرد و مناقشات ابرقدرتها زمينهي حفظ صلح جهاني را تقويت كرد.
فصل سوم: سازمان كنفرانس اسلامي
سازمان كنفرانس اسلامي در سال 1348ه )1969م) با شركت 22 كشور تشكيل شد. مهمترين حادثهاي كه در زمان شكلگيري كنفرانس اسلامي رخ داد، آتشسوزي در مسجدالاقصي بود. صهيونيستها كه در سال 1948 با تشكيل دولت يهودي در سرزمين فلسطين حاكميت پيدا كرده بودند، آن بخش از مسجدالاقصي را كه به صورت تاريخي متعلق به مسلمانان بود، به آتش كشيدند.
سران كشورهاي اسلامي كه قبلاً در كنگرهها و كنفرانسهايي مشكلات جهان اسلام را مورد بررسي قرار ميدادند، تصميم گرفتند با ايجاد سازماني در سطح دولتها، مسأله آتشسوزي در مسجدالاقصي را بررسي كرده، حمايت از مكانهاي تقدس و مبارزه ملت فلسطين براي نيل به اهداف خود را اعلام كنند.
1. انگيزهها و زمينههاي پيدايش سازمان كنفرانس اسلامي
الف) انديشهي اتحاد اسلام و كنگرههاي وحدت مسلمانان: سيدجمالالدين اسدآبادي، مبتكر استراتژي اتحاد اسلام، در قرون اخير در مقابل استعمار و استبداد ميباشد. هنگامي كه استعمارگران بر كشورهاي اسلامي، سلطهي سياسي و اقتصادي پيدا كردند؛ استبداد داخلي نيز بيشترين فشار را بر ملتهاي مسلمانان اعمال ميكرد، مصلحان بزرگي همچون سيدجمالالدين اسدآبادي در دنياي اسلام ظهور كردند و به چارهجويي براي حل مشكلات مسلمانان در قبال استعمار و استبداد پرداختند.
سيدجمال، در اين راستا «وحدت مسلمانان» را يكي از مهمترين عوامل رهايي از بند استعمار و استبداد اعلام كرد. اين انديشه بگونهاي در ميان جوامع و انديشمندان اسلامي، نفوذ پيدا كرد كه رشيد رضا، نويسندهي مصري به صراحت او را پدر و بنيانگذار كنگرههاي اسلامي معرفي كرد.
عبدالرحمن كواكبي، مصلح معروف مصري و نويسنده كتاب «طبايع الاستبداد» نظريهي «امالقري» را مطرح كرد. او كه از شاگردان و پيروان سيدجمال بود با طرح «ام القراي اسلامي» خواستار وحدت و يكپارچگي مسلمانان در عصر نوين در مقابل نابسامانيها و مشكلات موجود در ميان ملتها و دولتهاي مسلمان شد. اين انديشهها و جمعيتهاي اسلامي و كنگرههاي نمايندگان مسلمان انجاميد و زمينهساز سازمان كنفرانس اسلامي در دهه 1960 م شد.
پس از جنگ جهاني اول، الغاي خلافت (منظور خلافت عثماني كه نزد مسلمانان اهل سنّت به منزلهي خلافت اسلامي تلقي ميشد) نفوذ يهوديان در فلسطين و فشار بر مسلمانان و ... موجب برگزاري كنگره بزرگ اسلامي شد. «جمعيت اخوان المسلمين مصر» و «نهضتهاي خلافت هندوستان» نقش عمده در سازماندهي اين كنگرهها را به عهده داشتند.
در اين رابطه سه كنگره بزرگ اسلامي توسط انجمن مزبور برگزار شد. نخستين آن در سال 1926 در قاهره بود كه موضوع اصلي آن مسأله خلافت و چارهجويي در مورد آينده آن بود. دومين كنگره چند ماه بعد در مكه برگزار شد كه هدف عمدهي آن رسيدگي به وضع حرمين شرفين در هنگام جنگ داخلي عربستان (بين شريف حسين و عبدالعزيز سعود) بود. كنگره سوم در سال 1931 در بيتالمقدس تشكيل شد. در اين كنگره نمايندگاني از كشورهاي اسلامي شركت كرده بودند. مطابق مفاد قطعنامهي پايان كنگره كشورهاي اسلامي ميبايست جهت تقويت روح همكاري و دفاع از مكانهاي مقدس اسلامي و مسلمانان به تشكيل يك سازمان بينالمللي مبادرت كنند.
ب) تحولات و وقايع دههي 1960 و نياز به وحدت كشورهاي اسلامي:
1. نهضت پان عربيسم ناصر: جمال عبدالناصر، رهبر مصر با تكيه بر ناسيوناليسم عرب، حركتي را آغاز كرد كه امكان فروپاشي نظامهاي قبيلهاي و موروثي كشورهاي منطقه ميرفت دولتهاي محافظهكار منطقه در مقابل اين نهضت، نياز به وحدت و همكاري بيشتر احساس كردند. همين امر يكي از عوامل زمينهساز تشكيل سازمان شد.
2. آتشسوزي در مسجدالاقصي: صهيونيستهاي غاصب و حاكم بر فلسطين و بيتالمقدس، در سال 1960 حق عمليات خرابكارانه در مسجدالاقصي، يك بخش آن را به آتش كشيدند. وجدان عمومي مسلمانان كه از اين حادثه جريحهدار شده بود، دولتهاي حاكم بر كشورهاي اسلامي را بر آن داشت تا جهت مقابله با اين نوع عمليات، دست به اتحاد و همكاري بزنند كه در نهايت به تشكيل سازمان كنفرانس اسلامي شد.
3. جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل: جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل در سال 1967 كه به شكست كشورهاي عربي و پيروزي رژيم اشغالگر و از دست رفتن بخشهاي وسيعي از سرزمين اعراب انجاميد، سران اين كشورها را بر آن داشت تا در موقعيتي دفاعي و تدافعي براي خاموش ساختن آتش احساسات مردم خود، اقدامي هرچند ظاهري و نمايشي انجام دهند بدين ترتيب اين جنگ و پيامدهاي آن زمينهساز شكلگيري سازمان گرديد.
2. تاريخ تأسيس سازمان كنفرانس اسلامي
در هفدهم آوريل سال1965م در شهر مكه، كنگرهاي با شركت 21 كشور اسلامي به رياست ملك فيصل (پادشاه عربستان) تشكيل شد. اين اجلاسيه، در پي كنگرههاي قبلي در پاكستان، عربستان، اندونزي، مسائل و مشكلات كشورهاي اسلامي را مورد بررسي قرار داد.
ملك فيصل در نطق افتتاحيه، پيشنهاد تشكيل كنفرانس سران اسلامي را كه از طرف «آدم عثمان» رئيسجمهور سومالي مطرح شده بود، قرائت كرد كه مورد قبول اعضاي شركت كننده قرار گرفت. مطابق تصويب كنفرانس ياد شده وزيران خارجه شش كشور ايران، عربستان، مالزي، نيجريه، سومالي و پاكستان در قاهره ملاقات كرده و امكان تشكيل كنفرانس سران اسلامي را براي رسيدگي به واقعهي آتشسوزي مسجدالاقصي، فراهم كردند. نخستين كنفرانس سران در تاريخ 31 شهريور سال1348 ه )سپتامبر سال 1969م) در رباط مراكش تشكيل شد. يكي از عمدهترين مشكلات اين كنفرانس كه با عدم حضور جمال عبدالناصر و حضور مخفيانهي ياسر عرفات به همراه هيأت سومالي قرين بود، اختلاف هند و پاكستان بر سر نمايندگي در كنفرانس اسلامي بود.
3. اهداف كنفرانس اسلامي
اساسنامه كنفرانس اسلامي، اهداف اين سازمان را به شرح زير برشمرده است:
3/1. ارتقاي همبستگي اسلامي ميان كشورهاي عنصر
3/2. تحكيم همكاري ميان كشورهاي عضو در زمينههاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، علمي و ساير زمينههاي مهم و ترتيب دادن مشورتهايي بين كشورهاي عضو در سازمانهاي بينالمللي
3/3. تلاش در جهت محو تبليغات و جداييهاي نژادي و از بين بردن استعمار به هر شكل آن
3/4. انجام اقدامات لازم به منظور حمايت از صلح بينالمللي و امنيت متكي بر عدالت
3/5. هماهنگ ساختن همه كشورهايي كه به منظور حفاظت از مكانهاي مقدس فعاليت ميكنند و پشتيباني از مبارزات مردم فلسطين در كسب حقوق و آزاد ساختن سرزمينشان
3/6. ايجاد محيط مناسب به منظور افزايش همكاري و تفاهم بين كشورهاي عضو و ساير كشورهاي جهان
4. اصول حاكم بر سازمان
4/1. تساوي كامل ميان كشورهاي عضو سازمان
4/2. احترام به حق تعيين سرنوشت و دخالت نكردن در امور داخلي كشورهاي عضو
4/3. احترام به حاكميت، استقلال و تماميّت ارضي هر يك از كشورهاي عضو
4/4. حل و فصل مسالمتآميز اختلافهايي كه ميان كشورهاي عضو بروز ميكند، از طريق مذاكره، ميانجيگري سازش، آشتي دادن و داوري
4/5. خودداري از انجام هرگونه تهديد يا استفاده از زور عليه تماميّت ارضي، وحدت ملي و استقلال سياسي هر يك از كشورهاي عضو سازمان
5. تشكيلات سازمان كنفرانس اسلامي
سازمان كنفرانس اسلامي داراي سه ركن اصلي است كه عبارتند از:
5/1. كنفرانس سران اسلامي: كنفرانس سران كشورهاي اسلامي عضو كنفرانس، عاليترين گردهمايي در داخل سازمان محسوب ميشود. اين كنفرانس هرچند يك بار در پايتخت يكي از كشورهاي عضو سازمان برگزار ميشود.
5/2. كنفرانس وزيران خارجه كشورهاي اسلامي: اين كنفرانس هر سال يك بار اجلاس عادي دارد و در صورت لزوم اجلاس فوقالعاده تشكيل ميدهد.
5/3. دبيرخانهي سازمان: دبيرخانه كنفرانس از دبيركل كه رياست كاركنان سازمان را برعهده دارد و كارمندان مختلف تشكيل ميشود.
انتخاب دبيركل سازمان كنفرانس اسلامي براساس رأي اكثريت كشورهاي عضو انجام ميشود. در سالهاي نخستين، دبيركل براي دو سال انتخاب ميشد و انتخاب وي براي يك دورهي ديگر نيز بلامانع بود. هم اكنون، مدت دبيركلي به چهار سال افزايش يافته است.
6. ارگانهاي وابسته به سازمان كنفرانس اسلامي
ارگانهاي گوناگوني در بخشهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در سازمان كنفرانس اسلامي فعاليت ميكنند. طبقهبندي اين ارگانهاي وابسته به شرح زير است:
6/1. بخش فعاليتهاي سياسي: اين بخش شامل كميتهي اورشليم (قدس شريف)، صندوق قدس، آژانس خبرگزاري اسلامي بينالمللي، سازمان خدمات انتشارات راديو و تلويزيوني و سازمان پايتختهاي اسلامي ميباشد.
6/2. بخش فعاليتهاي اقتصادي: اين بخش از بانك توسعهي اسلامي، كميسيون اسلامي امور اقتصادي و فرهنگي، مركز تحقيقات و آموزش اجتماعي و اقتصادي و آماري كشورهاي اسلامي، مركز اسلامي آموزشي و تحقيقات فنيو حرفهاي، فدراسيون اتاقهاي بازرگاني اسلامي و مركز افزايش تجارت تشكيل ميشود.
6/3. بخش فعاليتهاي اجتماعي و فرهنگي: در اين بخش صندوق همبستگي اسلامي، مركز تحقيقات فرهنگي و هنري و تاريخي اسلامي، بنياد اسلامي علوم، تكنولوژي و توسعه و سازمان هلالاحمر اسلامي فعاليت ميكنند.
7. موانع و مشكلات داخلي سازمان
وجود عوامل متعدد در ساختار سازمان كنفرانس اسلامي موجب شد كه اقدام قاطع و مؤثري در زمينهي پيگيري اهداف و مقاصد اين سازمان انجام نشود عمدهترين عوامل را ميتوان به صورت زير بيان كرد:
7/1. وجود صفبنديها و چند دستگي در داخل سازمان: قطبهاي تندرو، محافظهكار ميانه رو در سازمان باعث شده كه در موضعگيري نظريهي واحدي گرفته نشود و سرانجام در هنگام رأيگيري يا عمل كردن به نهاد تصميمات كنفرانس، وحدت رويه حاصل نشود.
7/2. ساختارهاي سياسي متفاوت: حدود چهل عضو سازمان داراي نظامهاي سياسي بسيار متفاوت از يكديگر ميباشند. بعضي از كشورها داراي سيستم سياسي سلطنتي موروثي و قبيلهاي هستند. در حالي كه در بعضي از كشورها سيستم انتخابات آزاد وجود دارد حكومت نظاميان در بعضي از كشورها در مقابل حكومت مردمي در كشورهاي ديگر قرار ميگيرد.
7/3. موقعيت اقتصادي متفاوت: در ميان اعضا، كشورهاي آفريقايي وجود دارند كه جزو فقيرترين دولتها محسوب ميشوند در حالي كه عربستان سعودي و كويت به عنوان غنيترين و ثروتمندترين اعضا هستند. اين عدم تجانس اقتصادي باعث اختلاف منافع نظريات دولتها ميشود.
7/4. برداشت و تفسير متفاوت از مفهوم دين و مذهب: در حالي كه برداشت بيشتر دولتهاي عضو از دين و مذهب نيز جدايي دين و سياست است – كه البته چنين نگرشي با ماهيت اسلامي كنفرانس سازگار نيست- كشورهاي معدودي در ميان اعضا به نظريه همبستگي و تفكيك ناپذيري دين و سياست اعتقاد دارند. همين امر در ميزان اهميت قايل شدن به مسايل موجود جامعه اسلامي جهاني تأثير بسياري دارد.
فصل چهارم: سازمان وحدت آفريقا
سازمان رهاشدگان از بند استعمار يعني «سازمان وحدت آفريقا» در پي استقلال مستعمرههاي آفريقايي در اين قاره چهره نمود. آرمان وحدت آفريقا، زمينههاي تاريخي و سياسي دارد. تحقق اين آرمان در سال 1963 در سازمان وحدت آفريقا نمود يافت.
با تأسيس سازمان وحدت آفريقا، با رقههاي اميد در دل ساير ملتهايي كه هنوز تحت سيطرهي مستقيم استعمار قرار داشتند، ايجاد شد، چرا كه مهمترين سازمان متحد و منسجم براي رهايي ساير مستعمرهها از سلطهي استعماري بود و حتي در اين راه، كميته، آزاديبخش آفريقا به عنوان ركني از سازمان تأسيس شد كه در صورت لزوم به مبارزهي مسلحانه ملتهاي تحت سلطه استعمار ياري رساند.
اين سازمان با فراز و نشيبهايي در تاريخ خود روبرو بوده، اما تداوم موجوديت آن مايه اميدواري است. مجموعه شرايط و زمينههاي ملي، منطقهاي و بينالمللي، موقعيتهاي دشواري را براي ادامه حيات آن فراهم ساخت. ليكن تدبير بعضي از رهبران و دستمايهي منافع مشترك، عنصر با ارزشي بود كه از متلاشي شدن آن جلوگيري كرد.
1. زمينههاي تأسيس سازمان وحدت آفريقا
زمينههاي تاريخي، سياسي و آرماني را كه موجب تشكيل سازمان وحدت آفريقا شد ميتوان در تحليل زير جمعبندي كرد:
الف) آرمان وحدت قارهاي آفريقا: انديشه و آرمان اتحاد سياسي قارهي آفريقا، ريشه در مبارزات آزاديخواهان و روشنفكران اين سامان دارد. افرادي مانند «ماركوس گاروي» و «دكتر دوبوا» از پايان قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم، براي رسيدن به اين هدف فعاليتها و مبارزات زيادي داشتند.
تشكيل پنج كنگره «وحدت آفريقا» طي سالهاي 1919-1045 در خارج از آفريقا، بيانگر تفكري است كه خواهان آفريقاي متحد بوده است. هدف اصلي اين كنگرهها آن بود كه كشورهاي آفريقايي پس از استقلال، بين خود «فدراسيونها و اتحاديههاي منطقهاي به وجود آورند و به تدريج «ايالتهاي متحده آفريقا» تشكيل شود. «قوام نكرومه» اولين رئيسجمهور كشور آفريقايي غنا، سياستمداري است كه آرمان حدت آفريقا را تحركي نوين بخشيد. هر چند «اتحاد سياسي» كه آرمان نكرومه بود، بدرستي در سازمان وحدت آفريقا تجلي نيافت، اما وي سازماني را بنيان نهاد كه ميتواند پايهاي براي وحدت آفريقا باشد.
ب) مبارزه با استعمار مستقيم و رهايي سرزمينهاي مستعمره: يكي از جريانهاي بسيار نامطلوبي كه دولتهاي مستقل آفريقايي در قرن بيستم (حتي نيمه دوم آن) با آن برخورد داشتند، وجود استعمار مستقيم در قاره آفريقا بود. اين در حالي بود كه سرزمينهاي مستعمره در قارههاي آسيا و امريكاي لاتين به استقلال رسيده بودند. دهه 1960 را كه دههي «استعمار زدايي» در سازمان مللمتحد نام نهادهاند، در واقع دههي رهايي آفريقاييان از سلطه اروپائيان ميباشد.
سرزمينهاي مستعمره چون آنگولا، موزامبيك، گينه بيسائو (از مستعمرههاي پرتقال) و ... احساس مشتركي را در دولتمردان و سياستمداران آفريقايي به وجود آورد تا در راه استقلال سياسي ديگر سرزمينهاي قارهي خود فعاليت جدي و جديدي را آغاز كنند.
اين امر، يكي از زمينههاي شكلگيري سازمان وحدت آفريقا به شمار ميآيد، چنانكه فعاليتها، اركان (از جمله «كميتهي آزاديبخش آفريقا») و قطعنامههاي سازمان نشان ميدهد، نهضت ضداستعماري نقش بسزايي در تكوين اين سازمان داشته است.
ج) نياز به هماهنگي و همكاري در منطقه و نظام بينالمللي: كشورهاي تازه استقلال يافتهي آفريقايي با مسائل فراواني كه هر يك ميتوانست خطر جدي براي استقلال و وحدت آنها محسوب شود، روبرو بودند. برخي از آنها عبارتند از:
هماهنگي در زمينه سياستگذاري و موضعگيري در امور ياد شده مستلزم سازماني بود كه با تبادل نظر و مذاكره و توافق، رويه واحدي را كه به «سياست قارهاي آفريقا» مشهور است، در پيش گيرند. سازمان وحدت آفريقا مولود چنين زمينههايي نيز ميباشد.
شكلگيري سازمان وحدت آفريقا
سازمان وحدت آفريقا، طي كنفرانس كشورهاي آفريقايي در ماه مه 1933 در «آديسآبابا» پايتخت اتيوپي، شكل گرفت. اين كنفرانس با شركت 31 كشور مستقل آفريقايي تشكيل و طرح تأسيس سازمان وحدت آفريقا از جانب قوام نكرومه، رئيسجمهوري غنا، عنوان شد.
قوام نكرومه داراي آرمان همگرايي و وحدت سياسي بود. او اعتقاد داشت كه سازمان كشورهاي مستقل آفريقايي كه هر يك داراي «حاكميت» و «استقلال» مطلق باشند، در تصميمگيري و اقدامات موفق نخواهند بود؛ بنابراين تنها در سايهي «وحدت سياسي» كشورها و ادغام در يكديگر و آفريقاي متحد است كه مشكلات متعدد اين قاره حل ميشود.
سرانجام، پيشنهاد «نكرومه» با صورتبندي ديگري تحقق يافت؛ سازماني متشكل از كشورهاي مستقل تشكيل شد كه بر مبناي «همكاري، برابري، استقلال» عمل ميكرد. بنابراين، به جاي يك جامعهي همگرا و واحد، سازماني بنيان نهاده شد كه گردهمايي دولتمردان كشورهاي مستقل آفريقايي بود و «سنديكاي رؤساي جمهور آفريقا» نيز ناميده ميشود.
اين سازمان هم اكنون داراي 44 عضو است و تمام كشورهاي مستقل آفريقايي- جز آفريقاي جنوبي- در آن عضويت دارند.
2. اصول حاكم بر سازمان وحدت آفريقا
مطابق منشور اين سازمان، اصول زير بر روابط بين كشورهاي عضو و خود سازمان حاكم ميباشد:
1/2. برابري كامل همه كشورهاي آفريقايي
2/2. دخالت نكردن در امور داخلي يكديگر
3/2. منع تغيير مرزهاي كنوني كه از دوران استعمار باقيمانده است.
4/2. حل اختلافها به وسيلهي آفريقاييان از طريق مذاكره، وساطت، سازش و داوري (ديپلماسي و راههاي مسالمتآميز)
5/2. شناساسي اصل چند پارچگي آفريقا و امكان ايجاد سازمانهاي منطقهاي
مادهي دو منشور سازمان وحدت آفريقا، اهداف اين سازمان را چنين ترسيم كرده است:
3. تشكيلات سازمان وحدت آفريقا
3/1. كنفرانس رؤساي دولتها و نخست وزيران
3/2. شوراي وزيران
3/3. دبيرخانه
3/4. كميسيون وساطت، سازش و داوري
رؤساي دولتها يا نخست وزيران كشورهاي عضو، سالي يك بار در كنفرانس گردهم آمده، سياست عمومي سازمان را براي مدت يك سال تعيين ميكنند تصميمها با اكثريت دو سوم گرفته ميشود.
شوراي وزيران كه از وزيران كشورهاي عضو و به نمايندگي از دولتها، سالي دو بار تشكيل ميشود، وظيفه دارد كه زمينهها و برنامههاي اجراي تصميمهاي كنفرانس رؤسا و نخست وزيران را تهيه كرده، مقدمات اجلاس سران را فراهم كند. تصميمهاي اين شورا با اكثريت آراء معتبر است.
دبيرخانه كه مقر آن در «آديس آبابا» است توسط يك دبيركل اداري و سه معاون و در حدود پنجاه عضو اداره ميشود. دبيركل و معاونان از طرف كنفرانس رؤساي دولتها و نخست وزيران انتخاب ميشوند.
وظيفه كميسيون وساطت، سازش و داوري كه 21 عضو دارد، حل اختلاف دولتهاي آفريقايي است. كميته ويژهي «آزاديبخش آفريقا» و كميسيونهاي تخصصي مانند كميسيون اقتصادي و اجتماعي، آموزش و پرورش، دفاع، علمي و فني و تحقيقي از ساير تشكيلات سازمان وحدت آفريقا ميباشند.
4. عملكرد سازمان وحدت آفريقا
حدود سي سال از عمر سازمان وحدت آفريقا ميگذرد (1963-1992). سازمان مزبور طي اين سه دهه، با ناكاميها و موفقيتهايي روبرو بوده كه امكان ارزيابي عملكرد آن را به ما ميدهد.
اين سازمان در سطح منطقهاي، توانست برخي از اختلافها و مناقشهها را حل كند. و پيشرفت اقتصادي به ميزاني قابل توجه موفق بوده است. سازمان مزبور در نقش سازنده خود در مذاكرات آفريقا با بازار مشترك اروپا در چارچوب پروتكل 22 پيمان ابستگي 1972 و كنفرانس «ابيجان» سال 1973 و سرانجام عهدنامه «لومه» 1975 توانست در يك «سياست خارجي آفريقايي» با دنياي خارج برخورد كند. در سازمان مللمتحد و جنبش عدم تعهد نيز هماهنگي در سطح سازمان وحدت آفريقا تا حدودي بيانگر موضع مشترك آنهاست.
5. سازمان وحدت آفريقا، سدها و موانع
سازمان وحدت آفريقا در قاره آفريقا با مسايل فراواني روبروست. مسايلي كه از يك سو به اختلافهاي داخلي قاره مربوط است و از سوي ديگر، با نظام بينالمللي حكم و نقش قدرتهاي خارجي در قاره مربوط است. مجموعه مشكلات و دشواريهاي اين قاره كه سازمان با آن روبرو است، عبارتند از:
دخالت سازمان در اختلافات مرزي بين كشورهاي مغرب و الجزاير كه در سال 1963 به برخورد نظامي منجر شد، تأثيري مثبت داشت و در زمينهي حل اختلافهايي از همين نوع بين سومالي و اتيوپي و كنيا، توانست از برخورد نظامي جلوگيري كند، اقدامات سازمان در مورد اختلافات تانزانيا و اوگاندا، گينه و ساحل عاج، گينه و سنگال، مالي و دلتاي عليا نيز مؤثر بود؛ گرچه در زمينهي حل اختلاف بين سومالي و اتيوپي بر سر «اوگادن» و ليبي و فرانسه در مورد چاد ناموفق بوده است. جنگ داخلي نيجريه نيز تجربه ناموفقي از دخالت سازمان براي حل مسايل داخلي قاره آفريقا محسوب ميشود.
اين اواخر، جنگ داخلي سومالي نيز قارهي آفريقا را به صورت قارهي جنگ زده و ناآرام جلوه داده است. سازمان وحدت آفريقا در مورد استعمارزدايي بسيار موفق بوده است. دو راه حل «كمك به مبارزه مسلحانه از طريق كميته آزاديبخش آفريقا» و «مذاكره و مصالحه» هر يك در جاي خود مؤثر واقع شد. به ويژه زماني كه با كودتاي 25 آوريل 1974 پرتغال، امكان الغاي پنج قرن حكومت استعماري پرتغال بر سرزمينهاي گينه، بيسائو، موزامبيك، آنگولا و ... فراهم شد. سازمان وحدت آفريقا از طريق مذاكره و حقانيت از جنبشهاي آزاديبخش كمك شاياني به آنها كرد.
سازمان در سطح خارج از آفريقا با مسايلي چون ارتباط با بازار مشترك اروپا، مشاركت در جنبش عدم تعهد، موضعگيري در سازمان مللمتحد و ارگانهاي تخصصي بويژه توسعه، نفوذ سياسي، نظامي، مالي و اقتصادي قدرتهاي بزرگ در قاره آفريقا.
حل مشكلات مزبور به ميزان اتحاد و تفاهمي بستگي دارد كه بين كشورهاي عضو سازمان به وجود ميآيد. تكيه بر آرمان و آمال مردم آفريقا و تأكيد بر اصول وحدت سياسي، اقتصادي و فرهنگي ميتواند تا حدودي اميدواركننده بوده، موجب جلوگيري از فروپاشي سازمان باشد.
فصل ششم: شوراي همكاري خليج فارس
شوراي همكاري خليج فارس در 26 اسفند ماه1359 مطابق با 28 فوريه 1981 اعلام رسميت نمود. اين شورا براساس مفاد اساسنامهاش يك سازمان منطقهاي اقتصادي است كه با هدف يكپارچگي اقتصادي كشورهاي عضو تشكيل شده است اما در جريان كاركرد آن اهداف سياسي، امنيتي، نظامي و دفاعي نيز تبلور يافته است. ديدگاههاي متفاوتي دربارهي اينكه شوراي همكاري، يك سازمان منطقهاي اقتصادي است يا يك پيمان و قرارداد امنيتي و دفاعي وجود دارد.
اعضاي شورا عبارتند از: عربستان سعودي، كويت، عمان، قطر، بحرين و ايالات متحده عربي.
1. پيدايش شوراي همكاري خليج فارس قبل از انقلاب اسلامي
شوراي همكاري خليج فارس نخستين بار در اوايل دهه 1970 با حضور ايران و شش كشور عربي منطقه با هدايت ايالات متحده امريكا تشكيل شد اما تنها يك جلسه بيشتر نداشت. انگيزهي اصلي تشكيل شورا در آن زمان، پر كردن خلأ قدرت ناشي از خروج نيروهاي انگلستان از شرق سوئز بود. از اينرو شوراي همكاري در آن دوران به منزلهي يك تشكل سياسي- امنيتي تلقي شد. (نظريه همگرايي در روابط بينالملل «تجربهي جهان سوم») سيدعلياصغر كاظمي، ص180-182، نشر قومس، 1370.
2. مطالعه سياسي تأسيس شورا
شوراي همكاري در شرايطي به عنوان كشورهاي حوزهي خليج فارس (بدون عضويت ايران و عراق) تشكيل اتحاديه و همبستگي دادند كه پديدههاي زير بر محيط منطقه خليج فارس حاكم بود:
براساس اين تحليل تهديدهاي ياد شده امنيت كشورهاي حوزهي خليج فارس را به خطر افكنده از اينرو براي مقابله با آنها دست به تشكيل شوراي همكاري زدند.
3. اهداف اعلام نشده شورا
اهداف اعلام نشده شوراي همكاري خليج فارس كه از بيانيهي اجلاسهاي سران وزيران خارجه و عملكرد آن تاكنون بدست ميآيد عبارتند از:
برچسب های مهم